همزيستي با آلودگي
شينا انصاري
در روزهايي كه آلودگي هوا نفس شهرمان را گرفته است؛ اين پرسش كه تحمل طولانيمدت آلايندهها در شهري مانند تهران چه بر سر جسم و روان ما ميآورد بيش از پيش موجب نگراني ميشود. آلودگي هوا در فصول سرد سال بيشتر مشهود و قابل لمس هست چرا كه منشأ آلودگي در اين زمان كه عمدتا با شرايط پايداري هوا مواجهيم «ذرات معلق» هست (هرچند اخيرا شواهدي دال بر افزايش غلظت دياكسيدگوگرد نيز بر نگرانيها افزوده است). اين در حالي است كه در فصل گرم سال هم، شهر تهران چند ساليست علاوه بر گردوغبار تابستانه با آلودگي ثانويه ازن دست به گريبان است: يك نوع آلودگي نه چندان مشهود و ملموس. حال اگر به آلودگي هوا، ساير آلودگيها از جمله صدا، پسماند، آب، خاك و نور را هم اضافه كنيم، ميبينيم كه زندگي محاط در ميان آلايندههاي متعدد در كلانشهر تهران از چه كيفيتي برخوردار است. حتما ديدهايد افرادي كه از روستاها يا شهرهاي غيرآلوده براي مدتي كوتاه به تهران ميآيند، دچار آبريزش و قرمزي چشم يا تنگي نفس ميشوند. در اين حالت گفته ميشود كه بدن آنها برخلاف ما پايتختنشينان به آلودگي عادت ندارد. گويي در انطباق تدريجي زيست در اين محيط نامطلوب، بدن ما با شرايط محيطي سازگار شده است. هرچند اين انطباقپذيري تدريجي در نهايت ميتواند مخل سلامت جسم و روان باشد. در حقيقت اينكه انسان ميتواند محيطهايي را به وجود آورد و سپس با آن انطباق پيدا كند، به اين معني نيست كه اين محيطها، محيطهاي مطلوبي هستند؛ به عبارت ديگر ما با انطباقپذيري تدريجي دچار خطاي دريافت ميشويم و شرايطي را ميپذيريم كه در درازمدت براي حيات طبيعي ما نابودكننده است. هرچند انطباق با محيط نامطلوب در كوتاهمدت امكان ادامه حيات در محيط را فراهم ميكند اما در طولانيمدت باعث مرگ و نابودي ميشود. انطباق تدريجي سازوكار بدن انسان با آلودگي هوا نمونهاي بارز از سازشپذيري فرد در برابر آلودگيهاي محيطي است. اين انطباق موجب ميشود كه واكنشهاي آني مانند قرمزي و آبريزش چشم در هواي آلوده بروز نكند اما افزايش بيماريهاي مزمن و گاه مهلك قلبي و تنفسي از نتايج درازمدت همين انطباقپذيري است. در واقع زماني كه تغييرات كيفي محيط به مرور صورت ميگيرد، سازوكار بدن به جاي واكنش و اعلام خطر، تدريجا با محيط انطباق يافته و دچار اختلال ميشود. از ديگر تاثيرات منفي انطباقپذيري در برابر آلودگيهاي محيط زيستي شهرهاي بزرگ، واكنش سيستم ادراكي و همينطور سيستم حسي ما نسبت به آلودگي صوتي است. به اين دليل كه آلودگي صدا در مقايسه با ساير آلودگيها بيشتر جنبه ذهني دارد. آلودگي صدا تا حد زيادي بستگي به صداي پسزمينهاي دارد كه در محيط هست. به عنوان مثال در شهر تهران مردم صداي بيشتر از 75 دسيبل را آلودگي صوتي ميدانند در حالي كه در شهرهاي كوچكتر صداي بيش از 55 دسيبل هم از نظر مردم آلودهكننده است. اين يعني آنكه مردم تهران صداي بين 55 تا 75 دسيبل را به نوعي تحمل ميكنند كه اين تا حدود زيادي ناشي از آستانه تحمل فرد است كه بر مبناي عادت او شكل ميگيرد؛ يعني تفاوت ميان صداي قابل پذيرش و صداي ناخواسته به ميزان زيادي بستگي به فرد دارد. عكسالعمل انسان به صدا به عوامل ذهني (بلندي صدا) و فركانس صدا (اوج صدا) و همينطور عواملي مانند مقبوليت يا عدممقبوليت فرستنده صدا بستگي دارد؛ همچنان كه ميزان بردباري فرد به صدا ضمن ارتباط با موقعيت محل، به زمان توليد صدا (روز يا شب) نيز وابسته است. اين موضوع بهخصوص در مورد كساني كه در نزديكي بزرگراهها زندگي ميكنند و در معرض آلودگي صوتي دايمي قرار دارند بيشتر صادق است. اين افراد تدريجا با افزايش تردد و سروصدا انطباق پيدا ميكنند، اما در قبال اين سازگاري تدريجي به مرور زمان دچار مشكلات روحي و جسمي (آسيب سيستم شنوايي) ميشوند چون ويژگيهاي محيط تحملپذير نهتنها براي روان انسان كه براي جسم او نيز لطمات جبرانناپذيري را به همراه دارد؛ به عبارت ديگر همين تحمل كردن و واكنش نشانندادن موجب ميشود كه انسان دچار معضلات حياتي شود. گاهي توان انطباقپذيري انسان با محيط پيرامونياش مثبت ارزيابي ميشود. اما بايد بين زندگي در محيط مطلوب و محيط تحملپذير تفاوت قائل شد. محيط تحملپذير به هيچوجه مطلوب نيست، بلكه اين انسان است كه با انعطاف خود، در مواجهه با شرايط محيطي، وضعيت حاد را به شرايط قابل تحمل تبديل ميكند كه بدون ترديد پيامدهاي سوء آن در درازمدت، زندگي او را تحتالشعاع قرار خواهد داد. خطري كه موضوع انطباقپذيري براي انسان در پي دارد اين است كه انسان در بسياري از مواقع با پذيرش و انطباقپذيري بيش از حد، شرايطي وراي تحمل انساني خود را پذيرا ميشود. به عنوان مثال همانگونه كه سرخي چشم يا ريزش اشك ميتواند هشداري براي آلودگي هوا باشد، انطباق تدريجي با آلودگي هوا متاسفانه خطري است بسيارجدي كه تبعات زندگي در محيطهاي آلوده را در كوتاهمدت نشان نميدهد. در هر صورت در ناگزيري تلاش ما پايتختنشينان براي انطباق با محيط و تحمل شرايط ناشي از زندگي در آن، نبايد نسبت به تفاوتهاي محيطزيست مطلوب و محيطزيست تحملپذير بيتفاوت بود و اضطرار زيستن در شرايط نامطلوب را به عادت تبديل كرد.