طبق آمار رسمي، جمعيت مبتلايان بيماريهاي رواني در كشور به 29 درصد افزايش يافت
شيب تند رشد آمار پريشاني روان
بنفشه سامگيس
ديروز معاون دفتر سلامت رواني وزارت بهداشت خبر داد كه طبق نتايج يك پيمايش ملي كه در سال 1399 انجام شده، تعداد مبتلايان اختلالات روان در كشور به 29 درصد افزايش يافته است. آخرين پيمايش انجام شده درباره شيوع اختلالات روان در كشور، مربوط به سال 1389 بود كه اعلام ميكرد شيوع اختلالات رواني در جمعيت 15 تا 64 ساله كشور، 23.6 درصد است. حالا به فاصله 10 سال شاهد رشد 5.5 درصدي اختلالات روان در جامعه ايران هستيم در حالي كه سال 1391 و در برنامه ملي ارتقاي سلامت روان، دولت مكلف شد اقداماتي در دستور كار قرار دهد كه تا پايان سال 1394 و اولين دوره اجراي اين برنامه كشوري، از ميزان شيوع افسردگي به ميزان 5 درصد سال پايه كاسته شود و حالا اعلام رشد 5.5 درصدي اختلالات روان نسبت به 10 سال قبل، حكايتي از نقض اين هدفگذاري و محقق نشدن چشمانداز ارتقاي سلامت روان مردم ايران است.
اختلال روان، اطلاق نويني براي بيماريهاي روانپزشكي است كه علاوه بر كاهش بار اجتماعي بيماري براي مبتلايان، به جامعه عمومي پيام ميدهد كه تك به تك رخدادها و افت و خيزهاي اجتماعي و سياسي و فرهنگي و اقتصادي، سهم موثري در برهم زدن نظام رواني انسانها دارد ولو كه دولتها، خودشيفته و قائل به كشورداري بينقص، مدعي اتخاذ مفيدترين تصميمها و ايجاد بهترين شرايط زندگي براي شهروندان خود باشند. در علم روانپزشكي، مبتلاي اختلال روان، يك بيمار و نيازمند درمان است كه اقدام هر چه سريعتر براي آغاز درمان، علاوه بر آنكه از رنج بيمار ميكاهد، كمك ميكند پيوند دوباره او با جامعه پيرامون برقرار شود.
طبق نتايج پيمايش ملي سلامت روان كه در سال 1389 انجام شد، از جمعيت 15 تا 64 ساله كشور كه تعدادشان در آن سال حدود 53 ميليون نفر بود، 23.6 درصد (بيش از 12 ميليون نفر) دچار انواعي از اختلال روان و در واقع، مبتلاي بيماري روانپزشكي بودند كه بنا به شدت ابتلا، همگي نياز به درمان كوتاهمدت يا مستمر داشتند اما نتايج اين پيمايش در همان سال نشان ميداد كه به دليل گراني هزينه درمانهاي روانپزشكي، 65 درصد مبتلايان (بيش از 7 ميليون و 800 هزار نفر) از هيچ خدمت درماني براي مداواي درد خود بهره نبردهاند در حالي كه شدت بيماري 34.3 درصد از مبتلايان (بيش از 4 ميليون و 100 هزار نفر) در حد شديد ارزيابي شده بود و 40 درصد از مبتلايان (بيش از 4 ميليون و 800 هزار نفر) هم به دليل شدت بيماري، كارايي و توان حضور در محل كار و نقشآفريني مفيد در محيط پيراموني را از دست داده و دچار ناتواني زودرس شده بودند.
افزايش شيوع بيماريهاي رواني در كشور طي 20 سال
مرور نتايج مطالعات ملي بررسي شيوع بيماريهاي رواني در كشور نشان ميدهد كه از سال 1378، آمار ابتلا به بيماريهاي رواني در ايران شيب افزايشي دارد. در مطالعه كشوري كه سال 1378 در جمعيت بالاتر از 15 سال و با عنوان «طرح ملي سلامت و بيماري» انجام شد، شيوع اختلالات روان در ايران، 21 درصد برآورد شد در حالي كه 0.6 درصد كل مبتلايان، دچار اختلالات سطح شديد بودند. سال 1380، اعلام شد كه اختلالات روان، در رديف دوم بار بيماريها در ايران قرار گرفته است. در نتايج مطالعه بار بيماريها در سال 1384، سهم بيماريهاي روانپزشكي از بار بيماريها تا 10.25 درصد صعود كرده بود و سال 1389، نتايج پيمايش ملي سلامت روان نشان داد كه اين سهم با روند افزايشي، به 14 درصد رسيده است.
