محمدرضا بهرامي، سفير پيشين ايران در كابل:
توقع برخورد طالبان با گروههاي افراطي به جا نيست
محمدرضا بهرامي، سفير پيشين ايران در نشست تخصصي «افغانستان يكسال پس از سقوط- زمينهها، روندها، آثار منطقهاي سقوط جمهوريت در افغانستان» كه در انجمن حمايت از زنان و كودكان پناهنده (حامي) برگزار شد درباره تحولات منتهي به سقوط كابل گفت: آغاز مذاكره دولت امريكا با طالبان به صورت مستقيم و بدون حضور نمايندگان دولت افغانستان، عبور امريكا (كه يكي از حاميان دولت سابق و نظم در افغانستان) از دولت سابق در افغانستان بود. حتي ميتوانيم مفهوم واقعي اين مذاكره را به عنوان عبور از نظم سابق در افغانستان هم محسوب كنيم. امريكاييها به اين نتيجه رسيده بودند كه دولت سابق قادر به تامين منافع آنها نيست و علاقهاي ندارند جنگي را ادامه دهند كه در آن پيروز نيستند.
به گزارش انصاف نيوز از اين نشست، بهرامي در ادامه افزود: ۲۴ مرداد سال گذشته كابل سقوط كرد. با سقوط كابل نظم سياسي برخاسته از «توافق بن » هم فروپاشيد. اما بعد از اين فروپاشي شاهد استقرار يك نظم سياسي جديد و پايدار نبوديم و پديدهاي به نام «امارت اسلامي» در افغانستان مستقر شده و حكومت را در دست گرفته است. اما مباني حكمراني رسمي را از اين امارت اسلامي نديديم و ساختار موقت در كابل مستقر است. در هفتههاي آخر منتهي به سقوط دولت كابل در دوحه محل مذاكرات حاكميت افغانستان و طالبان با حضور نيروهاي امريكايي و مقامات قطري توافقي انجام شد. گروهي به عنوان جمهوري اسلامي افغانستان (نه لزوما دولت) و نماينده طالبان درباره دوران گذار توافق كردند و جزييات، مدت، سهم هر كدام از طرفين و حتي درباره وزارتخانهها به توافق رسيدند و قرار شد اين ساختار جايگزين دولت در كابل شود. اما با خروج غيرمترقبه مقامات ارشد دولت افغانستان از كابل اتفاقي افتاد و خلأ قدرتي را به وجود آورد كه توسط عمدتا نيروهاي شبكه حقاني كه در اطراف كابل مستقر بودند پر شد. با توجه به اختلاف نظرات بين جناحهاي مختلف طالبان اين اتفاق توافق دوحه را از گردونه خارج كرد. سوالي كه مطرح ميشود اين است كه آيا اين خروج يك تصادف و ناشي از تهديد يا امنيتي يا يك اقدام هماهنگ شده با شبكه حقاني يا بعضي از كشورهاي همسايه يا منطقه بود؟ اگر به اين سوال به صورت دقيق پاسخ داده شود تصوير روشنتر خواهد شد. يكسال از تسلط طالبان بر اداره افغانستان ميگذرد اما هنوز هيچ دولتي طالبان را به رسميت نشناخته است و تعامل غيررسمي و زيرخط شناسايي كماكان توسط همه كشورهاي مختلف در مورد طالبان رعايت ميشود. ماهيت رابطه طالبان با گروههاي افراطي غيرافغان پديدهاي بهشدت پيچيده و مناسبات درهم تنيده است. برداشت شخصي من اين است و حداكثر توقعي كه ميتوان از طالبان درباره اين گروههاي افراطي داشت اين است كه بين آنها و دولتهاي معارض ميانجيگري و وساطت كنند و توقع برخورد طالبان با اين گروهها به جا نيست. به عنوان مثال طالبان بين TTP (تحريك طالبان پاكستاني) و دولت پاكستان وساطت كردند. البته دو گروه از اين قاعده مستثني هستند: 1) داعش كه مناسبات و برخورد طالبان با آنها كاملا مشخص و تعارضي است و جدا از اختلافات اساسي، پاي اصلي اختلافات قدرت است. 2) القاعده كه بايد براي مناسبات آنها با طالبان مرزبندي كاملا مشخصي قائل شد.
