مروري بر فعاليتهاي هنري مهدي سحابي به مناسبت سيزدهمين سالروز درگذشتش
خلاق، بيادعا، همهفنحريف
بسياري از دوستان نزديك اين نقاش، مجسمهساز و مترجم نميدانستند او عكاس چيرهدستي هم هست
مريم آموسا
مهدي سحابي بدون هيچ شك و شبههاي يكي از آدمهاي حرفهاي روزگار ماست. در ميان آدمهايي كه حضورشان را در زندگي فرهنگي و هنريمان تجربه كردهايم، كمتر كسي را سراغ داريم كه در عرصه روزنامهنگاري، عكاسي، نقاشي، مجسمهسازي، نويسندگي و ترجمه فعاليت كرده و در تمام عرصهها هم توانسته باشد در شمار بهترينها خود را جاي دهد؛ سحابي يكي از آنهاست. او از معدود كساني است كه در همه اين عرصهها خوش درخشيده و آثار ماندگاري را از خود به جاي گذاشته است. كارنامه كاري او به خوبي مبين اين ادعاست. او بيشك يكي از ستايشگران زندگي است و با آثارش تلاش كرده است كه جهاني نو بيافريند. سحابي در عين حال يكي از چهرههاي روشنفكر ايراني بود كه هرگز نسبت به مسائل زندگي مردم سرزمينش بياعتنا نبود و براي خود هرگز جايگاهي فراتر از مردم معمولي تصور نميكرد. كما اينكه اين موضوع را در آثارش به خوبي به نمايش گذاشته است. در آثار او ردپاي زندگي مردم سرزمينش را به خوبي ميبينيم. سحابي با آثارش به گونهاي تلاش كرده تا فاصله هنرمند برج عاجنشين را با مردم كوچه و بازار كم كند و اين موضوع را ميتوانيم در نقاشيها و كلاژهايش به خوبي ببينيم. سحابي با اينكه در عكاسي، ترجمه، نقاشي و مجسمهسازي هنرمند چيرهدستي بود، اما اهل پرگويي و فخرفروشي و افاده نبود. طوري كه مثلا بسياري از دوستانش پس از گذشت سالها از درگذشت او تازه فهميدند كه مهدي سحابي يكي از بهترين عكاسان مستند ايران بوده است. عكاسي كه برهههايي خاص از تاريخ اجتماعي و سياسي ايران را عكاسي كرده است. ويژگي ديگري كه سحابي را از بسياري همعصرانش متمايز ميكرد؛ روحيه نقدپذيري او بود. او با اينكه مترجم چيرهدستي بود، اما چنانچه نقد و انتقادي از او ميشد اگر نقد وارد بود به صراحت آن را ميپذيرفت و آن را اعلام ميكرد. او در بخشهايي از كتاب گفتوگو با حوري اعتصام حتي به صراحت ميگويد بعدها مثلا متوجه شده كه در كدام داستانش متاثر از كدام نويسنده بوده است. بيشك اين روحيه را در كمتر نويسنده و مترجمي سراغ داريم. سال 1400 موزه هنرهاي معاصر تهران ميزبان نمايشگاهي شامل 124 اثر از مهدي سحابي شد، نمايشگاهي كه در نوع خود بينظير بود و فرصتي را پيش روي مخاطبان آثار او فراهم آورد تا سحابي را از زواياي مختلفي بشناسند. قلب سحابي پس از حوادث و وقايعي كه مردم ايران در سال 1388 تجربه كردند، تاب نياورد و در 18 آبان ماه همان سال به ديگر سو شتافت.
نميدانستم همسايه ديوار به ديواريم
واحد خاكدان از جمله نقاشان نامآشنايي است كه سالها در آلمان زندگي كرده است. او پس از سالها زماني كه به درگذشت مادرش به ايران باز ميگردد، خيلي اتفاقي در نانوايي كنار خانهشان با مهدي سحابي روبهرو و متوجه ميشود كه سالها مهدي سحابي در خيابان سروناز همسايه ديوار به ديوارشان بوده است.