نتايج مطالعات كشوري انجام شده در دو دهه گذشته، افزايش خودكشي را هم تاييد كرده است. سال 1380، اداره سلامت روان وزارت بهداشت 3823 مورد اقدام به خودكشي و 279 خودكشي منجر به فوت ثبت كرد. موارد اقدام به خودكشي در سال 1388 به 48800 مورد و موارد خودكشي منجر به فوت در همين سال به 1383 مورد افزايش يافت. مسوولان وقت وزارت بهداشت در گزارش «شاخصهاي سلامت در ايران» كه سال 1388 منتشر شد، اذعان داشتند: «بر اساس آخرين اطلاعات موجود روي وبسايت سازمان جهاني بهداشت، در سال 1991 ميزان موارد خودكشي در ايران در زنان 0.1 و در مردان 0.3 در 100 هزار نفر بوده در حالي كه در سال 1383 اين عدد به 5.2 در 100 هزار نفر جمعيت رسيده است. با فرض درست بودن اطلاعات ارايه شده در سال 1991، بايد اذعان داشت كه در فاصله 13 سال ميزان خودكشي در ايران به بيش از 17 برابر رسيده است.»
در نتايج پيمايش ملي سلامت روان -1389 - اعلام شد كه 6.2 درصد از مبتلايان اختلالات روان (حدود 744 هزار نفر) گرفتار افكار خودكشي بوده، 4 درصد (حدود 480 هزار نفر) برنامه مشخصي براي خودكشي دارند و 1.3 درصد (حدود 156 هزار نفر) هم در يكسال پيش از اين تاريخ (1388) اقدام به خودكشي كردهاند.
يك ماه قبل، جامعهشناسان كشور در گزارشي به مناسبت روز جهاني پيشگيري از خودكشي اعلام كردند كه با استناد به گزارشهاي رسمي سازمان پزشكي قانوني كشور، در فاصله سالهاي ۸۰ تا ۹۸، تعداد قربانيان خودكشي از ۴.۲ نفر در 100 هزار نفر جمعيت در سال ۸۰، با رشد حدود 44 درصدي، به ۶.۲ نفر در 100 هزار نفر جمعيت در سال ۹۸ رسيده كه با اين تعداد متوفاي خودكشي در كشور، ايران در جايگاه پنجاه و هشتم بابت تعداد سالانه قربانيان خودكشي ايستاده است.
ريشهيابي علت افزايش اختلالات رواني در ايران را به تحليل اكبر عليوردينيا؛ استاد جامعهشناسي دانشگاه مازندران و محمدعلي محمدي، جامعهشناس و عضو كرسي يونسكو در سلامت اجتماعي و توسعه، گره ميزنيم كه در مراسم روز جهاني پيشگيري از خودكشي، با ارايه گزارشي مبتني بر آمارهاي رسمي، شيب صعودي خودكشي به عنوان پايان خط بيماريهاي رواني در ايران را چنين تحليل كردند: «از آنجايي كه خودكشي ميتواند مثل دومينو مسائل ديگري را با خود به همراه داشته باشد، موضوع مهمي است حتي اگر به مسالهاي اجتماعي تبديل نشده باشد. مرگ، مساله هستيشناختي پيچيدهاي است و وقتي انساني مرگ را انتخاب ميكند يا جزو اساطير و قهرمانان است، يا جزو خستهشدگان از زندگي. خودكشي تجلي فيزيكي مرگ رواني است. يعني انسان ابتدا به لحاظ رواني ميميرد و سپس مرگ جسمي پديدار ميشود. طبق نظريهها قبل از مرگ جسمي نيز مرگ در جامعه و مرگ فرهنگ و اخلاق رخ داده كه انساني دست به خودكشي ميزند.غلبه بر ترس از مرگ چگونه و تحت چه شرايطي به وجود ميآيد؟ خودكشي در ايران پديده رو به رشدي دانسته شده و طبق آمار پزشكي قانوني، جوانان قربانيان اصلي خودكشياند و بيشتر خودكشيها بين افراد ۱۵ تا ۳۵ ساله و ۵۴ درصد خودكشيهاي منجر به مرگ در ميان جوانان زير ۳۰ سال رخ داده است. بعد از جوانان، مردان متاهل يا پدران، قربانيان بعدي هستند. در سال ۹۹ مردان حدود ۶۵ درصد قربانيان خودكشي بودند در حالي كه سال 1398، آمار مردان قرباني خودكشي، 70 درصد كل قربانيان بود. تاكنون گفته ميشد بحثهاي خودكشي در غرب كشور بيشتر مطرح است، چون شاخص فلاكت و درماندگي تاكنون در غرب كشور بيشتر بوده است. بين خودكشي جوانان ۱۵ تا ۳۴ سال با مسائل خانوادگي و مسائل مالي هم رابطه معناداري وجود دارد. وقتي افراد به اهداف خود نميرسند و ابزار براي رسيدن به هدف را در اختيار ندارند، درمانده شده و چندين واكنش نشان ميدهند. يكي از اين روشها اين است كه افراد با روشهاي خلاقانه بزهكارانه مثل رشوه و قاچاق و... به آن هدف ميرسند، برخي اما مناسكگرا هستند و خيلي دنبال درگيري و مبارزه براي رسيدن به هدف نيستند و برخي نيز براي رسيدن به هدف، شورش ميكنند. عدهاي كه از رسيدن به هدف كنارهگيري و خود را ايزوله ميكنند، در رديف كنارهگيرها هستند كه ميشود گفت خودكشي، كنارهگيري از باب استيصال منبعث از فلاكت است.خودكشي يكي از نتايج مسلم درماندگي و مسري و آموختني است و اگر در نزديكترين افراد خانواده اتفاق بيفتد، تقليد اين امر بسيار بالا ميرود. افراد ابزار و روشهاي خودكشي را ياد ميگيرند. مساله معيشت باعث گسيختگي خانواده ميشود و بر اساس برخي فاكتورهاي روانشناختي خاص، برخي افراد خودكشي را در شرايط درماندگي انتخاب ميكنند..... به نظر ميرسد نميتوان تبيين واحدي از خودكشيها در ايران داشت، چراكه نوع خودكشيها در جاهايي مثل غرب و جنوب كشور متفاوت از كلانشهرها و استانهاي صنعتيتر است. خودكشيهايي كه در جاهايي مثل ايلام رخ ميدهد ناشي از فزوني انسجام و انتظام اجتماعي است و در جاهايي مثل تهران و استانهاي صنعتيتر شده، رابطه مستقيم بين ميزان انتظام و انسجام اجتماعي و ميزان خودكشي ديده ميشود. زماني ميزان خودكشي در ايلام ۶ برابر تهران بود و در حال حاضر تنها دوبرابر تهران است و تهران در حال حاضر به سمت خودكشي انوميك و خودخواهانه خيز برداشته است.وقتي با افزايش طلاق، خودكشي زنان كم ميشود يعني انتظام اجتماعي كم ميشود و هر آنچه باعث كاهش انتظام و انسجام اجتماعي در جوامع بسته نظير روستايي و عشايري و... شود، كاهش خودكشي را هم به دنبال دارد. در 6 يا 7 سال اخير شاهد افزايش ميزان شوهركشي، دختركشي و قتلهاي شرافتي هستيم. در مقالهاي نوشته شده بود كه قتلهاي شرافتي را ميتوان خودكشيهاي شرافتي نام گذاشت. به نظر، اينها تبيين واحدي دارند و هر دو، دو روي يك سكهاند. قتلهاي شرافتي يا همان خودكشيهاي شرافتي ناشي از فزوني انتظام اجتماعي در جامعهاند. تا وقتي زن در جامعه كالاي ارزانقيمتي باشد كه خونبهاي او نصف مرد است، مشكلات طلاق دارد و... مشكل پا برجاست. در مجموع، هم به مثابه ايدئولوژي و هم به مثابه ساختار بايد فكري براي ساختار جامعه پدرسالارمان كرد....»