نه يا نه!
صبا صراف
فكر ميكنم با اين چند مدتي كه از نوشتن در مورد من و ازمير زيباي من ميگذرد، ديگر مشخص است كه يكي از مكانهاي محبوب و ثابت ما ازميريها، منطقه آلسانجاك «كوردن» است. نشستن و خيره شدن به آب، آسمان و رهگذران در اين مسير همان چيزي است كه اساسا من را در اين مكان متوقف كرد. به همين دليل هم در روز ديگري همچنان روي نيمكتهاي چوبي خيس و از رنگ و رو رفته كنار ساحل نشسته بودم. همانطور كه انتظار ميرفت مزاحمي هم نداشتم، تنها دو خانم با لباسهاي كولي مثل هميشه درخواست كردند كه فالم را بگيرند و من هم امتناع كردم. خدا رو شكر بعد از يكي، دو بار گول خوردن ديگر در برابر تعريفهايشان از زيبايي چهره و جوانيام و اينكه چقدر فالپسند هستم و بايد از تعداد كودكان به دنيا نيامدهام و عشاق منتظر به ديدارم آگاه باشم، ياد گرفتم كه به دريا خيره شوم و محكم بگويم نه ! نه اعتقاد ندارم. براي همين هم دو تا سه بار ميگويم «يوك…يوك…». حتي نميدانم آيا واقعا در جاي درستي از اين واژه نه استفاده ميكنم يا بايد به همان يك نه به زبان تركي كه «هاير» هست، بسنده كنم. البته حداقل مطمئن هستم كه با همان «يوك» ميزان انزجارم از فال را به آنها نشان ميدهم.
در زبان تركي بين گفتن، يوك (نه) و هاير (نه) تفاوت هست. از اولين واژههايي است كه ياد گرفتم. يعني در حقيقت اولينبار كه به اينجا آمده بودم، گيج شده بودم كه اينجا چطور بايد نه بگوييم و كدام درست است!
بالاخره همخانه يا كسي كه اتاقي از او براي مدتي كوتاه اجاره كرده بودم، توضيحي داد كه نسبتا كافي بود، اما هنوز هم كه سالها ميگذرد گاهي نميدانم آيا به درستي از اين واژه استفاده ميكنم! حتي براي او هم سخت بود اما فكر ميكنم به نوعي تلاش كرد به من توضيح دهد كه وقتي نه واقعا نه هست، يعني به معني واقعي قصد داريم به كسي نه بگوييم، از همان واژه «يوك» بايد استفاده كنم. مثال ميزد: «مثلا تو از من ميپرسي كه آيا مدادي داري اينجا كه به من بدهي، ولي ميبيني كه من مدادي در آشپزخانه ندارم. هيچ مدادي اينجا نيست، درست است؟ اينجاست كه من ميگويم، يوك (نه)، چون قطعا نميتوانم در اين لحظه جادو كنم و مداد پيدا كنم.» فكر ميكنم تقريبا متوجه موضوع شدم. خلاصه در يك صبح روز تعطيل در آشپزخانه همراه با املت ايراني، با اين واژه آشنا شدم. تا به امروز هم بيشتر از (يوك) استفاده ميكنم تا (هاير) .
به همخانهام ميگفتم ببين ما ايرانيها مردمان بلهگويي هستيم، اصلا «نه» نميتوانيم به كسي بگوييم و آن يك واژه نه را هم بعد از كلي تعارف ميگوييم. ما براي يك جواب مثبت دادن دو واژه و چه بسا بيشتر داريم، هم آره ميگوييم، هم بله، لبخندي هم در اين ميان به همخانهام ميزدم.
البته الان كه فكر ميكنم، شايد در آن زمان هم نسبت به فرهنگ خودم خيلي جوان و كم تجربه بودم و هم آشنايي كمتري با زبان تركي داشتم.
حالا كه با واژهها و فرهنگ زبان تركي آشناتر شدهام، حدس ميزنم اين هاير هم برگرفته از خير باشد كه مثل خيلي واژگان ديگر فارسي و عربي با تغيير شكل در تلفظ و ظاهر همچنان در واژگان زباني آنها باقي مانده و استفاده ميشود. تركها حداقل تركهاي امروز كه ديگر حتي با خط زمان عثماني نيز آشنايي ندارند، در ارتباط با زبان به نظر و تجربه شخصي من، معتقدند كلمات بايد راحت و ساده تلفظ شود و دليلي ندارد لبها و زبان مثل خيلي زبانهاي ديگر آنقدر سخت در دهان بچرخد، پس شكل و تلفظ خيلي از واژگان را از زبان فارسي، عربي و حتي فرانسوي به مدل خود تغيير داده اما همچنان آن را نگه داشتهاند. براي همين هم گاهي براي يك شيء يا فعل چند واژه دارند. مثلا هم واژه دريا را دارند و هم دنيز، يا واژه چشمه را به همين معنا هم دارند، به عنوان واژه و يكي از شهرهاي تابستاني اطراف ازمير به همين نام است، چون به نظرشان معناي آن زيباست ولي لزوما از اين واژه براي چشمه استفاده نميكنند. مثلا واژه مسجد و جامي را دارند كه جامي را هم بايد از جامع (مسجد جامع) گرفته باشند كه البته كاربرد اين واژهها گاهي به نظر من به دليل تعددشان تغيير ميكند و كاملا شبيه با ما نيست. مثلا يكي را براي مسجد كوچكتر و ديگري را براي مسجد بزرگتر استفاده ميكنند، در مورد دريا، دنيز، چشمه و خيلي كلمات ديگر نيز به همين شكل است. در نهايت كه فكر ميكنم با گذشت زمان هم آشناييام با فرهنگ تركي بيشتر شده، هم تجربهام از زندگي و آدمها خيلي بالاتر رفته است.