گفتوگو با گلاره عباسي بازيگر فيلم «ابلق» بهمناسبت اكران در سينما
حضور در كار خوب با هر نتيجهاي برايم ارزشمند است
تمرين بازيگري چيزي دور از شنيدن قصه و گوش دادن به آدم ها نيست
تينا جلالي
گلاره عباسي اگرچه بازيگر پركاري نيست، اما در همان نقشهاي محدودي كه تا به حال بازي كرده تاثيرگذار ظاهر شده است. از بازي در سريال مدينه به كارگرداني سيروس مقدم و مجموعه پرمخاطب شهرزاد حسن فتحي گرفته تا فيلم شادروان حسين نمازي و ابلق به كارگرداني نرگس آبيار مجموعهاي از نقشهاي متفاوت را براي او رقم زده است. هم شخصيت آدمهاي مهربان هم بدجنس، هم زنان متعلق به جامعه امروز، هم از طبقه فرودست. خودش معتقد است بازيگر وقتي نقشي را ميپذيرد بايد به خلاقيت همه گروهي كه با آنها كار ميكند، احترام بگذارد تا فضا ايجاد شود كه براي نزديك شدن به كاراكتري كه برعهده دارد همفكري ايجاد شود: «بعد تست گريم و تست لباس و شنيدن نظرات كارگردان و فيلمبردار و صدابردار است كه جهان تازهاي براي نزديك شدن به آن كاراكتر برايم باز ميشود.» عباسي براي بازي در فيلم ابلق موفق شد سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش مكمل جشنواره فجر را دريافت كند.
البته فعاليتهاي او در هنر فقط به بازيگري محدود نيست و او توانست سينماي ويژه نابينايان (سوينا) را براي اولينبار در ايران و به منظور توضيحدار كردن فيلمهاي سينمايي براي جامعه نابينايان كشور تاسيس كند. با اين بازيگر درباره فيلم ابلق و جهان فيلمسازي نرگس آبيار و همچنين شخصيت شهلا گفتوگويي داشتيم كه ميخوانيد.
اگر موافق باشيد بحث را از اينجا شروع كنيم كه بعضي همكاريها در سينماي ايران ميان سينماگران به چند فيلم ميرسد و همچنان ادامه پيدا ميكند. به اين معني كه وقتي نتيجه همكاري بازيگر و كارگردان در يك يا دو فيلم مثبت ارزيابي ميشود همكاري بينشان ادامه پيدا ميكند، اين را شما در وهله خوب ميدانيد يا نظر ديگري داريد؟ برايمان توضيح ميدهيد.
وقتي گروهي با هم كار ميكنند و اگر تجربه موفقي داشته باشند و ارتباط كاري خوبي با هم داشته باشند روند همكاري ميتواند ادامهدار باشد. در پشت صحنه سينما و در خيلي از مشاغل اين اتفاق ميافتد. همه دوست دارند اين تجربه خوب تكرار شود. خب، در بازيگري چون جلوي دوربين هستيد، اين بيشتر ديده ميشود. من با خيلي از كارگردانها اين تجربه را داشتهام؛ مثل خانم مرضيه برومند، آقاي فرزاد موتمن، آقاي سعيد ابراهيميفر، آقاي داريوش فرهنگ و خانم نرگس آبيار. خوب يا بد بودنش به انتخاب خود شخص برميگردد. من اين صميميت و شناخت را بسيار دوست دارم و روند همكاري و رسيدن به نقش را برايم راحتتر ميكند و بعضي وقتها دلتنگ همكاري مجدد با خيلي از كارگردانها ميشوم. اين البته در ارتباط با همكاري با فيلمبردار و بازيگرها و... هم هست ولي با كارگردان شايد بيشتر از بيرون به چشم ميآيد.
ميتوانيم بگوييم همكاري با نرگس آبيار از اين جهت در كارنامه شما نقطه عطف به شمار ميآيد و نه به خاطر سيمرغ؟ اينكه نقشهاي متفاوتي با او بازي كرديد؟
بله، من سينماي نرگس آبيار را خيلي دوست دارم، چون قصههاي خوب و قوي دارد و كاراكترهايي كه براي بازيگر خيلي جاي كار دارند. خانم آبيار قصه را خيلي خوب ميشناسند و به كاراكترهايي كه خلق كردهاند، تسلط كامل دارند. جسارت و شهامت در خلق كاراكترها از ديگر ويژگيهاي خانم آبيار است كه براي هر بازيگري بسيار جذاب است.
البته جا دارد اينجا به اين نكته اشاره كنيم كه تنوع در كارنامه شما چشمگير است. خانم عباسي اين مختلف بودن نقشها، از انتخاب شما ناشي ميشود يا ناخواسته بوده؟
خيلي تلاش ميكنم خودم را تكرار نكنم و نقشهاي شبيه به هم بازي نكنم يا اگر نقشها شباهتهايي به هم دارند با يك راهكاري مثل هم نشوند. گاهي موفق ميشوم و گاهي نه! و گاهي هم اين باعث كمكاري ميشود. از تكرار در بازيگري فرار ميكنم و اميدوارم اين اتفاق افتاده باشد. جذابيت بازيگري براي من كشف جهانهاي مختلف آدمهاست.
