ترس و توسعهنيافتگي
ترس مانع پذيرش ديگري به عنوان يك هويت مستقل و اصيل فهمنده است، ترس عامل و خالق يك موجود مطيع و فرمانبر است. ترس مانع انتقاد و مدارا و تربيت ارتباط گران و شهرونداني كنشگر و اميدوار و ارزشآفرين و ثروتآفرين است. ترس عامل هجران و جدايي و فرار مغزها و استعدادها و سرمايههاي ملي است. ترس مانع توسعه است. حذف ترس به شكلگيري جوامع و خانوادههاي مدني و دموكراتيك منجر ميشود. جوامعي در آن نسلهاي نو، نسلهاي قبل خود را نقد كنند و از آنان نترسند، بلكه آنها را دوست داشته باشند و بتوانند با آنها در يك گفتوگوي متقابل قرار گيرند. در جوامع بدون ترس، انسجام و همدلي بالاست و در آن افراد ياد ميگيرند كه به غير از خود ديگري را هم ببينند، بفهمند و بپذيرند؛ در يك جامعه استبدادزده و ترسيده، نسل دموكراتيك تربيت نميشود و قدر مسلم در پي آن يك جامعه دموكراتيك هم ايجاد نميشود. در جوامع بدون ترس همه ميتوانند فكر، نقد، نظر و انديشه و اعتراضش را راحت بيان كنند و انديشههاي متفاوت و متضاد را بپذيرند. ترس مانع همزيستي، همدلي، مشاركت، همكاري و تعامل بين دو فرد، دو گروه يا دو نسل در جامعه است. ترس مانع مبادله مهارتها و تجربهها و خلق معناها و احساسات و ديدگاهها و آرمانهاي با ديگران و شكلگيري توافق و تفاهم جمعي است. ترس مانع تفاهم و تعامل بين نسلها به منظور درك مشترك از مسائل و شكلگيري دغدغه و هدف مشترك براي رويارويي با ظرفيتها و چالشهاي فراروي جامعه است. مهمترين پيامد حذف نشدن ترس در ساحت سياسي و اجتماعي جامعه ايراني، توسعه الگوهاي رفتاري اقتدارگرايانه و ترسآفرين در جامعه است. وقتي در جامعه ترس و هراس از كنشگري و سخن گفتن و اعتراض وجود دارد، در نتيجه نقد و نظرات اصلاحي شنيده و ديده نميشود و انحرافات و خطاها و تنشها در جامعه آنقدر ادامه پيدا ميكند تا مردم و جامعه عاصي شوند و عصيان كنند تا وضع موجود را تغيير دهند. به واقع نبود فضاي گفتوگوي باز و بدون ترس در يك جامعه در طولانيمدت باعث شورش و خشونتها و دگرگونيهاي سياسي و اجتماعي ميشود. بر اين باورم كه در جامعه ايران امروز ترسيم يك افق اميدبخش، تدوين و اجراي الگوهاي توسعه درونزا و كارآمد، تنظيم الگوهاي تصميمسازي، سياستگذاري و اجرايي منسجم و هدفمند و تبديل دانش و تجربه به فناوري و ثروت ملي و نظاير آن مستلزم حذف زمينهها و مكانيزمها و ابزارهاي پمپاژ ترس و خشونت از سوي دولت و نظام سياسي در جامعه است. حذف ترس در مناسبات اجتماعي و سياسي، موجب تقويت همدلي و همگرايي اجتماعي و تعلق ملي، انتقال تجربيات و دانش نسلها به يكديگر، تقويت پشتوانههاي هويتي و موجب بهرهگيري از تمام ظرفيتها، نيروها، انرژيهاي ملي براي تصميمسازي، تدوين سياستها و برنامههاي توسعهاي و مديريتي جامعه خواهد شد. بر همين اساس بر اين باورم كه راه برونرفت از بحران كنوني دولت و جامعه ايران، حذف ترس و زمينههاي ابزارهاي مروج ترس و خشونت ابعاد قضايي، سياسي، امنيتي و اجتماعي و فرهنگي است.