به مناسبت درگذشت منوچهر اسماعيلي يكي از قلههاي دوبله ايران
و سكوتِ آن صداي خيالانگيز
اميد جوانبخت
متاسفانه شروع ماه شهريور با خبر درگذشت منوچهر اسماعيلي همراه شد و هنوز اندوه از دست رفتن «ابتهاجِ» شعر ايران التيام نيافته، حزن روي حزن آمد. اسماعيلي را به جرات ميتوان قلهاي رفيع در دوبله دانست كه صداي پرطنين و انعطافپذيرش بخشي اساسي از مهمترين نقشهاي بهترين فيلمهاي كلاسيك خارجي و ايراني به حساب ميآيد. هر چند بزرگداشت انسانهاي بزرگ را در زمان حياتشان بيشتر ميپسندم ولي متاسفانه در زادروز هشتاد و سه سالگياش كه در ايام تعطيلات عيد بود (8 فروردين) فرصتي نشد كه يادي از ايشان كنم، هرچند كه او از معدود هنرمنداني بود كه خوشبختانه در زمان حياتش هم قدر ديد و هم در صدر نشست. صداي ماندگارِ اسماعيلي فراتر از هر توضيحي گوياي هنر والاي اوست. او از ابتداي دهه چهل وارد عرصه دوبله شد و با حمايت علي كسمايي استعدادش در دوبله به چشم آمد و به سرعت توانست به نقشگويي نقشهاي اصلي برسد. در دهههاي چهل و پنجاه كه بهترين آثار سينماي جهان امكان نمايش بر پرده سينماها را داشتند اغلب بازيگران كلاسيك و نقشهاي خاطرهانگيز با مهارت و تشخّص صداي او بُعد قهرمانيشان كامل ميشد و در يادها ميماندند. تقريبا همه نقشهاي «گريگوري پك» ستاره كمنظير فيلمهاي «جدال در آفتاب /1946»، «آسمان زرد /1948»، «تيرانداز /1950»، «برفهاي كليمانجارو /1952»، «شبي در رم /53»، «توپهاي ناوارون /1961»، «اسب كهر را بنگر /1963»» و... با صداي اسماعيلي به ياد ميآيد كه تاثير مضاعفي بر بيننده دارد و «برت لنكستر» قهرمان تنومند فيلمهاي «المرگنتري/ 1960»، «پرندهباز آلكاتراز /1962» و «يوزپلنگ /1963» با صداي او نقش و بازياش برايمان كامل ميشود. او تقريبا به جاي همه ستارههاي كلاسيك گويندگي كرده از «آنتوني كوئين» (آتيلا، جاده، شور زندگي، گوژپشت نتردام، باراباس، محمد رسولالله) و «يول برينر» (پادشاه و من، ده فرمان، برادران كارامازوف و هفت دلاور) و «گري كوپر» (ماجراي نيمروز، تيغه برهنه) و «اسپنسر تريسي» (آخرين هورا و دادگاه نورنبرگ) و «كرك داگلاس» (شور زندگي، آخرين غروب، تك خال در حفره) و «ايو مونتان» (دايره سرخ، زد و حكومت نظامي) گرفته تا برخي نقشهاي مارلون براندو، ويليام هولدن، چارلتون هستون، ريچارد برتون، ريچارد ويدمارك، پيتر فالك، لينو ونتورا، رابرت دنيرو و بسياري ديگر با صداي اسماعيلي در يادها ماندهاند. اما صداي ويژه او سبب شد تا دوبله مهمترين نقشهاي فيلمهاي ايراني تا اوايل دهه هفتاد نيز به او سپرده شود. انعطاف فوقالعاده صداي او سبب شد كه بتواند تيپهاي متفاوتي متناسب با نقشها بيافريند، خصوصا شماري از نقشهاي مهم «بهروز وثوقي» در فيلمهاي متفاوت موسوم به موج نو در قبل از انقلاب نظير «قيصر، رضاموتوري، داش آكل، بلوچ، خاك، پنجره، نفرين و سوته دلان» در كنار بازي متفاوت وي وامدار صداي اسماعيلي نيز هستند. اما پس از انقلاب نيز نقشهاي ماندگار زيادي در بهترين آثار با صداي او جان گرفته و در خاطرهها ماندهاند. نقشهايي چون اماني در خط قرمز (سعيد راد)، محمد غفاري در كمالالملك (جمشيد مشايخي)، زينال بندري در تاراج (جمشيد هاشمپور)، بازپرس جلالي تيغ و ابريشم (فرامرز صديقي)، ناخداي فيلم ناخدا خورشيد (داريوش ارجمند)، فولاد لوكوموتيوران فيلم ترن (فرامرز قريبيان)، مبارز فراري فيلم شكار (خسرو شكيبايي)، نوري خبرنگار فيلم سرب (هادي اسلامي)، محمدابراهيم و غلامرضاي فيلم مادر (محمدعلي كشاورز و اكبر عبدي)، رضا خوشنويس، خان مظفر و شعبان استخواني سريال هزاردستان (مشايخي، انتظامي و كشاورز)، مالك اشتر سريال امام علي (ارجمند) را ميتوان از نقاط اوج دوبله فيلمهاي ايراني دانست.
