تاملي در تهديدهاي شغلي و اقتصادي هنرمندان موسيقي در ايران
تا آب روي ميرسدم نان نميرسد*
سازوكارهاي مديريتي چگونه به مرفه شدن عدهاي
و محروميت طيف وسيعي از هنرمندان موسيقي منجر شد؟
عليرضا اميني
بحث تهديد اقتصادي زندگي هنرمندان به ويژه شاخه موسيقي، محدود به يك دوره خاص مانند شرايط كنوني يا دوران فراگيري كرونا نميشود بلكه در همه دورهها مثل جنگهاي جهاني، قحطيها، سيل، حوادث طبيعي، مناقشات بين كشورها، مناقشات مذهبي و اجتماعي وجود دارد. در دنيا اين مشكلات حل شده اما هنوز ما به آن دست پيدا نكردهايم تا يك هنرمند بتواند در شرايط عادي زندگي كند.
هنرمند موسيقي
قرباني جريانهاي مافيايي
متاسفانه در كشور ما، هنرمندان توسط جريانهاي مافيايي اقتصاد موسيقي يعني شركتهاي اقماري و توليدي وابسته به زيرميزيهاي نهادهاي اجرايي موسيقي، فريب داده ميشوند و اين شركتها همواره هنرمند را با مجموعهاي از تعارفات مواجه ميكنند. از جمله اينكه «ارزش هنر شما بالاست» و «هنر شما را نميشود با پول مقايسه كرد»، همواره هنرمند را محدود كرده و به بياني ديگر كلاه سر او ميگذارند. به عنوان نمونه در گذشته شركتهاي فرهنگيـ هنري براي گرفتن مجوز شعر و موسيقي و ارايه آلبوم توسط هنرمند، مبلغي از او دريافت ميكردند چون ساز و كار اجرايي دفتر موسيقي يا شعر به شكلي نبود كه هنرمند بتواند خودش وارد شده و با ثبت اطلاعات لازم، مجوز بگيرد و حتما بايد با يك شركت قرارداد ميبست و مبلغي را پرداخت ميكرد تا اين كار براي او انجام شود. اگرچه اين مساله اصلاح شد اما هميشه تا زماني كه چنين مسائلي اصلاح شوند، آسيب زيادي به جامعه هنري وارد ميشود.
در واقع تا زماني كه هنر، مسير صنعتي شدن را طي نكند، نميتوان انتظار تامين اقتصادي براي هنرمند داشت. اكنون بسياري از نهادها شعار ميدهند كه ما بيمه براي هنرمندان درست كردهايم اما اين مساله هيچ اهميتي ندارد چون با وجود تخفيفاتي كه براي صنفها لحاظ ميشود، هنرمند بايد همه هزينه را از جيبش بپردازد در صورتي كه براي مثال اگر هنرمند در استخدام جايي باشد، بخشي از بيمه، حقوق و دستمزد او بايد پرداخت شود و حق طبيعي اوست.
ناتواني در كارآفريني
حقوق اجتماعي زير بار منت
متاسفانه نهادهاي مجري در حوزه موسيقي، سادهترين حقوق اجتماعي جامعه هنري را با منت ارايه ميدهند! در صورتي كه نميتوانند هيچ امنيتي حتي براي اجراي كنسرت ايجاد كنند. يك نوازنده كه مهمترين منبع مالي و درآمدش نوازندگي است به راحتي كنسرتش تعطيل ميشود و نهادهاي مرتبط نيز نميتوانند يا نميخواهند كاري انجام دهند. مساله ديگر عدم توانايي كارآفريني نهادهاي هنري است و فقط زماني كه تب يك اجرا جامعه را ميگيرد همه به سمت آن ميروند؛ آنهم به اين شكل كه مثلا وقتي جشنواره فجر فرا ميرسد، ميگويند بهترين سالنها را به موسيقي پاپ اختصاص ميدهيم كه از پول آنها براي حمايت از موسيقي سنتي استفاده شود؛ پس بودجه دولتي جشنواره چه ميشود؟ از آن طرف بودجه دولتي جشنواره صرف برگزاري بزرگداشتها، همايشها، سمفونيهاي ارگاني و مناسبتي، شخصيتپردازي و اسطورهپردازيها ميشود و آنجاست كه تازه متوجه ميشويم پولي هم كه به سختي وارد فضاي موسيقي شده، جاي ديگري هزينه ميشود.