سفير سابق جمهوري اسلامي با اشاره به كشته شدن رهبر القاعده در كابل، تاكيد كرد: به نظر من چند نكته قابل توجه در اين حادثه وجود داشت. فرمانده سابق نيروهاي امريكايي اعلام كرد كه «بعد از سقوط (يعني تسلط طالبان بر كابل) دسترسي اطلاعات بين يك تا ۳ درصد بود»؛ اگر اين را قبول كنيم يعني اطلاعات مربوط به محل استقرار رهبر القاعده در كابل توسط كسي يا جناحي از طالبان انجام شده كه معمولي نبوده و دسترسي بالايي داشته است و ميدانسته اطلاعاتش قابل استناد است. اين اتفاق موجب استمرار بياعتمادي به طالبان در حوزه مبارزه با تروريسم خواهد شد. اين حادثه نشان داد كه فرد يا جناحهايي در طالبان كه تصور ميكردند در هر دو طرف اين بازي حساس را ادامه دهند اشتباه كردند. يعني هم در تعامل با كشورهاي غربي موضع ضد گروههاي افراطي را بگيرند و هم رهبر القاعده را در حوزه خود جا دهند. اين اتفاق در تشديد اختلافات داخلي طالبان اثرگذار خواهد بود. نميتوانيم در مورد كيفيت و ميزان آن صحبت كنيم. فرضيههايي مطرح شده است. يكي كه افغانستان را نسبت به همكاري در اين جنبه درگير ميكند. ما نيازمند دسترسي اطلاعات بيشتر هستيم تا اين فرضيه را درست بدانيم كه يكي از همسايههاي افغانستان بنا به ملاحظات اقتصادي نيازمند نوع تعامل بوده و اين اتفاق را هماهنگ كرده است. اگر اين فرضيه درست باشد، سوال اين است جناحي از طالبان كه رابطه نزديكتري با اين همسايه داشتند غافلگير شدند؟ يا بخشي از برنامه بودند؟ پاسخ به اين سوال تصوير روشني درباره آينده افغانستان و وضعيت طالبان در اين كشور را در اختيار ما ميگذارد.
محمدرضا بهرامي با بيان اينكه «توافق دوحه حاصل ۱۸ ماه مذاكره امريكا و طالبان بود»، گفت: اين توافق منجر به امضاي يك متن مشترك بين دو طرف شد و به توصيه هر دو طرف مصوبه شوراي امنيت سازمان ملل متحد را گرفت. شخصا ابراز ترديد ميكنم كه آيا واقعا همه اين اتفاقات را رقم زدند تا از افغانستان خارج شوند؟ فكر ميكنم هدف اصلي خروج و رها كردن افغانستان نبوده است بين خروج نظامي از يك كشور و رها كردن آن بايد مرز قائل شويم. معتقدم كه خواستند فقط حضور نظامي نداشته باشند. امريكاييها دسترسي افغانستان را به چند ميليارد دلار دارايي خودشان را مسدود كردند و عملا آن را به عنوان يك ابزاري براي تعامل و كنترل طالبان نگه داشتهاند. امريكا كنسولگري و سفارتخانه دولت سابق افغانستان را مسدود كرد. يعني از نظم سابق به صورت صد در صد عبور كرده است. اما تعامل سياسي و نظامي آنها در مذاكرات دوحه ادامه پيدا كرد البته از زمان توافق دوحه وجود داشت. در فروردين ماه امسال با توجه به مخالفت طالبان با ادامه تحصيل زنان در افغانستان تعاملات بخش سياسي متوقف شد اما تعاملات نظامي ادامه پيدا كرد. طي هفتههاي اخير مذاكره دو طرف براي آزادسازي سپردههاي افغانستان در امريكا شروع شده بود كه حادثه ايمن الظواهري، رهبر القاعده اين مذاكرات را هم متوقف كرده است. نميدانم آيا كانال نظامي به كار خود ادامه ميدهد يا متوقف شده است.
