براي درگذشت هادي سيف
تو ميروي كه بماند؟
علي عزتي
تو ميروي كه بماند؟/ كه بر نهالك بيبرگ ما ترانه بخواند؟
شفيعي كدكني
استاد هادي سيف به جاودانهها پيوست. هنرمند و پژوهشگر هنرهاي مردمي ايران كه زاده ۱۳۲۶ بود، ۲ آبان ۱۴۰۱در مراسمي به يادماندني با همراهي خانواده و دوستدارانش در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به امانت به خاك سپرده شد.
مانا ياد استاد هادي سيف يكي از فرهيختگان حوزه هنرهاي مردمي ايران به ويژه نقاشي قهوهخانهاي است و تاليفاتي بسيار تاريخمند در اين خصوص و نقاشي قالي، نقاشي قلمكار، نقشآفريني روي سنگ، روي كاشي، نقاشي روي گچ، نقاشي پشت شيشه، دلشدگان هنر، دريچههايي رو به بهشت، كتاب در وصف حال حسين قوللر آغاسي و بسياري ديگر از موضوعهايي را كه نقش كاربردي در راستاي تكميل دانشنامه هنرهاي مردمي ايران دارند به رشته تحرير در آورد.
استاد سيف فارغالتحصيل رشته تاريخ هنر از دانشگاه اصفهان بود. پاياننامهشان در مقطع كارشناسي «نقش تركمنان در آسياي غربي» و در مقطع ارشد «تيموريان و تحول هنري مكتب شيراز» بود. براي ادامه تحصيل به دانشگاه استراسبورگ رفت و از پاياننامه خود تحت عنوان «نقش حيوانات اسطورهاي در حجازيهاي تخت جمشيد) دفاع كرد.
پژوهشها و تاليفاتي كه استاد در خصوص معماري ايراني كه - مرتبط با تخصص راقم اين قلم است- انجام داده، مربوط به نهضتي است در آغاز قرن چهارم كه در سقفهاي چوبي در شيراز رايج بود؛ خاصه تاليف دو كتاب با عناوين: «گچبري، حريري بر قامت رداي سپيده معماري ايران» و«پنجرههاي گرهسازي شده» و همچنين درباره كتاب تحت عنوان «نقاش سرخ عشق و آبي فضا» كه به زندگي جاودانه ياد استاد محمد مدبر، نقاش قهوهخانهاي اختصاص داده است كه از سوي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان در مرحله اجرايي است.
استاد سيف به مثابه پژوهشگري راستين از نخستين كساني بود كه بهطور ويژه به هنرهايي پرداخت كه در ايران مهجور و مغموم واقع شده و از متن كوچهبازار برخاستهاند كه ميتوان از صدها مقاله منتشرشده و بيش از ۳۰ عنوان كتاب او كه مرجعي مستند براي شناخت مقولههاي هنري به شمار ميروند، نام برد. تو گويي تو را در آزموني سخت و شورانگيز از لايههاي نانوشته، ناگفته شگرف تاريخ ميگذراند تا در عبور از هزارتوي ذهني بيقرار و شوريده در ژرفاي يك همافزايي تمامعيار به روشنان انسان سرمدي رهنمون سازد.
رهنوردي چنان به ترجمان هزارههاي گمشده و ناشناخته آدمي، تا تو را به سمتي ببرد كه بايد باشد و نيست. تو را به آفرينشي فرا بخواند كه وجودش حياتي است و اينك نيست. تو را از معبري عبور بدهد كه گذشتن از آن ديگر ممكن نيست. بيگمان استاد سيف با هوشمندي ذاتي و منحصربهفرد خود تحت يك كنش خلاقه و كاملا بديع به عميقترين باورهاي فخيم و آركاييكي در كمال خلوص برگرفته از درون، رسالت ذات هنر را كه گاه در بند تقدير مهر و مومشده برانگيخته ميسازد.
در مراسم خاكسپاري استاد دردانه فرهنگ و هنر ايران، دوستدارانش در وصف دستاوردها و رويكردهاي او چه بسيار سخنهاي نيكو روايت كردند كه شايسته مقام و قدر و مرتبه ايشان بود كه مجالي ديگر بايسته و شايسته است براي شرح آن. از پيام زيباي شوريده حافظ، پسرش كه قادر به بيان احساس خويش نبود و قرائت شد و سوگنامه غزل، دختر ايشان كه وصف فراق ابدي از پدر بود و هر مستمعي را به تاسف و تاثر واميداشت و همگان در نگاه بارانياش به مرثيه نشستيم.