او ميگويد: «من به واسطه اقامت طولاني مدتم در آلمان با بسياري از نقاشان ايراني ارتباطي نداشتم و آنها را به چهره نميشناختم، مهدي سحابي هم يكي از اين نقاشان بود. زماني كه مادرم فوت كرد، مدتي در ايران بودم و آن زمان بود كه تازه مقابل نانوايي بربري محلهمان متوجه شدم كه مهدي سحابي همسايه ديوار به ديوار ماست.»
خاكدان ميگويد در زمان حيات مهدي سحابي تنها سه بار فرصت شد كه يكديگر را ببينند: «يكبار سحابي من را به خانهاش دعوت كرد تا از آتليه و آثارش ديدن كنم. او روي حياط خلوت خانهاش سقف زده و آنجا را تبديل به كارگاه كرده بود. كارگاهي كه در آن همه چيز ميتوانستي ببيني. از تكههاي شاخههاي شكسته تا شانههايي كه با كلاژ كردن آنها تبديل به پرنده كرده بود. كارگاه فوقالعاده جذابي داشت.»
او، سحابي را هنرمندي صاحبسبك ميداند و ميگويد: «به نظرم در دنيا هر يك از هنرمندان سبكهاي خاص خودشان را دارند و مهدي سحابي نيز سبك منحصربهفرد خود را داشت. هر چند كه سبك كاري او مطابق سليقه من نيست، اما اين موضوع چيزي از قابليتها و ارزشهاي آثار هنري اين هنرمند كم نميكند. او هنرمند چندوجهي بود كه براي اجراي ايدههايش از تمام متريالي كه دمدستش بود و خيليها به آنها نگاه هنري نداشتند بهره ميگرفت. به نظر من كارهاي مهدي سحابي از نظر تكنيك، ايده و كيفيت هنري بسيار خوب و ارزشمند هستند و سحابي در زمينههاي مختلف هنري همواره فعال بود و كارهاي ارزشمندي از خود به جا گذاشته است. به نظر من سحابي هنرمند استثنايي بوده است، چون در هر عرصهاي كه وارد شده، ادبيات، ترجمه، نقاشي و مجسمهسازي و ... در آن عرصه موفق و صاحب سبك بوده است و اين نشان از هوش بالاي اين هنرمند دارد.»
او معتقد است كه سحابي همواره به روزگار خود توجه داشت و از هنرمنداني نبود كه با زمانهاش بيگانه باشد. ميگويد: «با توجه به اينكه من سالها در آلمان زندگي ميكردم فرصت و امكان اين را نيافتم كه با سحابي بيشتر معاشرت كنم و دورههاي مختلف آثارش را ببينم، اما سال گذشته همزمان با برپايي نمايشگاه مروري بر آثار مهدي سحابي اين فرصت را يافتم كه با جهانبيني و آثار اين هنرمند آشنا شوم. سحابي برخلاف من كه همواره ميخواهم در مسيري برخلاف آب حركت كنم؛ هنرمندي بود كه بياعتنا به روزگار خود نبود و در آثارش اين موضوع به خوبي مشهود است مثلا از مجموعه نقاشيهاي او ديوارهاي خيابانهاي تهران كه يادآور گرافيتيها و شعارنويسيهاي دوران پيش از انقلاب سال 1357 است.» خاكدان، سحابي را خالق آثار ماندگار هنري ميداند و توضيح ميدهد: «به نظر من سحابي در عمر كوتاهش كارهاي متنوعي كرده و مجموعه ماندگاري از خود به يادگار گذاشته است. مجموعهاي كه به ارزشهاي فرهنگ و هنر ايران در برههاي خاص افزوده است.»
سحابي هم مثل من كارگر بود
ليلي گلستان از جمله گالريداراني است كه فرصت و امكان اين را داشته كه ميزبان نخستين نمايشگاههاي بسياري از چهرههاي شناخته شده هنرهاي تجسمي ما باشد. مهدي سحابي نيز از جمله هنرمنداني بود كه به واسطه گالري گلستان به جامعه هنرهاي تجسمي ايران معرفي شد و در زمان حياتش و پس از آن، اين گالري ميزبان چندين نمايشگاه او شد.
