از پترووا به پوپوآ
محمد نيكوفر
جمعه 26 شهريور 1400:
از پترووا به پوپوآ
اين مرد روستايي را روي مسير روستاي پترووا به پوپوواي بلغارستان در حال كار ديدم. چيز خاصي در نگاهش بود كه مرا به سمت خود جذب ميكرد. به سمت وي رفتم و سلام كردم.
با او سلاموعليكي ميكنم. گوشهايش درست نميشنوند، چشمهايش نيز درست نميبينند. از وي با زبان اشاره سوال ميكنم كه آيا ميتوانم از وي عكس بگيرم. جلوتر ميآيد و بهنرمي بر سر شانهام ميزند و اينگونه ارتباط برقرار ميكند و ...
شايد خودش يك كتاب تاريخ باشد، تاريخ دوران حكومت كمونيستها در بلغارستان!
با خود فكر ميكنم؛
شايد اين مرد روستايي زحمتكش در دهه هفتاد يا هشتاد ميلادي در همين روستا بُروبيايي داشته، مثلا مسوول يكي از تعاونيهاي سوسياليستي بوده است و حتي شايد روزي با ديپلم مخصوص از وي قدرداني كردهاند يا رفيق، صدر هيات شوراي عالي سوسياليستي بلغارستان طي مراسم خاصي او را به همراه ديگر برگزيدگان به حضور پذيرفته و از او به دليل سختكوشي، ابتكار در روشهاي بهرهوري محصول و ارتقاي جايگاه تعاوني روستايي منطقه پوپوآ تقدير كرده و به وي مدال شجاعت داده است، اما امروز ...