چرا نامه به آقايان خاتمي و نبوي؟
ليكن، امروز كه آبها از آسياب افتاده قضاوت تاريخي آن است كه فروپاشي نظام سلطنت در آن تاريخ، به مفهوم تقسيم ايران ميان دو قدرت مسلط آن روزگاران انگليس و روس بود و همچنين به مثابه سر برآوردن شورشهاي طايفهاي و قومي در گوشهگوشه كشور بر مبناي منفعتطلبيهاي گروهي يا به تحريك خارجي بود. از مرحوم مصدق نيز اين روزها به نيكي ياد ميشود. ليكن تاريخ گواهي ميدهد كه در جريان نهضت ملي، دشنامي نبود كه به او داده نشده باشد. انواع اتهامها از دزدي و خيانت گرفته تا خرفتي و امثال آن در برخي روزنامهها از جمله روزنامههاي وابسته به حزب توده نثار او ميشد. پس به سادگي راجع به اشخاص قضاوت نكنيم. البته اين به اين معني نيست كه ايشان منزه از هر نقدي هستند يا اينجانب تمام رفتارها و مواضع ايشان را تاييد ميكنم. تنها ميخواستم بگويم كه بيا تا قدر يكديگر بدانيم.
نكته دوم اينكه جناب خاتمي رهبر معنوي جريان متشكل اصلاحطلبي است و بنابراين مخاطب قرار دادن ايشان به معني مخاطب قرار دادن تمام جريانهاي اصلاحطلب است و نه يك شخص خاص. در مورد جناب نبوي نيز ايشان رييس جبهه اصلاحات هستند. بنابراين افزون بر شرافت شخصي، سوابق سياسي ايشان داراي سمت رسمي در اين جريان سياسي هستند. پس مخاطب قرار دادن شخص ايشان نيز درست و موجه است.
و نكته آخر اينكه زماني كه نامهاي افشا ميشود، به معني اين است كه ديگر مخاطب آن تنها شخص يا اشخاص مذكور در صدر نامه نيست، بلكه تمام جامعه و كساني كه به مضمون آن دسترسي پيدا ميكنند، مخاطب هستند. بنابراين همچنانكه در متن نامه آمده است، تمام ملت عزيز ايران و انديشمندان و كساني كه دل در گرو ايران دارند و وطنخواه هستند و دوست ندارند كه جوانان اين مرز و بوم به خاك و خون كشيده شوند و علاقهمند به حفظ وحدت و يكپارچگي سرزمين ايران و توسعه ايران مستقل هستند، مخاطب نامهاند. ديگر تنها آن دو عزيز مخاطب نيستند. تمام ملت عزيز مخاطب اين شهروند هستند.
و اما درباره مرگ و زندگي اصلاحات و سنتگرايان و داستان وسطبازي در يادداشت بعدي پاسخ خواهم گفت.