او ميگويد: «من مهدي سحابي مترجم را از سالهاي بسيار به واسطه ترجمههايش ميشناختم، اما هرگز فرصتي فراهم نشده بود تا با او آشنا شوم. زماني كه گالري گلستان را راهاندازي كردم از يكي از دوستانم شنيدم كه سحابي نقاشي ميكند و مجسمه ميسازد و به اين واسطه فرصت آشنايي بيشتر و دوستي ما فراهم شد. با اينكه از زمان برپايي نخستين نمايشگاهش تا پايان عمرش با او دوستي عميقي داشتهام، اما هرگز كينه و كدورتي ميان ما به وجود نيامد و هيچگاه از هم دلخور نشديم. با سحابي اشتراكات بسياري داشتيم و هر دو با وجود سختيهايي كه در زندگي تجربه كرده بوديم، هرگز در زندگي كوتاه نميآمديم. سحابي هم مثل من خودش را كارگر ميدانست، كارگري كه براي اعتلاي فرهنگ و هنر ايران از هيچ كاري عار نداشت.»
گلستان به اينكه نخسين نمايشگاه سحابي را او در سال 1368 برپا كرده اشاره ميكند و ميگويد: «اين نمايشگاه شامل نقاشيهاي او از «ماشينهاي قراضه» بود. اين نمايشگاه با اقبال بسيار خوبي روبهرو شد و پس از آن دوبار ديگر نيز براي او نمايشگاه برپا كردم. پس از درگذشتش نيز نمايشگاهي از آثارش، همزمان با رونمايي كتابش در گالري گلستان برپا شد. در بيشتر نمايشگاههاي 100 اثر، 100 هنرمند نيز معمولا آثار سحابي به نمايش در ميآيند. با اينكه سحابي در عرصه نقاشي تجربيات متعددي را پشت سر گذاشته است و آثار ماندگاري از خود به جاي گذاشته، اما من در ميان دورههاي مختلف نقاشيهايش همچنان مجموعه ماشينهاي قراضه را بيش از بقيه دوست دارم.»
اين مترجم در بيان نوگرايي و پيشرو بودن سحابي هم توضيح ميدهد: «به نظرم آثار سحابي در ترجمه، نقاشي و مجسمه نو بود و هميشه مخاطب را به فكر وا ميداشت. به عنوان مترجم من همواره كتابهايي كه او براي ترجمه انتخاب ميكرد را ميپسندم و به نظرم او بسيار هوشمندانه دست به انتخاب كتاب براي ترجمه ميزد.» گلستان در بيان بخش محبوبش از آثار نقاشي سحابي ميگويد: «با اينكه سحابي دورههاي مختلفي را در نقاشي تجربه كرده است، اما من همچنان مجموعه ماشينهاي قراضه او را بيش از ساير آثار او دوست دارم. در زمينه مجسمهسازي هم سحابي برخلاف بسياري از مجسمهسازان كه تمركزشان را روي ساخت مجسمه با متريالهاي خاص ميگذاشتند، با دمدستيترين چيزها مجسمه ميساخت و در مجسمههاي او شاهد رهايي فكر و انديشه هستيم؛ من كمتر مجسمهسازي ديدهام كه به شيوه او مجسمه بسازد. او از جمله هنرمنداني است كه به بهترين شيوه ايدههايش را بيان ميكرد. او بسيار بااستعداد بود و در هر عرصهاي كه فعاليت كرد، از سرآمدان آن عرصه بود. به همه اينها بايد يك خصوصيت مهم او را هم اضافه كني، مهدي سحابي به معناي واقعي انسان بود.»
نميدانستم دوست هنرمندم عكاس هم هست
سيفالله صمديان، عكس و مستندساز كه سالها با سحابي رفاقت داشته، از جمله كساني است كه به روحيه كمگويي سحابي درباره خودش اشاره ميكند و از اينكه با گذشت يك عمر دوستي نميدانسته سحابي عكاس بوده و مهمترين لحظات تاريخ انقلاب 1357 را با دوربينش ثبت كرده، افسوس ميخورد. صمديان ميگويد: «آخرين ديدارم با مهدي سحابي در فرودگاه پاريس بود. هر دو منتظر زمان رسيدن پروازمان بوديم. هر يك به سويي ميرفتيم. حدود 10 ساعت ميان دو پرواز زمان داشتيم براي صحبت كردن. در آن مجال طولاني درباره خيلي از موضوعات روز و مهم هنري صحبت كرديم حتي درباره اينكه جديتر به آثار تجسمياش از اين منظر كه مجموعه به مجموعه در قالب كتاب منتشر شوند هم صحبت كرديم، اما نميدانم چرا در خلال اين گفتوگو او هرگز به عكاس بودنش اشاره نكرد. البته او پيش از اين مجموعهاي از عكسهايش را به نمايش گذاشته بود و من نسبت به اين موضوع بياطلاع بودم.»
