• ۱۴۰۳ جمعه ۲۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5301 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۲۰ شهريور

نسيم شمال

مرتضي ميرحسيني

در تاريخ مطبوعات ايران از اين روزنامه كه در رشت منتشر مي‌شد به نيكي ياد مي‌شود. مدير آن سيدي قزويني به نام اشرف‌الدين بود كه به اعتبار روزنامه‌اش به نسيم شمال مشهور شد. بيشتر مطالب اين روزنامه - كه نخستين شماره‌اش سال 1287 در چنين روزي منتشر شد - شعر فكاهي و انتقادي بود و تقريبا همه آنها را خود سيد اشرف مي‌نوشت. سعيد نفيسي مي‌گفت روزي نبود كه اين روزنامه ولوله‌اي در تهران نيندازد و به رييس يا وزراي دولت نيشي نزند. البته سيد اشرف متفاوت با بيشتر روزنامه‌نويس‌هاي آن روزگار اصلا اهل بدگويي و تندروي نبود و به طمع رسيدن به چيزي يا براي انتقام از كسي دست به نوشتن نمي‌زد. 
چنان محبوب بود كه «موقع انتشار آنكه مي‌رسيد، دسته‌دسته كودكان ده، دوازده ساله كه موزعان او بودند، در همان چاپخانه گرد مي‌آمدند و هر كدام دسته‌اي بزرگ مي‌شمردند و از او مي‌گرفتند و زير بغل مي‌گذاشتند. اين كودكان به راستي مغرور بودند كه فروشنده نسيم شمال هستند.» شعرهايش چنان بود كه مردم كوچه و بازار بي‌دردسر حفظش مي‌كردند و براي يكديگر مي‌خواندند.
 مي‌گويند اين روزنامه را، در جاهايي مثل قهوه‌خانه‌ها، كسي كه سواد خواندن داشت براي ديگران مي‌خواند و شنوندگان دورش حلقه مي‌زدند و حتي روي زمين مي‌نشستند. مردم، سيد اشرف و روزنامه‌اش را دوست داشتند، چون همان حرفي را كه مي‌خواستند اما نمي‌توانستند بزنند، مي‌زد. مثل آن شعري كه براي طعنه به آخوند سرشناس حامي محمدعلي‌شاه نوشت؛ «حاجي بازار رواج است رواج/ كو خريدار؟ حراج است، حراج!// مي‌فروشم همه ايران را/ عرض و ناموس مسلمانان را// رشت و قزوين و قم و كاشان را/ بخريد اين وطن ارزان را// يزد و خوانسار حراج است حراج!/ كو خريدار؟ حراج است حراج// دشمن فرقه احرار منم/ قاتل زمره ابرار منم//.../ دين فروشنده به بازار منم//... به همه خلق عداوت دارم/ دشمني با همه ملت دارم// از خود شاه وكالت دارم/ به حراج از همه دعوت دارم//... تخت جمشيد عجم را كي مي‌خواد؟/ تاج كي، مسند جم را كي مي‌خواد!// اسب و افسار حراج است حراج!/ كو خريدار؟ حراج است حراج!// مي‌دهم تخت كيان را به گرو/ مي‌زنم مسند جم را به الو// مي‌كشم قاب خورش را به جلو/ مي‌خورم قيمه‌پلو، قرمه چلو...» البته بسياري از شعرهايي كه او به نام خودش - يا بي‌نام - در روزنامه نسيم شمال منتشر مي‌كرد، ترجمه آزادي از شعرهاي ميرزا علي‌اكبر طاهرزاده صابر قفقازي و از روزنامه ملانصرالدين بود. اما روزنامه نسيم شمال در دو دوره منتشر شد. يك دوره در ماه‌هاي منتهي به كودتاي محمدعلي‌شاه و به توپ بستن مجلس بود و بعد از آن ماجرا، مدتي در كار آن وقفه افتاد. خود سيد اشرف كه از مخالفان شناخته ‌شده محمدعلي‌شاه بود مدتي مخفي شد و براي در امان ماندن از شر هواداران شاه، دوره‌اي سكوت پيشه كرد. اما بعد از فتح تهران و شكست محمدعلي‌شاه و پايان دوران استبداد صغير، او دوباره عزم به انتشار روزنامه‌اش كرد. در دوره دوم انتشار، دفتر مركزي روزنامه را از رشت به تهران منتقل كردند. سيد اشرف تا روزي كه مي‌توانست كار انتشار روزنامه‌اش را پيش برد و بعد - كه نشانه‌هاي جنون در كنش و واكنش‌هايش ديده شد و او را به تيمارستان شهر نو بردند - اين وظيفه به يكي از همكاران نزديكش سپرده شد. سيد اشرف هرگز ازدواج نكرد و در آخرين روز از سال 1313 در - اتاق انتهايي - دارالمجانين تهران درگذشت. او را در گورستان ابن‌بابويه به خاك سپردند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون