محمد فاضلي استاد جامعهشناسي در گفتوگو با «اعتماد»
از چالشها و مسائل حلنشده جامعه ايراني ميگويد
موانع اعتماد عمومي در ايران
ادامه از صفحه اول
به عبارتي جامعه با اين شعار ميگويد روشي كه با آن ميتوانم به مطالبه نهفته در دو واژه زن و زندگي برسم، آزادي است. آزادي در اين شعار توامان هدف و روش است. درست است كه در مقوله گشت ارشاد و حجاب، آزادي به آزادي از محدوديت گشت ارشاد و آزادي در انتخاب پوشش اشاره دارد، اما كليت دست يافتن به معاني نهفته در زن و زندگي را هم از طريق آزادي ميجويد. همين سبب ميشود كه شعار «زن، زندگي و آزادي» فراگير شود و انطباق زيادي با مطالبات جامعه در همه طبقات داشته باشد.
چگونه ميتوان از منظر نظام طبقاتي تحولات اخير را تحليل كرد؟ آيا ميتوان گفت طبقات محروم، متوسط و ساير طبقات هركدام مطالبهاي را در اعتراضات اخير جستوجو ميكنند، يا فقط يك طبقه متوسط پيگير مطالبات خود است؟
پاسخهاي من به سوالات قبلي بايد جواب اين سوال شما را مشخص كند. جنبش اعتراضي كه اين روزها كف خيابان حضور دارد ابدا متعلق به يك طبقه خاص نيست. زنان نيمي از هر جامعهاي را شكل ميدهند و تحولاتي عظيمي در ذهنيت و سبك زندگي زنان همه طبقات اجتماعي رخ داده است. مطالبات مربوط به زندگي و نفي خشونت چندبعدي كه پيشتر درباره آن گفتم نيز در همه اقشار و طبقات اجتماعي وجود دارد، همين سبب اعتراضات ميشود. ممكن است برخي اقشار به دليل محاسبه سود و هزينه مشاركت در اعتراض، وارد ميدان نشوند، اما اين چيزي از ماهيت فراگير اعتراضات كم نميكند.
دولت و نظام سياسي، اخيرا برخوردهايي نظير اخراج اساتيد، ستارهدار كردن دانشجويان، ممنوعالكار كردن اهالي فرهنگ و هنر، افزايش گشت ارشاد و ... انجام دادهاند. آيا اين رفتارهاي افراطي در بروز اعتراضات نقش داشته است؟
اثرات همه اينگونه كنشهاي حاكميت يا بخشهاي مختلف آن را هم در چارچوب آنچه ابتدا با عنوان عوامل پيدايش جامعه «نااميدان ناآرام» گفتم، تحليل كنيد. اينگونه رفتارها هميشه بودهاند و در دورههاي مختلف شدت و ضعف داشتهاند. شرايط ساختاري بيثباتكننده، ناآرامساز و نااميدكننده بهواسطه شرايطي كه ذيل سوال اول شما برشمردم هميشه وجود داشته است و آنچه در اين سوال ميپرسيد به آن شرايط اضافه شده است. آن شرايط بنيادين مثل موسيقي متن يا زيرصداي هميشگي وجود داشته و دارند و رفتارهايي نظير ممنوعالكار كردن يا اخراج بدون ضابطه و نامشروع هم مثل اوجهايي گوشخراش به آن صداي هميشه موجود اضافه ميشوند. طبيعي است كه اثرات ناآرامساز و نااميدكننده و خالق روحيه معترض را تقويت ميكنند. اين وضعيت بالاخص در دنيايي بهشدت رسانهاي شده كه هر رخدادي پيامدهاي گستردهاي دارد، اثرات شديدتري به جا ميگذارد.