او از اينكه دير پي به عكاس بودن سحابي برده، ابراز تاسف ميكند و افسوس ميخورد كه اي كاش زودتر متوجه بخش پنهان زندگي هنري او شده بود: «من به واسطه فعاليتهاي متنوعم در عكاسي، آثار عكاسان دورههاي مختلفي را ديدهام. چندين سال پيش هم در جشنواره هنرهاي تجسمي فجر، مجموعهاي از عكسهاي انقلاب را در خانه هنرمندان به نمايش گذاشتيم. انتخاب عكسها بر عهده من بود؛ اما متاسفانه تا زمان برپايي آن نمايشگاه از عكاس بودن مهدي سحابي و عكسهاي منحصربهفرد و مهم او از وقايع و پيروزي انقلاب 1357 بياطلاع بودم؛ واقعا ميگويم زماني كه متوجه شدم او عكاس است، شگفتزده شدم.»
صمديان درباره ويژگي عكسهاي سحابي هم ميگويد: «در عكسهاي سحابي نوعي طنازي به چشم ميخورد كه اين نگاه را حتي در عكسهاي عكاسان خارجي كه رويدادهايي كه منجر به پيروزي انقلاب اسلامي عكاسي كردند، سراغ ندارم. او به عنوان يك شاهد عيني عكسهاي خوبي از مهمترين واقعه تاريخي ايران گرفته است.»
او تاكيد ميكند كه «مهدي سحابي در تمام حوزههايي كه فعاليت كرده، كارهاي درستي ارايه داده» و توضيح ميدهد: «اگر ترجمهها، نقاشيها و مجسمههايش را بهطور كامل كنار بگذاريم و فقط درباره عكسهايش صحبت كنيم، واقعا او بينظير بوده است.اي كاش در زمان حياتش با اين بخش از فعاليت حرفهاي او آشنا شده بوديم. اميدوارم به زودي تمام عكسهايي كه سحابي گرفته در قالب كتاب منتشر شود.»
سيفالله صمديان: من آثار عكاسان دورههاي مختلفي را ديدهام. چندين سال پيش در جشنواره تجسمي فجر، مجموعهاي از عكسهاي انقلاب را در خانه هنرمندان به نمايش گذاشتيم. انتخاب عكسها برعهده من بود، اما متاسفانه در زمان برپايي آن نمايشگاه از عكاس بودن مهدي سحابي و عكسهاي منحصر به فرد و مهم او از وقايع و پيروزي انقلاب 1357 بياطلاع بودم؛ واقعا ميگويم زماني كه متوجه شدم او عكاس است، شگفتزده شدم.
ليلي گلستان: سحابي دورههاي مختلفي را در نقاشي تجربه كرده است اما من همچنان مجموعه ماشينهاي قراضه او را بيشتر دوست دارم. در مجسمهسازي هم او برخلاف بسياري از مجسمهسازان كه تمركزشان را روي ساخت مجسمه با متريالهاي خاص ميگذاشتند، با دمدستيترين چيزها مجسمه ميساخت. در مجسمههاي او شاهد رهايي فكر و انديشه هستيم. من كمتر مجسمهسازي ديدهام كه به شيوه او مجسمه بسازد.
واحد خاكدان: تنها سه بار فرصت شد كه همديگر را ببينيم. يكبار سحابي به خانهاش دعوتم كرد تا از آتليه و آثارش ديدن كنم. او روي حياط خلوت خانهاش سقف زده بود و آنجا را تبديل به كارگاه كرده بود. كارگاهي كه در آن همه چيز ميتوانستي ببيني. از تكههاي شاخههاي شكسته تا شانههايي كه با كلاژ كردن آنها را تبديل به پرنده كرده بود. كارگاه فوقالعاده جذابي داشت.