برسيم به فيلم ابلق. وقتي شخصيت «شهلا» به شما پيشنهاد شد، چه ويژگيهايي در اين شخصيت شما را جذب كرد؟ به هر حال شهلا خيلي از خود واقعي شما دور بود؛ اما حقيقتا نقش چالشبرانگيزي است.
چالشبرانگيز بودن يك نقش و تاثيرگذاري آن در قصه براي من خيلي مهم است. شهلا خيلي نقش جذابي بود. چند لايه داشت. هم در انكار بود، هم صادق بود. تركيب دروغ و صداقت را در اين شخصيت خيلي دوست داشتم. مثل بخشي از وجود همه ما بود. تركيبي از ترس و در عين شجاعت و پنهانكاري و انكار. كشف استيصال شهلا و اينكه نقشي بود جدا از نقشهايي كه بازي كرده بودم، برايم جذاب بود.
از آنجايي كه سيماي بسيار منعطفي داريد كه با توانايي و قدرت بازيگري شما قابليت چرخش به نقشهاي متفاوت دارد، به نظر ميرسد اين نكته هم در نقشهاي متفاوتي كه در كارنامه شما وجود داشته باشد تاثير زيادي داشته، شما در عين حالي كه نقش زنان امروزي را به درستي برعهده داشتيد، در سيماي زنان طبقه فرودست (ابلق) هم بسيار خوش درخشيديد...
خوشحالم كه اينجور است و باشد. براي گريم، اين شانس را دارم كه نقش سن كمتر و بيشتر و طبقات اجتماعي مختلف را بازي كنم. بخشي از آن به دليل نوع چهره من است و بخشي از آن از اعتقادم به اينكه بازيگر بايد حساسيتش به زيبا يا زشت ديده شدن را كنار بگذارد و سنهاي مختلف و طبقات اجتماعي مختلفي را بازي كند. بايد خلق كند و بگذارد كه خلق شود. بايد بگذاري قصه، خودش را تعريف كند و طراح لباس، طراح گريم و كارگردان حق دارند كه در اين خلق صاحب نظر و سهيم باشند. من به عنوان بازيگر وقتي نقشي را ميپذيرم بايد به خلاقيت آنها هم احترام بگذارم و اين فضا را ايجاد كنم كه آنها به من كمك كنند براي نزديك شدن به كاراكتر. خود من بعد تست گريم و تست لباس و شنيدن نظرات كارگردان و فيلمبردار و صدابردار است كه جهان تازهاي براي نزديك شدن به آن كاراكتر برايم باز ميشود. فكر ميكنم اينكه هر كس آوردهاي براي نقش داشته باشد بايد استقبال كرد و باز هم حرفم تكراري است شايد ولي ما همه دور هم جمع شديم كه اينبار يك قصه جديد را روايت كنيم.
خانم عباسي درباره داستان فيلم ابلق ميتوانيم به اين نكته اشاره كنيم كه قصه اين فيلم درباره زنان جامعه ماست كه ناديده گرفته ميشوند؛ ولي شما در ابلق نقش شهلا را بازي ميكنيد كه زني دافعهبرانگيز و انگار از عقدههاي ديرينه سرشار است. دوست دارم از جهان شهلا صحبت كنيد.
نميدانم چرا دافعهبرانگيز! همه ما در وجودمان نقاط تاريك و روشن داريم. همه ما شايد در بخشهايي از وجودمان زخمهايي داريم. من به همه نقشهايم حق ميدهم مثل كنار هم بودن خير و شر است. مثل زندگي. ضعفها و نقصهاي آدمها از زخمها و گاهي عدم شناخت آنها ميآيد. به عنوان بازيگر حق داري كه بخشهاي تاريك و به قول شما عقدههاي كاراكترت را هم بپذيري، درك كني و زخمهايش را در آغوش بگيري. شهلا خودش قرباني بود. قرباني جامعهاي ترسو و پنهانكار. قرباني زخمهايي كه از قضاوتهاي آدمها خورده بود. قرباني سكوتي كه تحميل شده بود به او. شهلا براي من دوست داشتني بود حتي اگر اشتباه قدم بر ميداشت. من سعي كردم به تنهايي شهلا نزديك شوم.
خصوصيات شهلا را بيشتر ذاتي ميدانيد يا تحت تاثير محيط؟ هميشه براي من سوال بوده با اين نوع خانمها كه ربطي به طبقه زندگيشان ندارد چه برخوردي جامعه بايد داشته باشد؟
خصوصيات شهلا ميتواند ذاتي باشد اما اين محيط و جامعه اطراف شهلاست كه زندگي او را تحتالشعاع قرار ميدهد. ما در فيلم ابلق اين شخصيت و كنشهاي او را به جامعه بيشتر معرفي كرديم يا بهتر بگويم گوشزد كرديم اما در اينكه جامعه چطور بايد با او برخورد كند، اجازه بدهيد وارد نشوم!
