بيماري شاه، روايت امريكايي (1)
مرتضي ميرحسيني
امريكاييها يا به عبارت درستتر جيمي كارتر، رييسجمهور آن روزهاي اين كشور از پذيرش محمدرضا پهلوي طفره ميرفت. ميكوشيد دولتش را از پرداخت هزينههاي سياسي ميزباني از شاه بيتاج و تخت ايران حفظ كند و رابطهاش را با ايران انقلابي - از آنچه بود – پيچيدهتر نكند. تعدادي از اعضاي كابينهاش مثل او فكر نميكردند و معتقد بودند لازم است امريكا با پذيرش شاه هم از دوستي قديمي حمايت كند و هم بهزعم آنان موضع برتر خودش را نسبت به ايران نشان دهد. برژينسكي به صراحت ميگفت: «نپذيرفتن شاه از ترس واكنشهاي احتمالي ايران، يعني اينكه ابرقدرتي مثل امريكا مقابل حكومتي جهان سومي عقبنشيني كرده و حيثيت خودش را به حراج گذاشته است.» كيسينجر هم كه سياستمداري از حزب مقابل بود و جزو اعضاي كابينه كارتر محسوب نميشد (و البته رابطه قديميتري با شاه داشت) نگاهي كموبيش شبيه برژينسكي داشت و روي پذيرش شاه پافشاري ميكرد. خلاصه اينكه از بيرون و داخل كابينه، چند بار كارتر را زير فشار گذاشتند و كوشيدند تصميم او را
عوض كنند.
كارتر هر بار با ملايمت و استدلال با پيشنهاد آنان مخالفت ميكرد، اما روايت كردهاند روزي از كوره در رفت و فرياد زد: «شاه به درك! من حاضر نيستم در حالي كه نقاط ديگري براي رفتن و زيستن او در كمال امنيت وجود دارد به او اجازه ورود به اين كشور را بدهم.» برژينسكي هم در خاطراتش مينويسد: كارتر از كساني كه براي پذيرش شاه در امريكا تلاش ميكردند، عصباني بود و يكبار در جلسهاي صميمانه گفت: «دوست ندارم در شرايطي كه امريكاييهاي مقيم تهران گروگان گرفته يا كشته ميشوند، شاه اينجا مشغول بازي تنيس باشد.» چندي بعد اشرف پهلوي (خواهر شاه) نامهاي براي كارتر نوشت و درخواست پناهندگي برادرش را تكرار كرد. البته نوشته بود كه محمدرضا چيزي درباره اين نامه نميداند. طبق روايت برژينسكي، اشرف از بيماري محمدرضا شاه و تشديد اين بيماري پس از خروج از ايران و نيز از دربهدري او ميگفت و از رييسجمهور امريكا خواهش ميكرد كمكش را از خانواده سلطنتي- كه عملا آواره شده بودند - دريغ نكند.
نامه به دست كارتر نرسيد و به وزارت خارجه امريكا حواله شد. تقريبا همه اعضاي ارشد اين وزارتخانه، اشرف را انساني فاسد و بياخلاق ميشناختند و احترام و اعتباري برايش قائل نبودند. گويا حتي حرفهاي او درباره تشديد بيماري و وخامت حال شاه را باور نكردند (امريكاييها از مدتها قبل ميدانستند كه شاه بيمار است، اما از هجوم دوباره سرطان به او اطلاع نداشتند). آنان پاسخ سردي براي «خانم اشرف پهلوي» مكتوب كردند (در نامه از عنوان شاهدخت براي اشرف استفاده نشده بود) و پيشنويس آن را به برژينسكي دادند. برژينسكي ميگويد: «احساس كردم اين پاسخ براي اشرف سخت نامطلوب است و لذا آن را از نو به نحوي نوشتم كه قدري گرمتر و تعارفات مناسبتري دربرداشته باشد.» به هر رو تا مدتي همه كوششهايي كه براي سفر شاه به امريكا انجام ميشد، بينتيجه ماند و كارتر كوچكترين تمايلي به ميزباني از شاه فراري ايران نشان نداد. استدلالش اين بود كه هزينههاي اين كار از فوايد آن بيشتر است و در مقطع كنوني ضرورتي هم براي تن دادن به آن وجود ندارد. اما بعد، بيماري شاه - و احتمال مرگ او در مكزيك - شرايط را به نفع طرفداران پذيرش شاه در امريكا تغيير داد. (ادامه دارد)