پهلويها از توهم تا واقعيت
كمتر از 3 ماه پس از پيروزي انقلاب رفراندم برگزار شد و 98 درصد مردم اساس سلطنت را خلع و نظام جديد را انتخاب كردند.آيا مردم حق راي دادن به نظام دلخواه خود را نداشتند؟ چگونه پدر و پسري هر دو با كودتا سلطنت كردند، مشروع هستند ولي نظامي كه نوع رژيم و قانون اساسي آن را به راي مردم گذاشته است، مشروع نيست؟چرا پهلويها به راي نظر مردم در انتخابات تمكين نكردند و رژيم جديد را نپذيرفتند؟از اين بديهيات ميگذريم و به مصاحبه اخير ايشان اشاره ميكنيم، خانم ديبا صراحتا اعلام كرده است مردم ايران خواهان بازگشت پادشاهي پهلوي هستند و وي آماده برگشت به ايران است! سوال ابتدايي و ساده اين است كه وي بر اساس كدام نظرسنجي يا رايگيري به اين نتيجه رسيده است؟آيا هرگاه 200 نفر در خيابان شعاري دادند، ميتوان آن را به كل ملت نسبت داد؟ گروه رجوي و انواع گروههاي ديگر خارجنشين هم كموبيش همين ادعا را دارند، با كدام معيار ميتوان نظر مردم ايران را رسما و قانونا فهميد؟اگر ايشان كمترين اعتقادي به حاكميت مردم بر سرنوشت خود داشت حداقل در مقام بيان بايد خواستار رفراندم ميشد.البته وي متوجه تناقض پيشگفته هست، چراكه اگر بر حقوق بديهي مردم تاكيد كند ناچار بايد حكومت همسر و پدر همسر خود را غيرقانوني بداند و آن را محكوم كند.اما به نظر ميرسد اين خانم مسن به سخنان خود اعتقاد چنداني ندارد، چراكه اگر از منابع موثق و قابل اتكا به مقبوليت خود باور داشت، اعلام ميكرد فلان روز به ايران خواهم آمد و لابد ملتي كه طرفدار اوست امنيتش را تامين ميكردند! احتمالا هم آنهايي كه دورش را گرفته و نظر به اموالش دارند برايش فضاسازي ميكنند و مشاوران دولتي امريكا هم اينگونه فعاليتها و اظهارنظرها را بيضرر ميدانند، كسي چه ميداند شايد روزي به كارشان آمد!بگذريم، از همه اين نوشتار ميخواهم روي اين نكته متمركز شوم كه چرا در خاندان پهلوي چنين احساسي پيدا شده و تحركات تازهاي را آغاز كردهاند؟ چرا پيش از اين با چنين صراحتي به اعلام نظرات خود نميپرداختند و سخناني بزرگتر از قدوقامتشان ابراز نميكردند؟روشن است كه بعد از برگزاري دو انتخابات حداقلي و غيررقابتي و انبوه اشتباهات مسوولان و مديريتهاي غلط و ناكارآمد كه به نارضايتيها دامن زده، بوي كباب به مشام انواع گروهها و افراد خارجنشين رسيده است.البته حتي اگر اينجا خر داغ ميكنند و اين بويي است كه اپوزيسيون مرفه خارجنشين حس كردهاند نبايد آن را دستكم گرفت و از گردش نامعلوم روزگار هراسي نداشت.بسياري از مديريتها با سلايق معوج و عدم درك شرايط خاص كشور و خصوصا رنج فوق طاقت محرومان نه تنها در كم كردن آلام مردم تلاش و دانش و تواضع و تامل و مسووليت نشان نميدهند، بلكه بعضا گوي سبقت در ناراضيتراشي را از يكديگر ميربايند!در كنار روند خطرناك شده تورم و فسادهاي نجومي روزي نيست كه شاهد يك نابساماني در امور مردم، يك سخن بيوجه و خالي از احترام به قشرهاي مختلف و محبوبان جامعه و رفتار نامناسب با افراد در كوچه و خيابان نباشيم.مسلما كوچكترين فسادها و رانتخواريها و ضايع كردن حقوق شهروندي بر تنور اميد اپوزيسيون ميدمد و بيگانگان هم منتظر اوج مشكلات كشور هستند تا كارستان خود را به انجام برسانند.مقابله با همه اين مطامع انباشته شده جز از طريق احترام به مردم و رعايت حقوق همه شهروندان و رفع مشكلات ساختاري در روابط بينالمللي ميسر نيست.