بازخواني پرونده خروج امريكا از افغانستان
هيچ چيز تصادفي نبود
شايد پس از گذشت چند سال جهان به اين نتيجه برسد كه برنده نهايي تجديد حيات و سلطه مجدد طالبان
بر افغانستان كسي نبود جز ايالات متحده امريكا
نويد عليپور
يك سال پيش، خروج ناگهاني ايالات متحده از افغانستان همراه با متحدين خود پس از 20 سال كه با صدور فرمان ترامپ در فوريه 2021 آغاز شد و در پايان آگوست همان سال خاتمه يافت، سوالات بسياري را در اذهان عمومي به وجود آورد، اما شايد محتملترين پاسخ بر اين پرسش مهم، بيش از نسبت دادن مساله شكست هژموني و افول امريكا، به ريشههاي جنگ سرد ميان امريكا و چين با تغيير محور ژئواستراتژيك ايالات متحده از خاورميانه به شرق آسيا مربوط ميشود.
از اواخر آگوست كه امريكا رسما نيروهاي نظامي خود را از افغانستان خارج كرد، انتظار نميرفت كه طالبان با اين سرعت بتواند بر افغانستان مسلط شود؛ بنابراين بيش از آنكه رقباي راهبردي ايالات متحده از اين واقعه شگفتزده شوند، متحدين امريكا به ويژه همپيمانان اروپايي اين كشور در ناتو بودند كه از اين تصميم زودهنگام بهتزده شدند، چراكه سرعت بالاي خروج نيروهاي امريكايي از افغانستان، سقوط دولت شبهليبرال و تركيبي اشرف غني و عبدالله عبدالله در اين كشور، فرار غيرمنتظره اشرف غني و خروج طالبان از غارهايي كه 2 دهه در آنجا پنهان بودند، همزمان با هم به وقوع پيوست و چنان خلأ قدرتي را به وجود آورد كه حتي ارتش سيصد هزار نفري آموزشديده و مجهز به سلاحهاي نسبتا پيشرفته امريكايي نتوانستند در مقابل تهاجم طالبان هيچ واكنشي از خود نشان دهد.
ارتشي كه تجربه يك روز ايجاد نظم و امنيت در خاك افغانستان را نداشت به سرعت فرو پاشيد و به همان سرعت، ولايت پس از ولايت به دست طالبان افتاد. البته بايد به اين نكته توجه كرد كه عمده اعضاي ارتش افغانستان از قوم پشتون بودند و در تضاد فرهنگي با تفكرات طالبان قرار نداشتند.
نكته قابل تأمل اينكه طالبان در قدم اول بر مرزها و محيط پيراموني افغانستان مسلط شد و محيط افغانستان را محاصره كرد، سپس سراغ ولايتها و شهرهاي داخلي رفت، هرات را اشغال كرد و بدون درگيري پس از چند روز محاصره كابل، بر پايتخت افغانستان مسلط شد.
گويا سرنوشت افغانستان در مذاكرات دوحه رقم خورده و اكنون زمان عمل به توافقات پشت پرده رسيده بود. اما سوال اينجاست كه چرا ايالات متحده در يك پروسه زماني مشخص از افغانستان خارج نشد و دولت اين كشور ظرف چند هفته فروپاشيد؟ بيش از آنكه خروج امريكا از افغانستان را به عنوان فرار و خروج غيرمسوولانه ببينيم بايد تلاش كنيم بدانيم در پس سياستها و استراتژي ايالات متحده در قبال افغانستان چه راهبردهايي وجود دارد و هدف بلندمدت اين كشور از خروج ناگهاني خود از افغانستان چه بود؟
«رابرت كاپلان» تحليلگر معروف امريكايي يك دهه قبل يعني در سال ۲۰۱۲ در روزنامه والاستريت ژورنال نوشت: «براي درك مناقشات و رقابتهاي امروز جهان، اقتصاد و تكنولوژي را فراموش كنيد و به جاي آن، نگاهِ دقيقي به نقشه جغرافيايي جهان بيندازيد.»
