بازخواني پرونده آتشسوزي در شينآباد؛ ۱۰ سال بعد از حادثه
«ما فراموش شدهايم»
سارا سبزي
۱۵ آذر ۹۱ است. هواي اواسط آذر شينآباد سرد است، هميشه بخاريهاي مدرسه را قبل از رسيدن بچهها روشن ميكنند كه كلاس گرم شود. دخترها خوابآلوده و هوشيار، با كاپشن و مقنعه، با مانتو و چكمه و كفش كتاني سركلاس نشستهاند. اين آخرين كلاس ساريا و اسرين است. از امروز به بعد ديگر مدرسه نميروند. تا چند وقت ديگر هيچ كدام از دخترهاي كلاس ابتدايي دبستان شينآباد به مدرسه نميروند و زندگي براي هميشه تغيير ميكند. نزديك ظهر بخاري كلاس خاموش ميشود و سرايدار مدرسه تلاش ميكند كه آن را روشن كند. آتش كوچكي از بخاري بلند ميشود و ديگر خاموش نميشود. معلم و سرايدار آن را بلند ميكنند كه از كلاس بيرون ببرند ولي بخاري بين در گير ميكند، گر ميگيرد، ميرسد به ديوارها و نيمكتها و دستها و صورت و موهاي دخترهاي دبستاني. فاصله حفاظهاي پنجره هم كم است و غير از باك بخاري، يك گالن ۲۰ ليتري نفت هم گوشه كلاس است. دخترها را پيچيده لاي پتو با ماشين اهالي و آمبولانس به تبريز و اروميه ميبرند. ۳۲ نفر براي ادامه درمان، نياز به اعزام به مراكز درماني داشتند و از مدرسه به بيمارستان پيرانشهر منتقل شدند. ۱۰ نفر از دانشآموزان، وضعيت حادتري داشتند و درصد سوختگي آنها بيش از ۵۰ درصد بود.
«سيران يگانه» در ۱۹ آذر و «ساريا رسولزاده» در هشتم دي به دليل آسيب شديد به ريهها و كليهها جان خود را از دست دادند. چهل روز بعد از حادثه هم انگشتان دست سه دانشآموز به دليل شدت بالاي سوختگي قطع شد. از ميان دختران شينآباد كه ۱۵ آذر سال ۹۱ در آتش سوختند، ۱۲ نفر وضعيت وخيمتري داشتند كه در طول ۱۰ سال گذشته هر كدام حداقل بين ۵۰ تا ۱۰۰ عمل جراحي ترميمي انجام دادهاند. بيشترين آسيب به صورت و دستها وارد شده و هر كدامشان بين دو تا شش انگشت را از دست دادهاند. جراحيهاي ترميمي هنوز ادامه دارد، اما كسي از پيگيري قولهايي كه آن سال داده شد، خبري نميدهد. ۱۰ ماه بعد از حادثه خانواده دختران شينآباد خبر دادند كه آموزش و پرورش به آنها وعده داده كه بعد از ۱۵ سالگي بيمه معلم به اين دانشآموزان تعلق ميگيرد كه مثل بيمه عمر است. قرار بود به دخترها تا آخر عمر مستمري بدهند، چون همان روزها پدرهايشان به خاطر پيگيري درمان بچهها بيكار شده بودند. نماينده وقت پيرانشهر هم خبر داده بود كه «۶۰ ميليون تومان براي تمامي دانشآموزان حادثه ديده شينآبادي در سال ۹۱ پرداخت شده كه ميتوانند در ۱۸ سالگي از حساب شخصي خود برداشت كنند. در سال ۹۲ نيز بيمه ايران تا سقف ۷۶ ميليون تومان براي هر حادثه ديده مدرسه شينآباد اعتبار اختصاص داده است.» دوسال بعد از حادثه هم وكيل خانوادهها خبر داد كه «شركت بيمه نصف ديه را به دختران شينآبادي پرداخت ميكند؛ در حالي كه طبق قانون جديد مجازات اسلامي معادل تفاوت ديه بايد از صندوق تامين خسارتهاي بدني پرداخت شود.»
