عشق مجاز
اي دل به ساز عرش اگر گوش ميكني از ساكنان فرش فراموش ميكني
گر ناي زهره بشنوي اي دل به گوش هوش آفاق را به زمزمه مدهوش ميكني
چون زلف سايه پنجه درافكن به ماهتاب گر خواب خود مشوش و مغشوش ميكني
عشق مجاز غنچه عشق حقيقت است گل گو شكفته باش اگر بوش ميكني
شهريار