علي ربيعي:
شكلگيري گسست در جامعه مشهود است
علي ربيعي، استاد رسانه و ارتباطات اجتماعي عضو هياتمديره انجمن علمي مطالعات فرهنگي و ارتباطات، در خصوص حوادث اخير گفت: من به علل مختلفي كه در لايههاي پايين اجتماعي شكل گرفته كه به آنها «علل وجودي» ميگويم كه با چشم غير علمي ديده نميشود، هر اتفاقي مثل مرگ غمانگيز مهسا وقتي رخ ميدهد، اين علل وجودي را به سطح ميآورد و به هر حال مسائل بروز پيدا ميكند.
مثلا وقتي آب ميجوشد تا به ۱۰۰ درجه نرسد شما هيچ جوششي احساس نميكنيد. آيا اين آب داغ نيست؟! آيا حرارت ندارد؟! اصلا قابل تحمل هست؟! اين آب ۹۹ درجه اصلا قابل تحمل نيست و به اندازه كافي ميتواند بسوزاند و براي پوست و بدن يك انسان ويرانگري دارد.
يعني شما نميتوانيد حرارتهاي ۹۹ درجه را در تبيين ناديده بگيريد.لذا من از اين منظر ميخواهم به بحث نگاه كنم. ببينيد، چند اتفاق در جامعه ايران افتاده كه اين مجموعه اتفاقات، جامعه يا بخشهايي از جامعه را به نوعي حالت تعرضي تبديل كرده است. حرمانهاي نهفتهاي در اين چند سال شكل گرفته كه به علل مختلف اين حرمانها به تعرض تبديل ميشود. ربيعي گفت: به تعبير گيدنز اين فشردگي زمان و از بين رفتن فاصلهها و از جاكندگي فضا باعث شده كه ما شاهد سرعتگيري بينظيري در تغييرات كيفي
جمعيت باشيم.
در تغييرات كيفي جمعيت يكي از مسائل بسيار مهم، تغييرات ارزشهاي فردي افراد است از نوع نگاه به خود تا نگاه به ديگري و تا هر آنچه او را محدود ميسازد و فرد با آن مواجه بوده است. اين تغييرات ارزشي سالها در جريان بودهاند؛ اما در اين سالها سرعت تغييرات ارزشي بسيار بالا رفته و ارزشهاي سنتي بهشدت در حال تغيير
بوده است.
اين استاد رسانه در گفتوگو با جماران يادآور شد: نگاه كنيد؛ اگر «ارزشهاي جاري يك جامعه در يك دوره» را در نظر بگيريد، در گذشته هميشه يك اشتراكات ارزشي پيشنسلي داشتهايم. الان پديده نسلي دهه ۷۰ به بعد كه در دنيا هم ادبيات اين تعبير وجود دارد و پديدهاي جهاني است باعث شده اين اشتراكات ارزشي بين نسلي خيلي كم شود و به يكباره تغييرات ارزشي خيلي شگرف در نسل جديد به وجود آيد.اين را هم خيليها يكي از خصوصيات عصر پساصنعتي ميدانند و معتقدند كه اگر شهرنشيني اتفاق اجتنابناپذير صنعتي شدن بود و به هر ترتيبي رخ ميداد، در دوره جديد و عصر پساصنعتي هم اين تغييرات خواه يا ناخواه هست. برخي به غلط حذف شبكههاي اجتماعي را راهحل ميدانند. آثار جامعهشناسان شناخته شدهاي كه روي تغييرات ارزشي كار ميكنند مثل اينگلهارت را نگاه كنيد.
پديدهاي كه ما اينجا داريم، اصلا پديده خاص ايران نيست. دهه هفتاديها و هشتاديها در همه جاي جهان ديگر ارزش بقا را دنبال نميكنند «استقلالخواه، شالودهشكني، خوديابي «خصوصيت ابراز وجود» و اعتراض به هر چيز محدودكننده در حركت اجتماعي به فضيلت نسلي تبديل شده است» را دنبال ميكنند. اين جهاني است و ما هم بخشي از آن هستيم.سوال مهم كه مطرح ميشود، اين است كه آيا همه جا اين تغييرات بحرانسازي ميكنند؟ معتقدم اين بحران در حوزه فرهنگي به خصوص در جوامع در حال گذار قطعا رخ ميدهد. در ايران مشكل و آنچه مساله را تبديل به آسيب و سپس بحران اجتماعي مينمايد در دو عامل نهفته است.
اين استاد دانشگاه خاطرنشان كرد: عامل اول، اصرار زياد به يك برداشت خاص از ارزشها كه به علت ايدئولوژيك كردن تغييرات فرهنگي در مسير تغييرخواهي و تحولجويي و مطابقت هنجاري و حتي پذيرفته شده نيز انسداد ايجاد شده است. براي اينكه حوزههاي فرهنگي و اجتماعي جامعه را حتي در جزييات رفتاري از حوزه خصوصي جدا كرده در حوزه فلسفه حكومت تعريف ميكنيم، اين براي ساختار رسمي قدرت چالشي شده و دارد رو دررويي ايجاد ميكند اما در جاهاي ديگر دنيا رودررويي
ايجاد نميكند.
ما با پديدهاي مواجه هستيم كه حتي در خانواده ساختار اقتدار شكسته شده و نسل جديد نميخواهد به قاعده ديرين تن بدهد؛ نوعي گسستها از پيوستهاي سنتي را دنبال ميكنند تا به پيوستهاي جديد برسد. ما نميدانيم اين پيوستها چيست و دانش اين را هم نداريم كه به سمت مطلوب هدايت كنيم، چون اصلا بلد نيستيم كه اين پيوستهاي جديد
را بسازيم.
ربيعي با اشاره به اينكه يك نوع گسستها دارد به وجود ميآيد و فردگرايي و عدم تبعيت بسيار زياد شده است، گفت: در مورد اين بايد مطالعه بيشتري صورت بگيرد. آيا نوعي معنويتگرايي جديد در همان ابتدا (هست يا نه)؟ نوع مناسك چه تغييراتي را در كدام ارزشهاي ديني دست نخورده هست و سمت و سوي نسلي با كدام برداشت از دين و با كدام ارزشهاي ديني قرابت يا فراغت دارد، خيلي جاي بحث دارد. نميتوانيم به جامعه يك انگ بزنيم و بگوييم اين جامعه از دين عبور كرده است. افرادي كه روي جامعهشناسي دين كار كردهاند شايد بيشتر بتوانند در اين زمينه اظهارنظر كنند.