ادامه از صفحه اول
اعتراضات و خودتخريبي نخبگان!
پس اين جريان چيست و چه ميخواهد و چه چيزي را انكار ميكند؟ چرا شعارها اغلب سلبي هستند و سمت و سوي ايجاب و ايجاد مشخص ندارند؟ تك شعارهاي ايجابي شنيده شده هم بسيار كلي هستند و به نوعي باز هم در تقابل و نفي وضع موجودند.
اگر اين مقدمه درست باشد و سمت و سوي اعتراضات به جريان سياسي مشخصي تمايل نشان ندهد چه بماند و بزرگتر شود و چه آرام گيرد و در جاي ديگري دوباره سربرآورد احتمالا فاجعهاي بيسابقه روي داده است.جامعه نخبه ايراني به خودتخريبي بزرگي دست زده است و اكنون ميوه تلخ آن را ميچشد! اصولگرايان موفق به تخريب اصلاحطلبان شدهاند و حداقل اين باور را ايجاد كردهاند كه ايشان هم چندان صل علي نيستند، در رفاه كامل به سر ميبرند و بسياري از فرزندانشان مثل اصولگرايان در امريكا و اروپا تشريف دارند و اگر در مصدر امور باشند قدرت انجام اصلاحي را ندارند.اصلاحطلبان هم در زمينه تخريب رقيب چه بسا موفقتر عمل كردهاند يا اعمال اصولگرايان سبب موفق شدن ايشان شده است. خارجنشينان سبك بار ساحلها خصوصا در نظر مردم محروم و حتي متوسط نياز چنداني به تخريب ندارند كه نفع نميرسانند و بايد خواست كه شر نرسانند.اتفاقا انواع گروههاي اپوزيسيون خارجنشين آنچنان به يكديگر تاختهاند و يكديگر را افشا كردهاند و بعضا مواجببگير بيگانگان هستند كه اگر اندك تمايلي در جامعه به ايشان بود بارها به هوا رفته است.لابد اخيرا دعواي دو تن از عالمان خارجنشين را ديدهايد كه حمله به يكديگر را تا آستانه تخريب هم رساندند! به عبارت روشن حداقل بخشي از جامعه فعال ما نسبت به همه مراجع اجتماعي و سياسي نااميد هستند.
چنين شرايطي واقعا خسارتبار و نگرانكننده است و حتي اگر در مواقع گوناگون منجر به انواع شورشها نشود بالندگي، حركت، سرزندگي و نشاط و خردورزي جامعه را مخدوش ميكند و از همه بدتر ممكن است به پراكندگي مردم برسد.وقتي عاقلان و دلسوزان و تجربهداران و عالمان و دانشمندان مرجع هدايت كلي جامعه نباشند و از اين طريق فصلها و اهداف و آرمانهاي مشترك نسازند يا مقبول مردم واقع نشوند، كشتي كشور در توفانها و حتي در امواج عادي درياها هر آن به سويي متمايل ميشود و خداي ناكرده به صخرهاي بزرگ برخورد ميكند.
در اينچنين مواقعي اگر دير نشده باشد حاكميتها ميتوانند و موقعيت و ابزار ايجاد تفاهم و مديريت و اثربخشي افكار مثبت و گوناگون را دارند.در فضاي مخرب و ملتهب و هيجاني صداي دلسوزان و آرامكنندگان و آينده نگران متعهد به جايي نميرسد و فرصتطلبان از هر سو فرا ميرسند تا از آب گلآلود ماهي بگيرند.مثلا اصلاحطلبان بارها از آشتي ملي و گفتوگوهاي جدي با حضور همه سلايق سخن به ميان آوردهاند ولي چون مقبول نيفتاده است توان و امكان عملي ساختن اين ضرورت را پيدا نكردهاند. اكنون اصولگرايان با وجود به حاشيه راندن اصلاحطلبان هنوز هم در هدم تتمه تاثيرگذاري مثبت اصلاحطلبان كوشش ميكنند و خود نيز فقط با ابزار قدرت و نه ازطريق نفوذ فكري و عاطفي در قلوب مردم بناي تاثيرگذاري دارند!
در جريان اعتراضات اخير روشن شد كه امكان افزايش جمعيت معترضين وجود دارد و در آن صورت معلوم نيست برنامه آقايان براي اداره جامعه چيست خصوصا وقتي انواع زمينههاي اقتصادي و اجتماعي و سياسي نارضايتي هست و با ناكارآمديها بيشتر هم ميشود.
آيا همچنان هشدارها ناشنيده ميماند؟
مساله اخلاقي او، موضوعي است بين او و خداي او، من قرار است به زندگي مردم شهر برسم و مردم شهر به آب احتياج دارند كه وظيفه من حل اين مشكل است و نقل ميكرد كه در مدت كوتاهي، مشكل آب شهر حل شد.
موضوع اين است كه از همان ابتداي يكدست شدن حاكميت در سال گذشته، به نظر نميرسيد كه اولويت اصلي مساله زندگي واقعي امروز مردم باشد. نشان آن هم اول با طرح صيانت آغاز شد و بعد در موضوعات ديگر يك به يك جلو آمد تا رسيد به ماجراي گشت ارشاد و برآورده كردن خواسته آن دو مسوول بلندمرتبه حاكميت كه ملبس به لباس روحانيت بودند و سه سال پيش خواستار ناامن شدن جامعه براي زناني كه حجاب را رعايت نميكنند توسط نيروي انتظامي و بعد كنار گذاشتن كارشناسان از تنظيم لايحه بودجه و مساله مذاكرات برجام و حالا هم برخورد با آنچه در سطح شهرها ميگذرد.
آنطور كه در خبرها ديدم، تاكنون در اين چند هفته كه ناآراميها ادامه داشته، سران سه قوه، دوبار براي يافتن راهحل جلسه برگزار كردهاند. قطعا بايد از برگزاري جلسه و همفكري جهت يافتن راهحل استقبال كرد ولي گويا يك مساله در اين ميان ناديده گرفته شده است. سوال اين است كه آيا بر اين اعتقاديم كه آنچه رخ داده بازتاب اداره كشور توسط همين حاكميت يكدست هست يا خير؟ اگر بر اين اعتقاد نيستيم و عقيده داريم كه كارها و برنامههاي اين مجموعه درست بوده، پس نيازي به همفكري براي يافتن راهحل هم نيست، به آنچه تاكنون انجام دادهاند و آن را درست ميدانند، ادامه دهند تا به نتيجه مطلوب برسند. اما اگر بر اين اعتقاديم كه در كشور با مشكل روبروييم، ناچاريم كه ابتدا دليل مشكل را بيابيم و بعد به دنبال راهحل باشيم. مساله اين است كه نوك پيكان اعتراضات، دقيقا به سوي رفتارهاي همين مجموعه است و حتي اگر بر اين اعتقاديم كه اين مجموعه در كار خود خطايي نكرده، نميتوان انتظار داشت كه خود به داوري در مورد عملكرد خود بنشينند، چون اگر آنها به خطاي خود باور داشتند، در همين يكسال كه بارها و بارها نسبت به پيامد اهداف و برنامهها و نيز حذف بدنه كارشناسي در اداره كشور و نيز برخوردهايي كه بحرانزا بودنشان از قبل معلوم بود و هشدارهاي مكرر داده شده بود توجه ميكردند. بنابراين عقلا نميتوان انتظار يافتن راهحل از اين مجموعه داشت، مگر اينكه همچنان اصرار داشته باشيم كه هشدار دلسوزان را نشنويم.