ادامه از صفحه اول
زنان كار و كودكان كار، خيابان
چهارراهها و چراغقرمزهاي شهرهاي بزرگ مدتهاست كه رنگ ديگري پيدا كرده و به فرصتي براي كسب درآمد براي اين گروه از زنان و كودكان شده است. راهكارهاي بهزيستي براي جمعآوري و... پاسخگو نبوده و حضور آنان به امري عمومي و طبيعي در چهره شهر و خيابان مبدل شده. اين حضور دو منشأ دارد؛ نخست مشكلات اقتصادي آنان و ضرورت توجه به اين مهم با تعبيه مشاغل ساده و درآمد متناسب و دوم ناكافي بودن درآمدهاي حاصل از مشاغل گوناگون و كسب درآمد نسبتا بهتر در خيابان!
در اين ميان حضور زنان كشورهاي ديگر و همسايه در خيابانها براي اين امر به پديده رايج مبدل شده است. در اين خصوص نيز به نظر ميرسد وزارت كشور با توجه به مسووليت ذاتي شايد اگر با ايجاد مراكز كارآفريني و اشتغالزايي در مرزها و شهرهاي حاشيه كشور بتواند اين مهم را كنترل كند و ضمن كمك به تامين نياز مالي آنها از ظلم مضاعف واردشده به اين زنان كه علاوه بر مهاجرت مجبور به حضور در خيابان براي تامين نياز مالي خانوار هستند، جلوگيري كند. حضور زنان كار در خيابان دو مساله را با خود همراه كرده؛ نخست آنكه امكانات مورد نياز توسط مراكز حمايتي نظير كميته امداد، سازمان بهزيستي، نهادهاي خصوصي و مردمي حمايتي كافي نبوده و منجر به حضور آنان براي كار شده است؛ اما كاري كه دور از شأن آنان به عنوان مادر و نيمي از جمعيت كشور است. دوم آنكه زمين خيابان به عنوان يك عرصه عمومي قادر به ايجاد زمينههاي شغلي غير متعارف براي آنان شده است. زنان كه قرار است فرزندان و آينده كشور را تربيت كنند بخشي از آنان اكنون براي تامين نيازهاي خانوار مجبور به حضور در معابر و چهارراهها و اتوبانها شدهاند! در اين ميان راهكار عبور رفت از اين مساله چيزي به جز به ميدان آمدن جامعهشناساسان و برنامهريزان را براي عبور از آن نيست چراكه ناتواني اقتصادي در كنار ناكافي بودن يا نا بههنجار بودن مراكز حمايتي در اين امر به روشني قابل مشاهده است. در اين راستا بايد توجه كرد كه اين گروه از زنان را نبايد در دسته تكديگري جاي داد شايد اگر براي آنان هويتي متفاوت از تكديگري و دستفروشي تعريف كنيم بهتر بتوانيم دستهبندي كنيم؛ اين زنان در خيابان با فروش برخي چيزها نظير سبدهاي گل يا دستمال آشپزخانه يا ..... يا چرخاندن اسپند به نوعي در حهت كسب درآمد، در عرصه خيابان وارد شدهاند، لذا مفهوم حضور آنان امري اقتصادي است كه با كارورزي و حمايت از آنان در ايجاد اشتغال و بازاري متناسب براي فروش اجناس آنها شايد كمتر شاهد حضور آنان در اين قامت در خيابان باشيم. مساله ديگر ضرورت توجه عمومي جامعه و مديران در شهر به اين مهم است كه ميتواند در قالب نهادهاي فعال موجود در شهر نظير انجمنها و ستادهاي رسمي و غيررسمي مساله را بررسي و رفع كرد. كمك گرفتن از نهادهاي مردمي و سمنها فرصتي يگانه است كه مديريت دولتي و مديريت شهري هر دو بايد به اين مهم توجه كنند كه اين نهادهاي مردمي قادرند اين نوع مسائل را با كمترين هزينه و بيشترين خروجي مرتفع سازند. همكاري جمعي قادر است فرصتهاي تازهاي براي زناني كه امروز خيابان را به محلي براي كسبوكارهاي غيرضرور مبدل كردهاند، ايحاد كند به شرط آنكه قصد حل مساله را داشته باشيم. در واقع مسالهاي چنين فراگير نيازمند ارتباط سينرژيك ميان نهادهاي مختلف براي حل مساله است. چرا كه زنان در آستانه روز زن و هفته گراميداشت مقام زن بيش از هر چيز نيازمند حل مسالههايشان هستند.
