دلايل تشديد خرابيهاي زلزله 1357 طبس
مهدي زارع
زمينلرزه 1978 طبس با بزرگاي 7.4 ساعت 19:06 در هنگام غروب آفتاب با كشته شدن حدود ۴۰ درصد از ساكنان شهرستان طبس همراه بود. البته در خود شهر طبس در هنگام حادثه حدود ۱۳۰۰۰ نفر ساكن بودند كه در زلزله حدود ۹۰۰۰ نفر (۷۰ درصد) - در بعضي گزارشها: كل تلفات 6200 نفر - كشته شدند. اين يكي از بيشترين ميزانهاي تلفات در هنگام زلزله -كه در نيمهشب هم رخ نداده- در يك شهر است. شهر تاريخي طبس عملا نابود شد. ايستگاه شتابنگاري طبس سه ماه قبل از رخداد از سوي زندهياد مهندس علياكبر معينفر نصب شده بود. زلزله در 11 ايستگاه شتاب نگاري با فواصل بين 3 تا 350 كيلومتر از كانون زلزله و شتاب اوج ثبت شده مربوطه به ترتيب 1 تا 0.01 شتاب جاذبه زمين به دست آمد. نگاشت حوزه نزديك اين زلزله تا سالها، مهمترين شنابنگاشت ثبت شده در مجاورت يك گسل زمينلرزهاي براي زمينلرزهاي با بزرگاي بيش از 7 بود. نگارنده در پژوهشي در سال 1375 در فرانسه نشان داد كه گسيختگي در زلزله طبس از نزديكي ديهوك، نزديكترين ايستگاه به كانون زمينلرزه در منتهياليه جنوب شرقي گسل زمينلرزهاي آغاز شد و به سمت شهر طبس حركت كرد كه همين موضوع موجب اثر جهتپذيري و پالسهاي شديد عمود بر راستاي گسل در محل شهر طبس شد و عملا اين موضوع به تشديد تكانهاي زمينلرزه در شهر طبس و روستاهاي اطراف آن انجاميد. نگارنده در اين مقاله كه در نوروز 1376 در كنفرانس مهندسي زلزله فرانسه در پاريس ارايه كرد، نشان داد كه ميزان تشديد امواج لرزهاي در نزديكي طبس تا حدود 10 برابر شدت تكانها در سوي جنوب شرقي گسل زمينلرزهاي طبس بوده است.
پس از زلزله كه هشت روز پس از حادثه هفده شهريور 1357 در ميدان ژاله/شهدا تهران رخ داد، «جمعيت شير و خورشيد سرخ» به ياري زلزلهزدگان شتافت. واحد امدادي جمعيت مستقل بود و يكي از افسران عاليرتبه با معرفينامه ستاد ارتش و عضويت در جمعيت شير و خورشيد سرخ آن را اداره ميكرد. استقلال اين بخش با اين هدف بود كه از همكاري كامل لشكرها و پادگانهاي هر محل برخوردار شود و پس از وقوع هر اتفاقي بيدرنگ به مساعدت و ياري آسيبديدگان بپردازد.