افغانستان يك كشور محصور در خشكي است كه از لحاظ موقعيت جغرافيايي آسياي شرقي را به آسياي مركزي و جنوبي و همچنين جنوب غرب آسيا متصل ميكند و توسط 6 كشور ايران، پاكستان، چين، تاجيكستان، ازبكستان و تركمنستان محاصره شده و از دسترسي به آبهاي بينالمللي و متعاقب آن از مزيت كشتيراني در آبهاي آزاد محروم است. اين مساله هزينه بالايي بر اقتصاد اين كشور تحميل ميكند و موجب وابستگي به همسايگان و انزواي آن در سطح بينالملل شده است.
با اين حال افغانستان از معادن و منابع زيرزميني بسياري برخوردار است. منابع غني سنگ مس، آهن، گوگرد، نقره، ليتيوم، تيتانيوم، آلومينيوم، سنگ نمك و ديگر عناصر كمياب در اين كشور به وفور يافت ميشوند. اين كشور يكي از بزرگترين ذخاير ليتيوم جهان را دراختيار دارد؛ مادهاي كه در صنعت ذخيرهسازي انرژي و صنايع الكترونيكي از اهميت بينظيري برخوردار است، به گونهاي كه ميگويند قرن بيست و يكم، قرن ليتيوم است.»
در سالهاي اخير حضور چين و شركتهاي چيني در افغانستان پررنگ شده است. اين در حالي است كه ايالات متحده و متحدانش مسوول برقراري ثبات در افغانستان بودهاند. ثبات و امنيت را ايالات متحده در افغانستان تامين ميكرد، اما رقيب آنها يعني چين از مزيتها و منابع افغانستان بهره ميبرد؛ مهمتر از همه اينها ظرفيت افغانستان و شرايط افغانستان براي گسترش بنيادگرايي و فعاليتهاي تروريستي در خاك همسايگان است. به بيان ديگر افغانستان محل تجمع نيروهاي تروريستي بنيادگرايي ميشود كه تا قبل از آن در مناطق سوريه و عراق گردهم آمده بودند، بنابراين به نظر ميرسد امريكا در نظر دارد سياست «آشوب هدايت شده» در افغانستان را پياده كند.
پيام روشني كه با خروج ايالات متحده به چين مخابره شد، اين بود كه از اين پس چين بايد تلاش كند در فضاهايي كه در آنجا قصد حضور و فعاليت اقتصادي دارد بايد براي برقراري ثبات و امنيت آن منطقه هزينه كند.
مورد ديگر اينكه ايالات متحده ميخواهد از عنصر راديكال جهادي القاعده و داعش كه در حال ادغام دوباره و رهبري واحدي هستند بهره گيرد و چين، روسيه و ايران را تحت فشار جهاديها نگه دارد تا رفتار آنها را به سود خود اصلاح كند. اينكه هواپيماي نظامي امريكا «ملا برادر» را با اسكورت از قطر به كابل ميآورد را نبايد سادهانگارانه دانست، اين موضوع ميتواند بخشي از معامله اعلام نشده دوحه باشد. بنابراين تمركز نيروهاي بنيادگرا و افراطي در مرزهاي امنيتي روسيه در آسياي مركزي، باريكه دالان واخان در مرز چين و مرزهاي شرقي ايران امري تصادفي نيست.
با بررسي رفتار ايالات متحده در يك سال گذشته و همچنين اتفاقاتي كه در افغانستان در حال وقوع است ميتوان به الگوي رفتاري ايالات متحده و همچنين زمينهها و ريشههاي ژئوپليتيكي اقدام اين كشور در خروج از افغانستان پي برد.