رجاي واثق دارم كه استاد به انجام دين خود در خصوص ضرورت تكميل دانشنامه هنرهاي مردمي ايران با تاليفاتي كه در اين حوزه داشت، به خوبي مبادرت كرد. ميتوان كتابش، «باغ خاطرهها و دل باراني من» را نام برد كه به شرح ديدارها، سفرها و ملاقاتها با فرزانگاني ميپردازد كه هركدام از نامآوران سترگ فرهنگ و هنر ايران هستند كه در راستاي مجلدات مختلف لحاظ شده است و رفرنسي مستند از رويكرد او و جاودانههايي چون خود او ميتوان نام برد. كساني چون حسين قوللر آقاسي (از بنيانگذاران شيوه مردمي در نقاشي ايراني معروف به نقاشي قهوهخانهاي كه در نقشپردازي صحنههايي از حماسههاي ملي مهارتي برجسته نشان داده است كه استاد سيف به معناي معاصر كلمه در شناساندن ايشان حق مطلب را به زيبايي ادا فرمودهاند؛ شهريار (شاعر)، علياكبر صنعتي، ابوالحسن صديقي، جمشيد اميني، علي كريمي (نگارگر)، حسن حكمتنژاد (طراح قالي) و... همچنين به كتابهاي «نقشآفريني روي قالي» كه يادمان استاد جمشيد اميني است يا «نقشآفريني بر سنگ و در خلوت غربتي قريب» ميتوان اشاره كرد.
ديگر وجه نيكوي استاد، كنش بيقرار او نسبت به حوزه نقاشي قهوهخانهاي است كه در مواجهه با هجمههايي تئوريك و بياني كه در جلوهها و گونههايي مختلف ابراز ميشود، با نوعي مهندسي خلاقه به پاسخگويي مستند و كاربردي در پيام معنويتي پايدار به توليد معنا ميپرداخت. به گونهاي كه همواره سرمشق و الگويي ماندگار به عنوان مفاهيمي جديد و پارادايمهايي نوين، چه به لحاظ تكنيكال و چه به لحاظ نظري به ترجمان ضرورتهاي تاريخ و چگونه حفاظت و صيانت كردن از دستاوردهاي بشري ميپرداخت كه به گمان نگارنده به زودي به عنوان يك منبع مستدل در دانشگاههاي ايران و جهان مورد استناد قرار خواهد گرفت.
تمايل دارم بهطور مثال علقههاي رفيع استاد را در خصوص ژانر خودآموختگي و انجمن هنرمندان خودآموخته ايران را كه بسيار به آن توجه و نظر ويژه داشته و آن را خارقالعاده ميپنداشتند، اشاره كنم كه در آخرين ديدارمان در خانه هنرمندان، ضرورت اعتلاي تاريخي اينگونه هنري را بر اين كمترين به عنوان يك رهنمون مرحمت داشتند و يادآور شدند. ژانر خودآموختگي و هنرمندان خودآموخته ايران و جهان فرزند هزارهها و زمانههاي سرنوشتسازند كه شالودههاي مدني و معنوي مبتني بر آموزههاي آغازين، زخمههاي خيالانگيز و نفحات سرمدي آنان، رقم خورده؛ بهطوري كه همواره چه بيشمار و انبوه، بخشي رفيع از مسير تطور و تحول تاريخ ايران و جهان، سرنوشت او را شعلهافروز جاودانه كرده است. مگر وظيفه اهل معنا نه اين است كه به حقيقت وجودي انسانها اعتبار ببخشد و بهينزيستن در سويهاي پايدار، تعالي تبار انسان سرمدي و آرمانهاي او را برانگيزد؟ به عنوان مثال، همين نقاشي قهوهخانهاي راوي گونهاي از هنر جهان است كه فارغ از هر گونه وابستگي و اقتباسي در كمال استقلال و خلوص برگرفته از درون، بدون هيچ تبعيتي از تقسيمبنديهاي رايج، همچون هنرمندان خودآموخته به راه مستقل و خودانگيخته خود ادامه ميدهند، چنان است كه پوسته ذهنيت ما را ميشكافند و تكههايي از جوهر و ذات خود را در ما نهادينه ميكنند. ما رهروان يادش را گرامي ميداريم و نام و راهش را ارج ميگذاريم و به پاس حرمت و احترامي كه براي انسان قائل بود ماتم از دست رفتن او را به سوگ مينشينيم. هرچند انسانهايي چنين فرزانه به هزاران دليل روشن نمردهاند؛ بلكه در تكتك ما تكثير شدهاند. ياد و راهش تا هميشه تاريخ انوشه باد.