بيمارستان فاطمهالزهرا را قبول نداريم
«اسرين» يكي از آن ۲۸ دختر شينآباد دانشجوي مهندسي پزشكي است. او و ۱۱ دختر ديگر بيشتر از باقي دخترها آسيب ديدند و هنوز به جراحي ترميمي نياز دارند. همه جراحيها هم در بيمارستان فاطمه الزهراي تهران انجام ميشود. هر كدامشان به نسبت نياز درماني ماهي چند بار براي ويزيت، ليزر و جراحي به تهران ميآيند. اسرين تعريف ميكند كه در تمام اين سالها مهمترين درخواست آنها كه جراحي در بيمارستان خصوصي بوده، برآورده نشده. فقط چند بار در بيمارستان ساسان عمل شدهاند: «يكي، دوتا از عملها را در بيمارستان خصوصي انجام داديم كه واقعا عالي بود. بيمارستان فاطمه الزهرا آموزشي است و ما زير دست دستياران جراحي ميشويم.» همه دختراني كه نياز به جراحي داشتند تا سه، چهار سال پيش اميدوار بودند كه اوضاع بهتر شود، اما بعد از مدتي احساس كردند كه روند خوبي ندارد و حتي نتيجه عكس دارد. در يكي از ديدارهايشان با وزير بهداشت و نماينده پيرانشهر درخواست كردند كه يك مركز درماني خصوصي برايشان انتخاب شود. اسرين ميگويد كه نامهاي هم از او داشتند كه دستور داده بيمارستان محل درمانشان عوض شود: «خودشان نامه را امضا كردند كه ما در بهترين مراكز درمان شويم. بعد از يك ماه ما دوباره رفتيم بيمارستان فاطمهالزهرا كه ويزيت شويم. اين پزشكان تا چهار سال پيش ميگفتند نميشود كاري براي شما انجام داد، ولي اينبار حرفشان را پس گرفتند و گفتند ميشود كاري انجام داد. حتي ميشود نقاطي را لايهبرداري كرد. معلوم بود كه از طرف وزارت بهداشت است. با اينكه وزير بهداشت نامه داده بود كه بيمارستان ما را عوض كنند، اين كار را انجام ندادند، گفتند اين مركز بهترين است ولي اين مركز آموزشي است و ما زير دست دستياران عمل ميشويم و عملها نتيجه عكس دارد.» شكل استخوان بيني اسرين تغيير كرده و دوست دارد كه با جراحي آن را ترميم كند، ولي چون نتيجه چند جراحي برايش خوب نبوده، فعلا تصميمي براي عمل كردن استخوان بيني ندارد. پشت پلك آمنه كه حالا با او همخوابگاهي و همدانشگاهي است هم پف كرده و از نظر ديد هم مشكل دارد، ولي او هم ميگويد: «جرات نميكنم جراحي انجام دهم. آرزو طاهرآبادي هم همينطور. همه اين عملها ضروري هستند. بيني سيما شادكام به قدري فشار آورده كه اصلا نميتواند نفس بكشد. او هم ميگويد جرات ندارم جراحي كنم، ميترسم از اين بدتر شود.»
اسرين و آمنه تعريف ميكنند كه آموزش و پرورش فقط تا روزي كه دانشآموز بودند مسووليت دخترها را قبول كرده بود. حتي از نظر هماهنگي و اسكان براي درمان و تامين خورد و خوراك در تهران هم از آنها حمايت ميكرد، اما فقط تا زماني كه دانشآموز بودند.