ارگانهاي سياستگذار و قانونهايي
كه مانع هنرمندان هستند
براي مشاغل موسيقايي، ارگانهاي سياستگذار و مجري قانونهاي اجرايي در جامعه، بيشتر مانع هنرمند ميشوند؛ در صورتي كه در هيچ جاي دنيا هنرمند نياز به كارهايي همچون گرفتن مجوز شعر و موسيقي ندارد و تنها يك سالن را اجاره ميكند و كارش را به روي صحنه ميبرد؛ اگر به خوبي آن را طراحي كرده باشد، موفق شده و به درآمدزايي ميرسد؛ در غير اين صورت اشكال كارش را ميفهمد و براي دفعه بعد خود را اصلاح ميكند؛ ولي اينجا بايد از كلي مراحل از جمله خطوط قرمز و گرفتن مجوز و... عبور كند. تازه دو روز قبل از اجرا، آن را لغو ميكنند و هيچ نهادي هم از نظر صنفي حامي او نيست و اين يعني در اين زمينه هيچگونه امنيت شغلي وجود ندارد.
بحرانهاي اجتماعي
و مشكلات مضاعف هنرمندان
پس از اينها به مساله بحرانهاي ناگوار اجتماعي ميرسيم كه گاه اين مشاغل را تهديد ميكنند. حتي در اين مساله هم ارگانهاي سياستگذار به درستي عمل نكرده و حمايت نميكنند. فرض كنيد زماني كه در دوران كرونا كنسرتها كنسل ميشوند، كارمندهايي كه در اداره ارشاد يا دفاتر موسيقي و شوراهاي مجوز كار ميكنند، ديگر كاري براي انجام ندارند و ميشود به جاي حقوق دادن به آنها، آن پول را هزينه كرد و به هنرمندي كه نميتواند كار كند، پرداخت كرد. يا از منابع ديگر بودجهاي براي حمايت از آنها تخصيص داد. حتي ارگانهاي مجري درايت نداشتند كه در دوران كرونا با بودجه باقيمانده براي تامين هنرمند اقداماتي انجام دهند؛ در صورتي كه بخش زيادي از بودجههاي مرتبط باقي ماند. حتي در دو سال گذشته شاهد يك تباني داخلي بين انجمن موسيقي و بنياد رودكي بوديم كه ميخواستند مقداري از بودجه باقيمانده را به خريد آلبومهاي شركتهاي موسيقي اختصاص دهند در صورتي كه اين شركتها هزينه توليد آلبومي را كه متعلق به هنرمند است با قرار پرداخت پس از فروش به هنرمند گرفتهاند.
چرا بايد به اين شكل پول از اين جيب به آن جيب شود؟ چرا بايد شركت بابت انتقال آلبومهاي فروشنرفته انبارش به انبار انجمن موسيقي، پول دريافت كند و هيچ سودي هم به هنرمند نرسد؟ حتي فكر نكردند كه بهانهاي بسازند و بگويند در دوران كرونا براي انرژيبخشي و اميد و بازگشت جامعه به زندگي عادي، هنرمندان اثر ارايه دهند و بابت آن مبلغي به هنرمند اختصاص داده شود تا حداقل براي مدت كوتاه، اندكي از نيازهاي هنرمند برطرف و از آن بودجه در جهت توليد اثر استفاده شود. نكته مهم اين است كه در فضاي هر اتفاق اجتماعي و هر نوع بحراني، هنرمندان هميشه آسيب ميبينند و اين دولتها هستند كه بايد فكري كنند و طرحي بريزند كه هنرمند را تامين كند.
طراحي درجات هنري
درجات معادل هنري كه در گذشته طراحي شد، هدفش اين بود تا استاد تراز اولي كه مدرك تحصيلي ندارد اما هنر و تجربهاش چند برابر يك جوانِ صرفا تحصيلكرده است، همسان با او نباشد. اگرچه اكنون هم اين درجات هستند ولي ديگر كارايي ندارند. در آن دوره مدارك معادل اخذ شد و هنرمندان بين سازمانها تقسيم شدند و سازمانها و نهادها موظف شدند تعدادي هنرمند را استخدام كنند كه بعدا در راديو و تلويزيون مامور به خدمت شوند و حقوق و بيمه و بازنشستگيشان هم از آنجا پرداخت شود. به اين شكل آنها به صورت موظف كارها را ارايه ميدادند اما امروزه در مركز موسيقي صدا و سيما بالغ بر 10 هزار قطعه بلامصرف توليد شده و پول بيتالمال از بين رفته و هنرمندان هم تامين نشدهاند. با دوستان خود بودجهها را جابهجا كردهاند و كارهايي را با نوازندههاي مشخص و تقريبا ثابت ساختهاند كه در نتيجه تعدادي پولدار شده و عده زيادي محروم ماندهاند.
