تولد و زندگي تسوايگ
مرتضي ميرحسيني
سالها پيش ترجمه رمان كوچك «شطرنجباز» را كه گويا عنوان آن به زبان اصلي «بازي سلطنتي» است خواندم و با آن اشتفان تسوايگ را كشف كردم. اما تا همين اواخر به جز اين رمان، نوشته ديگري از او نخوانده بودم تا اينكه چندي قبل فيلم «وداع با اروپا» (2016) را كه روايتي از زندگي اوست، ديدم و آن كنجكاوي سركوبشده چند سال پيش را پي گرفتم. ترجمه فارسي بيشتر كتابهايش را خواندم و بيشتر و بيشتر جذب اين نويسنده بزرگ شدم. تسوايگ سال 1886 در چنين روزي در وين، كه آن زمان پايتخت امپراتوري اتريش-مجارستان بود، متولد شد و در همين شهر، كه يكي از مراكز فرهنگي زمانه بود رشد كرد و همانجا هم مدرك دكتراي فلسفه گرفت. تبار يهودي داشت، اما مثل پدر و مادرش، تقريبا هيچ اعتقادي به اين دين نداشت و مسائلي مثل مليت و جغرافيا ذهنش را درگير نميكرد. ميگفت شهروند جهانم و خودم را نه يك يهودي يا اتريشي كه عضوي از جامعه انساني ميبينم. با تئودور هرتسل كه به پايهگذاري صهيونيسم اشتهار دارد، دوست بود، اما
-به گفته چند نفر از كساني كه تسوايگ را از نزديك ميشناختند- ميگفت كتاب «دولت يهود» هرتسل متني بيمعني و مزخرف است. خودش به معني واقعي كلمه صلحطلب و ضدجنگ بود و هيچ استدلال و توجيهي را در ضرورت جنگ نميپذيرفت. اما ديگران مثل او نبودند. با قدرتگيري هيتلر در آلمان و سنگيني سايه نازيها بر اتريش، به اجبار زادگاهش را ترك كرد و راهي انگليس شد. مدتي در لندن و چندي در باث زندگي كرد، اما چون احساس ميكرد جانش در خطر است اروپا را به مقصد ايالاتمتحده امريكا وداع گفت. تا 1939 در اروپا بود، مدتي در ايالاتمتحده سرگردان شد و سپس در تابستان 1940 از نيويورك به ريودوژانيرو برزيل رفت. در برزيل، پتروپوليس را براي اقامت برگزيد. از چند سال قبل نشانههاي افسردگي در او مشخص بود، اما در گذر از اواخر دهه 1930 و اوايل 1940 سرانجام از پا درآمد و روحش تسليم اندوه شد. مدام به آينده اروپا و فرجام انسانها -كه در جنگي خونين به جان هم افتاده بودند- ميانديشيد و هيچ افق روشني، حتي در دوردستترين دوردستها نميديد. باز تا تابستان 1942 مقاومت كرد، اما به زانو درآمده بود. مطمئن به اينكه بشريت در مسير تباهي افتاده است و دير يا زود در تاريكي فروميغلتد، دست به خودكشي زد. جنازه او و همسر دومش را -كه همراهش خودكشي كرده بود- دست در دست هم در خانهشان در پتروپوليس پيدا كردند. آن خانه اكنون يكي از مراكز فرهنگي برزيل است. تسوايگ نويسندهاي پركار و يكي از بزرگان قرن گذشته بود. بسياري از نوشتههاي او به فارسي هم ترجمه شدهاند و بدون استثنا، همگي آنان ارزش وقتي را كه صرف خواندنشان ميكنيم، دارند. هم رمان و داستان كوتاه نوشت و هم آثار پژوهشي و شمار زيادي مقاله براي نشريات. همچنين متاثر از فرويد به روانشناسي دل بست و در تلاش براي كشف انسان، چند زندگينامه -درباره مشاهيري مثل رومان رولان و فردريش نيچه و اونوره بالزاك- نوشت. او در اين زندگينامهها كوشيد فهم فلسفي خود از جهان و محيط را با محوريت ويژگيهاي دروني انسان - ويژگيهايي كه متاثر از همين جهان و محيط شكل ميگيرند و تغيير ميكنند- روايت كند و در روايت خود، برخي از قوانين حاكم بر دنياي ما را نشانمان بدهد. مثلا در زندگينامه «ماري آنتوانت» (1932) نوشت آنهايي كه با هم دشمني ميكنند، تقريبا در همه چيز به يكديگر شبيه هستند كه «اصولا كساني كه باطنا شباهتهاي زيادي بههم دارند، اغلب دشمنان آشتيناپذير يكديگر ميشوند.»