مهمترين هدف امريكا درگير كردن بيشتر چين در مسائل منطقهاي خود است به گونهاي كه در چالشهاي منطقهاي خود سرگرم شود و نتواند هژموني ايالات متحده را در سطح جهاني به چالش كشد. چين با بيشتر همسايگان و كشورهاي اطراف خود داراي چالشها و ادعاهايي مبني بر مالكيت قلمروهاي سرزميني مورد مناقشه است. بهطوري كه كمتر كشور همسايه با چين را ميتوان يافت كه داراي مناقشه و اختلافات سرزميني با چين نباشد. در درياي ژاپن، چين بر سر قلمروهاي دريايي خود با ژاپن درگير مناقشات ديپلماتيك زيادي است. در درياي زرد با كرهجنوبي، در درياي جنوبي چين با تايوان، ويتنام، مالزي و فيليپين بر سر قلمرو دريايي و محدوده كنترل هوايي دچار مناقشات زيادي است. نمونه واضح كه در حال حاضر در سطح جهاني قابل مشاهده است به مساله تايوان باز ميگردد.
اختلافات سرزميني چين با هند بر سر تبت و همسايگي افغانستان و چين از طريق دالان واخان با منطقه سينكيانگ چين كه اكثريت مسلمان دارد و چندين بار در تلاش براي خودمختاري با چين جنگيده است، ميتواند ثبات در آن منطقه را براي چين چالشسازي كند.
منطقه سينكيانگ با 8 كشور روسيه، مغولستان، قزاقستان، قرقيزستان، تاجيكستان، افغانستان، پاكستان و هند هممرز است. گروههاي القاعده در مناطق پاكستان و بعضا تاجيكستان مستقر هستند و در تلاش هستند تا با مسلمانان اويغور سينكيانگ ارتباط برقرار كنند. براي چين سينكيانك آنقدر از لحاظ استراتژيكي مهم است كه اجازه نميدهد هيچ جنبش استقلالطلبانهاي در آنجا شكل بگيرد. چين نيز دست روي دست نگذاشته و براي جلوگيري از افراطگرايي و كنترل منطقه و از بين بردن تهديدهاي بالقوه در آينده بسياري از جمعيت غير بومي را تحت عنوان «قوم هان» در مناطق مختلف سينكيانگ مستقر كرده و در مجامع بينالمللي، متهم به سياست دستكاري جمعيتي شده است؛ براي مثال در شهر «شيهزي» در نزديكي ايالت اورومچي (مركز سينكيانگ) از جمعيت 650 هزار نفري، حدود 620 هزار نفر از قوم هان مستقر كرده است.
سرنوشت آينده ساختار و الگوي قدرت را اينگونه رقابتها رقم خواهند زد؛ شركتهاي چيني در حال گسترش در تمام جهان هستند، متعاقب اين مساله ارتش چين نيز به آرامي به دنبال آنها خواهد آمد. امريكا از طريق باز كردن فضا براي جريان جهادي، ميخواهد ابرپروژه چين «يك كمربند-يك جاده» را در جغرافياي زيست پشتون و بلوچ در افغانستان و پاكستان خنثي كند؛ جغرافيايي كه از باريكه دالان واخان تا مرز كشمير در شمال شرق و در تداوم آن تا بندر گوادر جايي كه قرار است پايانه سرمايهگذاري 65 ميليارد دلاري چين باشد و از مسير جغرافياي زيست بلوچ-پشتون عبور و از قره قروم بندر گوارد را به كاشغر در ايالت غربي سينكيانگ چين وصل كند.
انتخاب اين جغرافيا تصادفي نيست و در اين جغرافيا كريدور اقتصادي چين-پاكستان «سي پك» و در تداوم آن موافقتنامه 25 ساله ايران و چين قرار دارد. مبدا و مقصد هر دو بخش مياني و جنوبي پروژه «يك كمربند-يك جاده» كه قرار است چين را به قدرت اول هژموني جهاني تبديل كند و امريكا را از نردبان قدرت جهاني به زير بكشد در همين جغرافيا قرار دارند.
همچنين با درنظر گرفتن مرز طولاني ميان ايران و افغانستان و همچنين مشتركات جغرافيايي، تاريخي، زباني و مذهبي ميان دو كشور؛ تحولات افغانستان از جهات مختلف بر منافع ملي و امنيت ملي ايران تاثير بسياري خواهد گذاشت. بدون شك درگير كردن ايران در مرزهاي خود و دور كردن تمركز ايران از مسائل منطقهاي به نفع ايالات متحده خواهد بود.