فارغ از اين موضوع نظر شما درباره تلخي و دردناكي جهان فيلمهاي نرگس آبيار كه بيشتر هم شامل زنان ميشود، چيست؟ در بيشتر فيلمهاي او اين رنج و مصيبت زنان جريان دارد. يادم ميآيد فيلم شيار 143 را وقتي در سينما ديدم بعد از پايان فيلم تا مدتها روي صندلي نشسته بودم تا كمي از غصه و ناراحتي فاصله بگيرم.
سينماي خانم آبيار سينماي زنانهاي است. ايشان زن و مادرانگي را بسيار تاثيرگذار به مخاطب نشان ميدهند. جهان دردناكي نميسازند، جهاني كه ميسازند واقعي و تاثيرگذار است. شايد صداقت در بيان واقعيت و رودررويي با زخمهاي قصه و آدمهايش است كه اين حس را منتقل ميكند و اين نكته مثبت سينماي ايشان است و البته جسارت در عنوان كردن واقعيت. شيار 143 قصه همه مادران منتظر است. مادران و خواهراني كه چشم انتظار بودند. يا فيلم اشيا. با ليلا اشك ميريزيم و ميخنديم. تمام كاراكترهاي اين قصهها در دنيا هستند و گاهي شبيه خود ما. شايد ما بخشي از خودمان را در آنها ميبينيم.
براي فيلم ابلق سيمرغ گرفتيد. اين جايزه تاثيري روي انتخابهاي بعدي شما هم داشت؟ ضمن اينكه خواستم بپرسم گلاره عباسي كه فقط به عنوان بازيگر شناخته نميشود و فعاليتهاي گوناگوني دارد، از نوشتن رمان تا مسووليت مربوط به گروه سوينا
-سينماي ويژه نابينايان- و... اين تنوع فعاليت آيا او را از تمركز به بازيگري دور نميكند؟ اساسا كدام يك از اين زمينههاي فعاليت را بيشتر دوست داريد و هدف اصلي شماست؟
طبيعي است كه جوايز دقت و انتخاب بازيگر را بيشتر ميكند، تشويق و جايزه هميشه جذاب است ولي تعيينكننده نيست. اميدواري بايد همراهت شود تا به هدفها و روياهايت نزديكترت كند. من هم دوستش دارم ولي پروسه توليد يك محصول فرهنگي مخصوصا برايم بسيار جذاب و دوست داشتني و مهم است فارغ از ديده شدن بعدش. صددرصد دوست دارم كارهاي پرمخاطب و پرطرفداري بازي كنم و حتما تشويق شوم ولي لذت خلق يك كار خوب كمتر از نتيجهاي مثل جايزه و سيمرغ نيست. براي همين در هر شكلي و با هر نتيجهاي كار خوب برايم ارزشمند است و پر از شور و شوق. من نوشتن رمان و ساخت محصول فرهنگي -كاري كه در سوينا انجام ميشود- را جدا از فضاي بازيگري و سينما نميبينم. من عاشق ادبيات هستم. عاشق سينما. سوينا و نويسندگي هم گره خورده با اين دو است و اينكه در سوينا كارها به صورت گروهي انجام ميشود. گروه بزرگي دور هم جمع شدهاند. تقسيم كار وجود دارد و من بخشي از اين موسسه فرهنگي هستم. از انجام دادن كارهايي شبيه به اين بيشتر انرژي ميگيرم براي كار كردن و كار كردن بيشتر. مگر تمرين بازيگري چيزي دور از ديدن و شنيدن قصه و گوش دادن به آدمهاست؟ من وقتي مينويسم يا در كنار عزيزانم در موسسه كاري انجام ميدهم انگار مشق بازيگري هم ميكنم. واقعا كساني كه در سوينا فعاليت ميكنند چه عزيزان نابينا و چه عزيزان بينا خودشان برنامهسازي ميكنند و كارهاي مربوط به موسسه را بدون حضور من انجام ميدهند.
سينماي نرگس آبيار سينماي زنانهاي است. ايشان زن و مادرانگي را بسيار تاثيرگذار به مخاطب نشان ميدهند. جهان دردناكي نميسازند. جهاني كه ميسازند واقعي و تاثيرگذار است. شايد صداقت در بيان واقعيت و رودررويي با زخمهاي قصه و آدمهايش است كه اين حس را منتقل ميكند و اين نكته مثبت سينماي ايشان است و البته جسارت در عنوان كردن واقعيت.
چالشبرانگيز بودن يك نقش و تاثيرگذارياش در قصه براي من خيلي مهم است. شهلا خيلي نقش جذابي بود. چند لايه داشت هم در انكار بود هم صادق بود با خودش. تركيب دروغ و صداقت را خيلي دوست داشتم. مثل بخشي از وجود همه ما بود. تركيبي از ترس در عين شجاعت و پنهانكاري و انكار.
براي گريم اين شانس را دارم كه نقش سن كمتر و بيشتر و طبقات اجتماعي مختلف را بازي كنم. بخشي از آن براي نوع چهره من است و بخشي از آن از اعتقادم به اينكه بازيگر بايد حساسيتش به زيبا يا زشت ديده شدن را كنار بگذارد و سنهاي مختلف و طبقات اجتماعي مختلفي را بازي كند.