تهديد اقتصادي، دامنگير موسيقيدانان
شايد در جامعه، كرونا معضل دو ساله محسوب شود ولي ما يك كروناي ناملموس زير پوست شهرمان داريم كه در آن همه هنرمندان دچار تهديد اقتصادي هستند و نميتوانند نيازهاي خود را تامين كنند. از طرف ديگر هم به هر شكلي به وضعيت شغلي موسيقيدانها فشار ميآورند. بسياري از آسيبهاي شغلي متوجه جامعه جوان ماست. همه آنچه پيش از اين گفته شد و مسائل ديگر در مقابل جواني كه آموخته چند آهنگ بنوازد و براي امرار معاش خود و خانواده از آن استفاده كند، ميايستند و او را مجبور به دادن آزمون ميكنند تا او كارت صلاحيت تدريس بگيرد. حتي به اين توان مديريتي نرسيدهاند كه اجازه دهند همه امكان تدريس داشته باشند اما با درجهبندي مشخص؛ مثلا اگر الان كه همه آموزشگاهها به مدرسان خود ۵۰ درصد از شهريه را پرداخت ميكنند، اعلام شود كه مدرسي كه كل رديف، هارموني و كنترپوان و سولفژ بداند ۸۰ درصد و مدرسي كه در حد يك كتاب بلد است ۴۰ درصد داده شود. شش ماه بعد هنرمند ميتواند مجدد آزمون بدهد و درجه و درصد خود را بالا ببرد. همه اينها مشوق انجام كار و رقابت است ولي نميدانم چرا مديراني كه در اين عرصه قرار گرفتهاند متاسفانه صاحب فكر و انديشه نيستند و فقط به مناقشات دامن ميزنند و نميتوانند با مديريت صحيح، مشاغل موسيقي را حمايت كنند. بنابراين ميتوان گفت تهديد خيلي وسيعتر و كلانتري در زير پوست شهر و جامعه موسيقي و بقيه هنرها وجود دارد و آنهم ويروس عدم مديريت است كه سالهاست درحال آسيب رساندن است و با وضع موجود و فضاي اجتماعي كنوني بايد منتظر اتفاقات خيلي بدتري هم باشيم.
جاي خالي نهاد اقتصادي تصميمساز
براي موسيقي
بايد يك نهاد اقتصادي جز هنرمندان وجود داشته باشد كه متولي سر و سامان دادن اوضاع اقتصادي موسيقي باشد يا حداقل از اهالي بيغرض موسيقي تشكيل شود كه دنبال سر كار آوردن اطرافيان خود نباشند. بايد شيوه صلاحيت تدريس، برگزاري كنسرت و همچنين شيوه آموزشگاه و موسسهداري بررسي شود. مگر در كشورهاي ديگر، كسي كه ميخواهد كلاس موسيقي برگزار كند بايد اين همه سختي بكشد؟ آنقدر در اين مساله سخت ميگيرند كه كلاسها به صورت خصوصي و مجازي برگزار ميشوند و روز به روز هم سطح موسيقي پايينتر ميآيد. در صورتي كه رشد سطح موسيقي در گرو هدايت و مديريت درست اين مسائل است، نه سختگيري زياد. متاسفانه با اين سختگيريها مسيرهاي انحرافي زياد شده و از كيفيت آموزش كاسته شده است. كنسرتهاي مدون، شهركهاي آموزشگاهي و اجراهاي موسيقي شهري از جمله در پيادهروها، متروها و پاركها كه در همهجاي دنيا جايگاه دارد و نوازندگان دورهگرد ميتوانند به اجرا بپردازند و درآمدزايي داشته باشند، علاوه بر اينكه شهر ما را هم زيباتر ميكنند، به اقتصاد اقشار مختلف موسيقي كمك خواهد كرد.
بايد ياد بگيريم چطور مديريت موسيقي را از دنيا نمونهبرداري و ماكتسازي كنيم و با استفاده از آن، جريان موسيقي كشور را درست هدايت كنيم. متاسفانه تاكنون مديران ناكارآمد آسيب چند دههاي به موسيقي اصيل ايراني وارد كردهاند كه اگر دير بجنبيم بسيار بيش از اين بايد براي جبران آسيبها هزينه كرد.
موسيقيدان، پژوهشگر و آهنگساز
* عنوان مطلب مصرعي از يك غزل منتسب به حافظ است. در بعضي از نسخهها به اين صورت آمده: «آب رخم همي رود و نان نميرسد»