لحن گويش با صلابت اسماعيلي براي نقشهاي قهرمان محور نظير بلوچِ دادشاه و خلبانِ عقابها (با بازي سعيد راد) و نقشهاي منفي يا مثبتِ اغلب فيلمهاي اكشن جمشيد هاشمپورو فرامرز قريبيان، تفاوت عمدهاي با صداي عاطفي وگاه لرزان جمشيد مشايخي در برخي از آثارش نظير هزاردستان و سرب دارد يا گويش لاتي و جاهلي شعبانِ هزاردستان و زهتابِ مادر (با بازي كشاورز) و رييس تفنگچيهاي اجير شده در فيلم ساوالان (برسوزيان) بسيار با لحن آميخته با طنزنقشهاي بيك ايمانوردي و هاردي (در برخي دوبلههاي فيلمهاي لورل و هاردي) يا گويش افراد شيرين عقلي چون مجيد سوته دلان و غلامرضاي مادر متفاوت است كه نشان از دامنه كمنظير صداسازي اسماعيلي دارد. اوج هنر او در دوبله فيلمهاي ايراني را در آثار زندهياد حاتمي و مسعود كيميايي ميتوان ديد كه علاوه بر شخصيتهاي ويژهاي كه خلق ميكردند ديالوگهاي خاص و خوب نوشته شدهشان ميدان عمل زيادي براي گويندهاي چون اسماعيلي فراهم ميكرد. آخرين اين تجربهها دوبله فيلم جرم بود كه بنا به درخواست كيميايي يك نسخه دوبله نيز آماده شد كه در آن اسماعيلي به جاي رضاسرچشمه (پولاد كيميايي) نقشگويي كرد. تيپ و ظاهر خاص اسماعيلي سبب شد تا چندباري بازيگري را نيز تجربه كند. اولينبار در فيلم «ميرزاكوچك خان /قويدل /63» كه جمعي از گويندگان در آن حضور داشتند نقش خالو قربان را بازي كرد و بار ديگر در نقش يك استاد دانشگاه در فيلم «شبهاي زايندهرود /مخملباف /69» كه متاسفانه پس از نمايش در جشنواره نهم توقيف شد. بزرگداشت او در جشنواره سي و ششم (96) هرچند كمي ديرهنگام ولي اقدامي ارزشمند بود. درابتداي دهه هفتاد در سرزدنهاي گاه به گاهم به استوديو فيلمكارِ زندهياد روبيك منصوري كه به نوعي پاتوق هنرمنداني بود كه فيلمي را در حال آمادهسازي فني داشتند. اسماعيلي هم كه گاهي در فواصل بين كار به لابي ميآمد با آن شخصيت ويژه و سبيلهاي خوش فرم كاملا شاخص بود. هرچند زياد اهل جمع نبود ولي گاهي كه تعريفي ميكرد يكي از لذتهايم اين بود كه چشمهايم را ببندم و يكي از قهرمانهاي محبوبم را با صداي او در ذهنم تجسم كنم. هنوز خاطره ماهيگيرياش را كه با آن صداي با ابهت تعريف ميكرد در ذهن دارم. روحش آرام و شاد باشد كه نقشهاي بسياري را با صداي فوقالعادهاش ماندگار كرد و در انتها شعري در قالب صداي رضا خوشنويس در سريال هميشه ماندگار «هزاردستان» با گويش اسماعيلي به يادم ميآيد كه با حسرت ميگفت «دست از طلب ندارم تا كام من برآيد/ يا تن رسد به جانان يا جان ز تن درآيد.... ديدار به قيامت...رضا»