بنابراين ايران لازم ميبيند با ملاحظه و دورانديشي بالايي نسبت به تحولات افغانستان رفتار كند تا با گذر زمان بتواند الگوي شخصيتيابي رفتاري خود را نسبت و طالبان و هيات حاكمه در افغانستان شكل دهد. ايران در يك وضعيت تعادلي با طالبان در افغانستان قرار گرفته است و گويا منتظر وقايع سياسي آينده در افغانستان است.
گزينه محتملتر ديگر معامله بر سر افغانستان و كل منطقه غرب آسيا تا قفقاز شمالي، كريمه اوكراين، سوريه، عراق و لبنان است كه روسها براي كوتاه كردن دست ناتو از اوكراين و كريمه بيميل به معامله بزرگتر از افغانستان با امريكا و ناتو نيستند و افغانستان تحت سيطره طالبان، مركز ثقل معادلات بعدي است؛ طالبان چه بخواهد و چه نخواهد اگر تن به توزيع متعادلتر قدرت ندهد و بر سر احياي حكومت انحصارگر خود با نگاه ويژهاش به مقوله دين و اجراي احكام اسلام اصرار داشته باشد، نه تنها خود و افغانستان، بلكه كل منطقه را در معرض بيثباتي قرار خواهد داد.
موردي كه كمتر مورد توجه قرار گرفته است به پيمان شانگهاي باز ميگردد، به نظر ميرسد ايالات متحده قصد دارد پيمان شانگهاي را به سرنوشت پيمان ورشو دچار كند. به گونهاي كه پيمان شانگهاي كه قصد دارد يك معاهده چندجانبه بينالمللي با محوريت شرق باشد و در محور آسيا پاسيفيك فعاليت داشته باشد به جاي گسترش حوزه نفوذ منطقهاي به فرامنطقهاي درگير چالش منطقهاي با همسايگان خود باشد. با توجه به نقشه منطقه و موقعيت افغانستان نسبت به كشورهاي عضو شانگهاي به خوبي ميتوان ملاحظه كرد كه افغانستان در ميان كشورهاي عضو اين پيمان قرار گرفته و شايد تصادفي نباشد كه از ميان 6 كشور همسايه افغانستان تمامي آنها عضور پيمان سازمان همكاري شانگهاي هستند.
اما آنچه كه پس از گذشت حدود يك سال از خروج ايالات متحده از افغانستان ميتوان ملاحظه كرد اين است كه اقدام اين كشور و متحدانش به خروج از افغانستان كاملا براساس محاسبات و ملاحظات ژئواستراتژيك و ژئوپليتيك مبتني بر اهداف استراتژيك بلندمدت بوده است. با توجه به موارد بالا ميتوان نتيجه گرفت كه ايالات متحده در بهترين زمان ممكن همزمان با افزايش قدرت محورهاي رقيب خود و افزايش ائتلافهاي منطقهاي در شرق، از افغانستان خارج شد و شايد پس از گذشت چند سال جهان به اين نتيجه برسد كه برنده نهايي تجديد حيات و سلطه مجدد طالبان بر افغانستان كسي نبود جز ايالات متحده امريكا.
پژوهشگر جغرافياي سياسي و ژئوپليتيك
طالبان چه بخواهد و چه نخواهد اگر تن به توزيع متعادلتر قدرت ندهد و بر سر احياي حكومت انحصارگر خود با نگاه ويژهاش به مقوله دين و اجراي احكام اسلام اصرار داشته باشد، نه تنها خود و افغانستان، بلكه كل منطقه را در معرض بيثباتي قرار خواهد داد.
با در نظر گرفتن مرز طولاني ميان ايران و افغانستان و همچنين مشتركات جغرافيايي، تاريخي، زباني و مذهبي ميان دو كشور؛ تحولات افغانستان از جهات مختلف بر منافع ملي و امنيت ملي ايران تاثير بسياري خواهد گذاشت. بدون شك درگير كردن ايران در مرزهاي خود و دور كردن تمركز ايران از مسائل منطقهاي به نفع ايالات متحده خواهد بود.