سفير سابق جمهوري اسلامي با اشاره به اينكه جنبه امنيتي براي امريكا مهم است، افزود: امريكاييها ميخواهند هرگونه نگراني درباره تهديدهاي نامتقارن در رابطه با افغانستان را برطرف كنند. بحثهاي مبارزه با تروريسم هم در اين چارچوب در حال انجام است. اگر متن توافق دوحه را مطالعه كنيد مهمترين مطالبه امريكا از طالبان هم موضوع امنيتي است. استفاده از افغانستان به عنوان بستر براي تسهيل دسترسي به آسياي مركزي نيز مد نظر بود. به نظرم روندي كه هميشه در امريكا استمرار داشته كه افغانستان اتصال ژئوپليتيكي اقتصاد سياسي آسياي مركزي به جنوب آسيا است. يعني افغانستان مانند پل بين اين دو حوزه باشد. امريكا ساختاري را در اين راستا به نام «P5+1» يعني 5 كشور آسياي مركزي بهعلاوه امريكا را ساختند و چند جلسه داشتند و حتي پيشنهاد كردند كه دولت افغانستان قبل از سقوط به آن ملحق شود. به نظرم امريكاييها به دنبال تشويق نيروي گريز از مركز نزد كشورهاي آسياي مركزي نسبت به روسيه هستند و بحران اوكراين اين انگيزه را تقويت كرده است. همگرايي كشورهاي آسياي مركزي بدون حضور روسيه دنبال ميشود و در سال 2018 و 2019 و 2022 سه نشست سران 5 كشورهاي آسياي مركزي برگزار شده است. امريكا به لحاظ نظامي افغانستان را ترك كرد. افغانستان اولويت بالا ندارد چون تهديد حياتي براي امريكا به حساب نميآيد. اما باور ندارم كه به لحاظ اقتصادي و سياسي افغانستان رها يا حتي به منطقه واگذار شده باشد. در يك ماه گذشته نشست علماي افغانستان تحت عنوان «نشست سه روز علما» در كابل برگزار شد كه به نظر من اين نشست تبديل قدرت به اقتدار توسط طالبان بود. طالبان به لحاظ نظامي قدرت را گرفته بودند و نياز داشتند كه آن را به اقتدار تبديل كنند. براي اقتدار با توجه به ساختار فكري طالبان نياز به استفاده از علما و دين داشتند تا قدرت خود را مشروع كنند.
او به دو نيرويي كه مقابله نظامي با طالبان دارند، اشاره كرده و گفت: اين دو نيرو مبناي فكري و رويكردي كاملا متضاد دارند. يكي از آنها داعش است كه در شرق و شمال شرق با طالبان مقابله ميكند. داعش هم چند اقدام فرامرزي داشته است و هم با هدف قراردادن شيعيان، به دنبال تشديد تنشهاي قومي و مذهبي است. نيروي دومي كه مقابل طالبان هستند جبهه ملي مقاومت متشكل از مجاهدين و نيروهاي امنيتي سابق است. در مورد نوع برخورد با داعش همهچيز روشن است. اما درباره جبهه ملي مقاومت هنوز نشانهاي نديدم كه هدفگيري اين جبهه متاثر از كشورهاي غربي باشد.
محمدرضا بهرامي در ادامه تاكيد كرد: بحران افغانستان در لايه منطقهاي دو ويژگي دارد: ۱) رقابت (در حال آشكار يا چنان) ۲) عدم اجماع. عليرغم وجود همكاري و حتي تصميم كشورهاي همسايه براي برگزاري نشست افغانستان و... نميتوانيم نسبت به اين دو موضوع بيتفاوت باشيم. در لايه داخلي هم هنوز مفهوم دولت - ملت در افغانستان شكل نگرفته است.
محمدرضا بهرامي تاكيد كرد: ترجمه بياعتمادي بين طالبان و طرف غربي بعد از حادثه كابل، قطع تعامل نيست و تعامل با طالبان حتي توسط كشورهاي غربي كماكان ادامه خواهد داشت. چون مقابله با افراطگرايي به مفهوم ثبات در افغانستان نيازمند حفظ تعامل با طالبان است. استمرار وضع موجود قويترين گزينهاي است كه درباره افغانستان ادامه خواهد داشت.