مطلوبزدايي فرهنگي
چنين رويكردي به مديريت كلنگي باور دارد كه همه چيز مطلوب را بايد فرو ريزد و بناي جديدي بر پايه ذايقه گروهي خودش بر خرابه آن بنا نهد. برداشت نارواي ديگري در اين نگاه وجود دارد و آن اين است كه دارندگان اين نگاه خود را قيم بلامنازع و مطلق مردم ميدانند كه براي آنها و ذايقه و مطلوبشان تصميمگيري نمايند. در جديدترين تصميمي كه چنين نگاهي را در آن ميتوان پيگيري نمود، تصميم به بسته شدن كتابخانههاي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان و انتقال آنها به نهاد كتابخانههاي عمومي است. چنين تصميمي همان مطلوبيت عمومي نهاد پرورشي برجستهاي را نشانه گرفته است و كاركرد تربيتي و پرورشي اين نهاد و مقتضيات و نيازهاي نسلي جامعه هدف آن را مورد بيتوجهي قرار داده است. كانون پرورش فكري، تجربه ارزندهاي در زمينههاي پرورشي و آموزشي نسلهاي پياپي از كودكان و نوجوانان اين سرزمين داشته است و بسته شدن كتابخانه چنين كانوني هيچ توجيهي ندارد، بلكه جامعه را از يك ظرفيت نهادينه شده فرهنگي- پرورشي محروم ميسازد. اين تصميم كه گويا به منظور «كاستن از هزينهها» گرفته است، خود هزينه بزرگي بر جامعه تحميل ميسازد. اگر قرار بر كاستن از هزينهها باشد، چرا در فعاليت دهها موسسه و نهادي كه به نام موسسات فرهنگي بودجه دريافت ميكنند ولي به لحاظ كاركردي نمودي از آنها در جامعه وجود ندارد، بازنگري نميشود؟ آيا چنين تصميمهايي، نمود و نشانه آشكاري از مطلوبزدايي فرهنگي نيست؟ بايسته است هر تصميم فرهنگي، با آگاهي از ماهيت پديدهها، رفتارها و نهادهاي فرهنگي انجام شود نه ملاحظات سطحي و گذراي سياسي و اداري.