كليشههاي شجاعت
سيدحسن اسلامي اردكاني
شجاعت از آن عادتهاي خوب يا فضيلتهايي است كه هرگز كهنه نميشود و همواره خواهان دارد. به همين سبب در همه فرهنگها شاهد اين فضيلت و نمادهاي آن هستيم؛ از آخيلوس در يونان و رستم در ايران باستان گرفته تا مسيحيان گمنام روستاي لوشامبون فرانسه كه با به خطر انداختن جان خود و بدون اميد پاداشي كليميان زيادي را از تعقيب رژيم نازي نجات دادند. شجاعت از آن دست فضايلي است كه اگر هم خودمان فاقدش باشيم، حضورش را در ديگران ميستاييم. از اينرو، زندگي دليران و ادبيات دليري محبوبيت خاصي دارد و «نشان سرخ دليري» به شكلهاي گوناگوني نوشته و خوانده ميشود. در نتيجه ديدن آثار تازه و جديدي در اين زمينه امري بديع نيست.
كتاب در باب شجاعت (جفري اسكار، ترجمه رسول سعدوني، تهران، نشر بيدگل، 1401، 214 صفحه) از جديدترين كارهايي است كه به زبان فارسي ترجمه شده است و فرصت مرور آن را يافتم. به همين سبب سري به نوشتههاي انگليسي در اين عرصه زدم و از حجم كارهاي جديد درباره شجاعت شگفتزده شدم. در حالي كه هر روز موشكافي تازهاي درباره شجاعت صورت ميگيرد، ما هنوز اندر خم توهمات و كليشههاي مختلف درباره شجاعت هستيم. يكي از توهمات رايج آن است كه شجاعت را معادل «نترسي» و گاه بيكلهگي ميشماريم و به ميزاني كه كسي نترستر باشد، او را شجاعتر قلمداد ميكنيم. حال آنكه بيش از دو هزار سال پيش ارسطو بهصراحت نوشت: ««شجاع كسي است كه بترسد آنجا كه بايد ترسيد و پايداري ورزد آنجا كه بايد پايداري ورزيد: به علت درست و به نحو درست و به هنگام درست.» (اخلاق نيكوماخوس، ترجمه محمدحسن لطفي، تهران، طرح نو، 1378، ص 103) اين كليشه رايج باعث شده است تا كساني را كه انديشمندانه گاه پس مينشينند و گاه به جاي آنكه تسليم خشم خود شوند، «شجاعانه» عقبنشيني ميكنند، ترسو و بزدلْ يا در بهترين حالت «سازشكار» بپنداريم. اصولا شجاعت زماني فضيلت اخلاقي به شمار ميرود كه شخص عامل بتواند حجم خطر را برآورد كند و ارزش خطر كردن را بسنجد و سپس به جاي اقدامي از سر غريزه و خشم، «آگاهانه تصميم» بگيرد كه چه كند. اينجاست كه گاه بسياري اعمال به واقع شجاعانه، بزدلانه تفسير ميشود و چه بسا اعمال «متهورانه» و بيباكانه، شجاعانه تصور ميشود.
توهم ديگري كه در باب شجاعت رواج دارد آن است كه عمدتا تصور ما از شجاعت، توان بدني و فيزيكي مواجهه با خطر است. حال آنكه، امروزه كمتر به اين نوع شجاعت نيازمنديم. هرچند در گذشته و بهدليل حضور خطرات فيزيكي متعدد، شجاعت جسماني اهميت بسياري داشت، اما در جهاني كه خطرات فيزيكي آن رو به كاهش و خطرات روانشناختي و اجتماعي آن رو به افزايش است، نيازمند جلوههاي ديگري از شجاعت هستيم، مانند شجاعت رواني ايستادگي در برابر همرنگي. جوامع مدرن در پي همسانسازي مردم هستند و ديگران هم گاه به اين همرنگي تن ميدهند و زندگي گلهواري دنبال ميكنند. تن ندادن به اين نوع همرنگي و همسانسازيها، شجاعت زيادي را از شخص ميطلبد كه گاه دشوارتر از شجاعت فيزيكي است؛ زيرا شجاعت فيزيكي به زمان اندكي نياز دارد، اما درست زيستن و آگاهانه همراهي يا ناهمراهي كردن، نيازمند كوشش و شجاعت مدام است.
سومين كليشه درباره شجاعت، مردانه دانستن آن و گره زدن اين فضيلت به جنسيت است. شعار «از شير حمله خوش بود و از غزال رم» نوعي نگرش جنسيتي به شجاعت را ترويج ميكند كه ديگر رنگ و بوي مقبولي ندارد. از قرن نوزدهم شاهد نمادهاي مختلف شجاعت زنانه در جهان امروز بودهايم، از عصيان مدني خانم رُزا پاركز عليه قوانين نژادپرستانه ايالات جنوبي امريكا گرفته تا نهضت چيپكو در هند معاصر كه در آن زنان روستايي شجاعانه درختان كهن را در آغوش گرفتند و با تشكيل سپرهاي انساني مانع بريدن آنها شدند و به دفاع از محيط زيست پرداختند. امروزه آشكارا پيرامون خود شجاعتي را مشاهده ميكنيم كه طعم و رنگ زنانه دارد.
اينجاست كه بد نيست دست به بازتعريف شجاعت بزنيم و از نگرش كليشهاي به اين فضيلت كهن و هميشه سرزنده دست بكشيم و به جلوههاي گوناگون شجاعت، چون شجاعت اخلاقي و «شجاعتِ بودن» توجه كنيم.