ويژگيهاي جنبش اعتراضي و رويكرد متصور حاكميت
مباني فكري موضوع، تنها به دنباله اين حركت به طمع نيل به دستاورد نهايي يعني براندازي رهنمون شده و با اهتمام در سياه و سفيد كردن جريانات قصد رهبرتراشي را در سر ميپروراند، امري كه تحققش به دهها دليل خارج از حوصله اين مرقومه و شايد منسوخيت نسخههاي سنتي رهبري به ويژه عدم اقناع و پذيرش عمومي موضوع از سوي نسل جوان و محرك اعتراضات بعيد به نظر ميرسد.
۵- انتخاب عالمانه رسانه وابسته: تقريبا كمتر ايراني معترض در جهان وجود دارد كه در جريان اتصال و وابستگي رسانه اصلي محرك اعتراضات به دولتهاي خارجي نباشد؛ ليكن از لحاظ نبود رسانه جايگزين و عدم اهتمام حاكميت براي طراحي قالب رسانههاي مستقل و پايبند به ساختار، از قرار در تك صدايي موجود چارهاي در اكتفا به روايت محدود رسانههاي موجود منعكس كننده اعتراضات در ميان دنبالكنندگان وجود ندارد!
۶- تفسير اعتراض به مثابه يك ارزش اجتماعي: به دليل فضاي تك بعدي رسانهاي و متاسفانه عدم واكنش صحيح از سوي نهاد قدرت، هر گونه رفتار اعتراضي ساده از قبيل تهيه كليپ از اعتراض دو نفره، نگارش فلان جمله تعريضي در يك اسكناس يا حتي ديوارنويسي در يك كوچه بياهميت و خلوت به منظور برونداد رفتار معترضانه شايد براي پاسخ به وجدان فردي به مثابه يك ارزش اجتماعي و محل عينيت بخشي به مسووليت اجتماعي تلقي ميشود.
۷- عدم تشخيص براندازانه بودن يا نبودن جنبش: شايد اين گزاره عجيب به نظر برسد؛ اما عدم اعمال رفتارهاي متوازن با اهداف اپوزيسيون و رجعت موكد به خواستههاي حقوق فردي و رفاه همگاني در ميان نحلههاي فكري و خياباني جنبش و البته همچنان اميد كمرنگ به تحقق اصلاحات ساختاري در بخشهايي از حاكميت فعلا به شرط رفتار آتي عقلايي تصميمگيران، موضوع را به فاز مشخص و همهگير براندازانه عمومي گسيل نكرده است.
۸- استمرار و روزمره شدن اعتراض: بدون شك تا عدم وجود عزم حاكميت - به مفهوم كلان - راي تن دادن به اصلاحات ساختاري، اتخاذ شيوههاي بيرحمانه دفع فساد اداري و اقتصادي، گشايش ملموس فضاي سياسي، گفتوگوي صريح و پوزش از مردم، ايجاد فضاي باز رسانهاي و... خاموشي اين اعتراضات بعيد و غيرمنطقي به نظر ميرسد.
۹- غيرقابل پيشبيني بودن جنبش: به لحاظ جوهر قشري، احساسي و هيجاني موجود در فضاي اعتراضي جامعه واز همه مهمتر برداشت از مظلومانهترين روايت ممكن وجه غيرقابل پيشبيني و آني بودن آن به شكل ملموس ظهور يافته است. باري، آنچه عيان است اين جنبش - بسته به شرايط عمومي جامعه و رويكرد مردم پسند حاكميت - امكان تغيير قالب اعم از تطبيق با گفتمان داخل ساختار يا متضاد با آن را خواهد داشت؛ موضوعي كه جز با گذر زمان و افتتاح مسير صحيح از حكمرانان رو به بهبودي و مديريت نخواهد رفت.