باز هم مانند دورههاي قبل سياستگذاران موضوع اعتراضات را به مشاركت بيگانگان و دشمنان نسبت دادهاند و از طريق قطع اينترنت تلاش كردند موضع را به زعم خود جمع كنند. اين راهبرد تا چه زماني پاسخگو است؟
من منكر اين نيستم كه كشورها و گروههايي در خارج از ايران مايل هستند از شرايط ملتهب داخلي استفاده كنند و البته اين براي من مفروض دنياي سياست بينالملل است. سياستمدار ايراني هم دوست دارد از جنبش والاستريت يا هر جنبش اعتراضي ديگري در امريكا، اروپا يا كشورهاي منطقه به نفع خود استفاده كند. اين به معناي مشروع بودن خواستههاي آنها نيست، بلكه به معناي واقعيت عرصه سياست است. اگر بخشي - كوچك يا بزرگ - از مردم امريكا به جنبش والاستريت پيوستند و سياستمداران جمهوري اسلامي هم از آنها حمايت كردند، آيا به اين معناست كه ايران نقشي در پيدايش اين جنبش داشته است؟ نه. نگاه من به رابطه اعتراضات در ايران و حمايتهاي خارجي هم همين است. اپوزيسيون خارجي رسانه دارد و تلاش ميكند بر شرايط سياسي داخلي هم اثر بگذارد، قابل انكار هم نيست. رسانههاي خارجي و شماري از جريانات سياسي خارج از كشور حمايتهاي مالي از سوي كشورهاي ديگر هم دارند، اما من معتقد نيستم كه اينها اثر تعيينكننده بر سياست داخلي و اعتراضات دارند، البته وقتي اعتراض پيش ميآيد، سعي ميكنند روي آنها سوار شوند. سازوكار توليد اعتراض در ايران داخلي است. نارضايتي انباشته ناشي از مسائلي در همه عرصههاي اقتصادي، فرهنگي، سياسي، اجتماعي، محيطزيستي و البته متاثر از برآوردي كه افراد از آينده دارند، علت اصلي اعتراضات است. اين را هم بيفزاييد كه شيوه مواجهه حكمراني با مسائل هم تعيينكننده است. برآورد مردم از ميزان شايستگي، توانايي و ظرفيت حكمرانان براي درمان كردن مسائلي كه با آنها مواجه هستند هم بر نارضايتي آنها اثر ميگذارد، زيرا اين ويژگيهاست كه تصوير آينده را مشخص ميكند. به عبارتي، جامعه ميبيند كه هم خيلي مساله دارد و هم مساله حلكن ندارد. اين وضعيت فشار زيادي بر جامعه وارد ميكند.
حضور نسلهاي دهه هشتادي در اعتراضات اخير برجسته است. آيا تفاوتي ميان مطالبات آنها و نسلهاي پيشين وجود دارد؟
من درباره اين گروه كار پژوهشي نكردهام و درباره تفاوتهاي ايشان بايد از متخصصان مطالعات نسلي يا كساني كه درباره آنها تحقيق كردهاند سوال كنيد، ولي اين را ميدانم كه هر قدر زمان ميگذرد، بيگانگي گروههاي سني جوانتر با انگارههاي سياسي مطلوب حاكمان بيشتر ميشود. آنها روندهاي جامعه را هم درك ميكنند و در معرض آموختههاي نسلهاي قبل هم هستند. دنياي جديدي را تجربه ميكنند و نوعي پاكباختگي هم در آنها هست كه بهشدت تحتتاثير عوامل اقتصادي نيز قرار دارد. بحران اقتصادي، تورم و روياهاي دستنيافتني به آنها نوعي بيپروايي بخشيده است. آنها محصول همه مسائل حلنشده جامعه ايران در 40 سال گذشته هستند كه متاسفانه در يك و نيم دهه گذشته تشديد هم شده است.
چشمانداز پيش روي تحولات اخير گشت ارشاد و مسائل مشابه را چگونه ميبينيد؟ چه راهي براي گذار از اين شرايط به سياستگذاران پيشنهاد ميكنيد؟
اگر بخواهم به سابقه مواجهه نظام سياسي با اين مساله خاص نگاه كنم خيلي نبايد چشمانداز اميدواركنندهاي را مد نظر داشته باشم، اما وقتي به اين نگاه ميكنم كه نظام سياسي از كنار اجراي قانون ممنوعيت استفاده از ماهواره گذشته و در همين اواخر بالاخره زنان را به ورزشگاهها راه داده است، ميشود اميدوارانه نگاه كرد. نيروي تغيير اجتماعي رخداده نيز به اندازهاي زياد است كه مقاومت در برابر راهحلها را دشوار ميكند. پيشنهادي غير از حركت به سمت سازمانيافتگي سياسي از مسير اجازه دادن به تشكلها براي نمايندگي كردن جامعه - از جمله زنان - ندارم. اين خيلي ساده و البته در همان حال دشوار و خلاف مشي گذشته نظام سياسي است. اما همانگونه كه گفتم جامعهاي را كه اكنون رشيد شده است، نميتوان جز در چارچوب نمايندگي دادن به اقشار مختلف آن به شكل مسالمتآميز و مناسب براي توسعه اداره كرد.
زن در شعار «زن، زندگي و آزادي»وجه نمادین دارد و نشانگر نفرت از این خشونت است. زن نماد مهربانی، لطافت، ضرورت حریمداری و البته زایا بودن و دوری از سترونی است. خشونت در اشکال مختلف جامعه را سترون میکند و قرار گرفتن زن در اول این شعار، نماد مقابله با این سترونسازی از مسیر خشونت است. یادمان باشد که شعارها در فرآیندی اجتماعی خلق میشوند و فقط زايیده ذهن یک یا چند نفر نیستند. هر شعاری هم زمینه اجتماعی و اقبال پیدا نمیکند. اگر شعاری عام میشود و اقبال پیدا میکند، یعنی جامعه نوعی همذاتپنداری با محتوای آن دارد. واقعیت این است که سالها «در برهه حساس» قرار داشتن، زندگی را بر جامعه تلخ کرده است.