زلزله طبس نيز ازآنجاكه در روزهاي آغازين انقلاب اسلامي رخ داد، رنگ و بوي سياسي يافت و درست بعد از باخبر شدن از اين حادثه كاهش مشروعيت نظام سياسي پهلوي و بدبيني مردم نسبت به اقدامات و سياستهاي شاه سبب شد از نخستين ساعتِ پس از زلزله، طبس به صحنه كشمكش ميان بازيگرانِ سياسي مختلف از درون حاكميت و البته گروههاي انقلابي و مخالف حاكميت تبديل شود. بخش امدادي جمعيت شير و خورشيد به علت تعلل در كمكرساني به آسيبديدگان و كم شدن ِمشروعيت نظامِ سياسي، دچار تنگنا در امدادرساني شد. شايعههاي زياد از منشا غير طبيعي زلزله جعفر شريفامامي، نخستوزير وقت را در تنگنا قرار داده بود. شايعهها مستقيما شخص اول مملكت را مقصر ميدانست زيرا براساس آن، شاه با اجازه دفن فضولات اتمي امريكا در خاك ايران سبب ايجاد چنين زلزلهاي شده بود. برخي ديگر پا فراتر گذاشته و عمدي بودن اين حادثه را بهمنظور فراموشي رخدادِ 17 شهريور ميدان ژاله تهران يادآور ميشدند. البته همه اين شايعات بيمبنا و اساس بودند. زلزله كاملا طبيعي بود و هيچ عامل انساني در آن موثر نبود. ولي فشار رواني و جو منفي صرفا به دليل غير محبوب بودن حاكميت ايجاد شد. از دست رفتن سرمايه اجتماعي حاكميت، البته موجب لطمات زيادي در فرآيند امدادرساني شد و اين مردم بودند كه آسيبهاي بيشتري ديدند. كاهش مشروعيت نظام سياسي پهلوي و بدبيني مردم نسبت به اقدامات و سياستهاي محمدرضاشاه سبب شد از نخستين ساعتِ پس از زلزله، طبس به صحنه كشمكش ميان بازيگرانِ سياسي تبديل شود.
گفتههاي نخستوزير مبني بر اينكه چرا مردم صدمات ناشي از اين زلزله را به گردن دولت مياندازند و همچنين قول مساعدت و اعطاي وامهاي كشاورزي از يكسو، عدم تحقق وعدههاي رسانهاي شاه از طرف ديگر با واكنش شديد مردم روبهرو و كاهشِ هرچه بيشتر مشروعيت نظام سياسي را سبب شد، بهگونهاي كه حتي حضور شاه و ملكه در مناطقِ زلزلهزده نتوانست مرهمي بر آلام و رنجهاي زلزلهزدگان باشد. در سويه ديگر ماجرا، گروههاي انقلابي، از چريكهاي فدايي خلق تا كنفدراسيون دانشجويانِ خارج از كشور اقدام به ايجاد پايگاه كردند، اما در ميانِ همه اين گروهها پايگاهي كه نام امام خميني را داشت از همه شاخصتر و فعالتر بود.
برخي از افراد حاضر در اين پايگاه، كساني همچون آيتالله خامنهاي، آيتالله صدوقي و هاشمينژاد پيشازاين در زلزله سال 1347 كاخك و فردوس، تجربههايي براي سازماندهي نيروها كسب كرده بودند. امدادرساني به زلزلهزدگان و همدردي و همراهي با بازماندگان فاجعه طبس از سوي روحانيان، با رهبري امام خميني كه در تبعيد به سر ميبردند، اذهان و قلوب مردم را بيشازپيش نسبت به مرجعيت شيعه متمايل ساخت. جناحِ رقيب كه در برابر انسجام و سرعت كمكرساني پايگاه امام كاري از دستش ساخته نبود، تنها به طرح ادعاها و شعارها بسنده ميكرد. در حقيقت نظام پهلوي تمامِ قدرت تبليغاتي خود را به كاربست تا بتواند افكارِ عمومي را نسبت به حركتِ روبهجلوي نهضتِ اسلامي بياعتنا كند و آنها را از مسايلي همچون نارسايي در كمكرساني به زلزلهزدگان و حركت ارتش براي امداد و بازسازي مناطق زلزلهزده، به سمت مسايلي مانند دلسوزي مقامات سياسي نسبت به زلزلهزدگان منحرف سازد. با اينكه طرح چنين گفتههايي فقط بر بدبيني مردم ميافزود، امام خميني با ارسالِ پيام تاريخي خود به ملتِ ايران راهِ هر نوع بهرهبرداري سياسي از اين فاجعه را از سوي نظام سياسي پهلوي مسدود كرد.