همه در تغيير
به جز سياست
عباس عبدي
ويژگي مثبت هر انسان و حتي موجود زنده انعطافپذيري و نه يكدندگي آن است. ما نميتوانيم در دماي منهاي 10 درجه از همان پوشش و لباسي استفاده كنيم كه در هواي ۴۰ درجه بالاي صفر استفاده ميكنيم. شايد اندازه و اثر درجه حرارت هوا خيلي روشن و قابل درك باشد، ولي سياست هم كمابيش همينگونه است، يك نظام كارآمد، قابليت انعطاف دارد. اين را نبايد به عقبنشيني تعبير كرد. ما كه در هواي ۱۰- گرمترين لباس را ميپوشيم، آيا هنگامي كه وارد هواي گرم ۴۰ درجه ميشويم و لباسهاي خود را به حداقل ميرسانيم عقبنشيني كردهايم؟ اين يكدندگي عين بلاهت و نابخردي است. ما به همان علتي كه در هواي ۱۰- لباس بسيار گرم ميپوشيم، در هواي گرم نيز بايد لباس خنك بپوشيم. در ظاهر دو نوع لباس متفاوت داريم، ولي درواقع هر دو از يك منطق مشترك تبعيت ميكنند. آنچه كه امروز جامعه ايران با آن مواجه است، تبعيت از چنين منطق سادهانگارانهاي است كه گويي مرغ سياست آنان يك پا دارد و به هيچ تغييراتي پاسخ نميدهد. اجازه دهيد مستقيمتر سخن گفته شود. طي ۴۴ سال گذشته تحولات ايران بسيار عميق بوده است. چند نسل آمده كه هر كدام دنياي متفاوت و ارزشهاي گوناگون خود را دارند. هيچكدام آنان تجربه انقلاب را نداشتهاند. اگر دوره اجتماعي شدن افراد را از ورود به مدرسه درنظر بگيريم، يعني افراد ۵۰ سال و كمتر هيچ ارتباطي با انقلاب نداشتهاند. از سوي ديگر جهان نيز تغييرات بسيار بزرگي كرده، جهان دو قطبي شرق و غرب از ميان رفته، فضاي حاكم بر آن دوران كه روحيه انقلابي بود ديگر وجود ندارد و جاي آن حتي نوعي آنارشي در حال ظهور و قدرتگيري است. جهان رسانه زير و رو شده و وارد عصر ديجيتال شده است. در ايران تحولات نهاد خانواده فوقالعاده بوده. تغييرات در شهرنشيني، آموزش و تحصيلات عالي، حضور زنان، بسيار گسترده است. تحولات منطقهاي عميق و همچنان وضع منطقه ناپايدار است. وضعيت ايران نسبت به كشورهاي اطراف دچار تحول و تغيير شده است. به عبارت ديگر امروز در وضعيتي زندگي ميكنيم كه نه روابط بينالملل، نه نظام رسانهاي نه ساختار اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي و نه حتي و مهمتر از همه نه ويژگيهاي شخصيتي فردي در ايران مطلقا مشابه گذشته نيست و همه اينها نياز به تغيير و تحول را در سياست و حكمراني ضروري كرده است، ولي دريغ از اينكه همه چيز تغيير كرده جز سياست كه اگر هم تغييري داشته در جهت خلاف مسير انطباق يافتن با اين تحولات بوده و تغييرات آن همسو با تغييرات مذكور نبوده است. اين ناهمخواني است كه موجب ميشود جامعه دچار عدم تعادل شود و ثبات آن در خطر قرار گيرد كه گرفته است.
اكنون و براساس اين قاعده از دستاندركاران حكمراني در ايران بايد پرسيد كه چه اتفاقي رخ دهد يا چه شرايطي حادث شود كه سمت و سوي نحوه حكمراني را تغيير خواهيد داد؟ آيا همين شيوه ادامه دارد، ولُو بلغ ما بلغ؟ اگر بلي، اينكه شيوه حكمراني نيست. حكمراني و سياست، پاسخ مناسب به اتفاقات در شرايط خاص آنهاست و بايد معطوف به نتيجه باشد. اين با بياصولي و تذبذب فرق ميكند. هر قدر تذبذب بد است، يكدندگي بدتر است. بايد از متوليان امر، اين سوال را پرسيد كه در چه زماني و تحت چه شرايطي فرمان حكمراني تغيير خواهد كرد؟ چه وضعي بايد پيش آيد تا به ضرورت اين تغيير پي ببريد؟
تيمهاي فوتبال هم براساس تركيب طرف مقابل، تاكتيك يا افراد تيم را تغيير ميدهند، چگونه شما عكس اين عمل ميكنيد؟ اميدواريم، حداقل اين يك پرسش را بيپاسخ نگذاريد.