بعد از اينكه در دانشگاه پذيرفته شدند، به آنها گفته شده كه ديگر به ما ربطي نداريد: «تا روزي كه ما دانشآموز بوديم مسووليت ما را قبول كرده بودند، ولي از وقتي دانشجو شدهايم، ميگويند ديگر ربطي به ما نداريد. در حالي كه ما در مكان آموزشي اين شكلي شديم. تحت نظر آموزش و پرورش بوديم.» سال ۹۹ نماينده مردم پيرانشهر و سردشت در مجلس شوراي اسلامي خبر داد كه به دستور وزير آموزش و پرورش، دانشآموزان حادثه ديده شينآبادي پس از اخذ مدرك ليسانس در آموزش و پرورش استخدام ميشوند.
سال ۹۶ هم وزراي بهداشت و آموزش و پرورش وقت وعده دادند كه در صورت لزوم دختران شينآباد براي ادامه درمان به خارج از كشور اعزام ميشوند. وكيل پرونده هم در دوران وزارت قاضيزادههاشمي خبر داده بود كه «دانشآموزان شينآباد با دكتر قاضيزادههاشمي وزير بهداشت ديدار كردند و ايشان به بچهها قول داد اگر تا قبل از ماه مبارك رمضان وضعيت درمان دانشآموزان مشخص نشود آنها را به خارج از كشور اعزام ميكند.» حسين احمدينياز افزود: «وزير بهداشت همچنين وعده داد كه اگر دولت بودجه لازم را نداشته باشد او خودش هزينه درمان دانشآموزان را تامين ميكند.»
بچهها هنوز هيچ بيمه درماني ندارند و درخواستشان هم به جايي نرسيده. حتي قول استخدام رسميشان هم نتيجهاي نداشته. قرار بود بعد از گرفتن مدرك ديپلم بهطور رسمي استخدام شوند. اسرين ميگويد: «به ما گفتند شما با اين مدرك فقط ميتوانيد در بخش خدمات كار كنيد يا سرايدار شويد. ما هم شرايط آن را نداريم. ما زندگيمان را از دست دادهايم و حالا بايد سرايدار شويم؟ سازمان امور استخدامي به ما گفت كه مدرك ليسانس را بگيريد و آزمون شركت كنيد. ما درخواست سهميه كنكور هم داشتيم، ولي طوري اين سهميه به ما تعلق گرفت كه از زمان كنكور ما گذشته بود و ديگر برايمان نفعي نداشت. ما هم گفتيم ۱۰ سال از زندگيمان تباه شده، بلايي كه به سر ما آمده دست گل شما بوده، الان ميخواهيد با اين شرايط كار خدماتي انجام دهيم؟ پيگيري ما از سازمان امور استخدامي كشور هم هنوز نتيجهاي نداشته است. گفتند كسي كه بخواهد الان استخدام شود و فقط ميتواند يك مدرك بالاتر از خودش را در نظر بگيرد، ليسانس را اگر بگيرد، ما فوق ليسانس در نظر ميگيريم. الان هم ميشود با مدرك ديپلم استخدام شويد. ما گفتيم شما فقط تصويب كنيد، ولي هنوز تصويب نشده است.»
ما را به ياد ندارند
نماينده پيرانشهر سال ۹۳ خبر داده بود كه اگر لازم باشد دانشآموزان شينآبادي مراحل درماني خود را در خارج از كشور طي ميكنند. سطح علم پزشكي در ايران بالاتر از بسياري از كشورهاي اروپايي همچون آلمان قرار دارد، ولي اگر لازم باشد دانشآموزان اعزام خواهند شد. اين قول هم تا امروز نتيجه نداشته.
او همان سال حادثه هم درخواست استعفاي وزير آموزش و پرورش دولت وقت را مطرح كرد و از او پرسيد: «مگر به دانشآموزان از طريق معلمان، آموزش نحوه مبارزه با حوادث داده نشده است؟ آيا مسوولان مدرسه نحوه برخورد و مواجهه با چنين حوادثي را نميدانند؟ اين حادثه، خطاي مسلم بشري را به روشني نشان ميدهد.»
خانوادهها گفتهاند اگر بچهها را براي درمان به خارج از كشور نميفرستيد، امكانات كشورهاي ديگر را براي ادامه درمان بياوريد كه هم دختران ما استفاده كنند و هم بيماران ديگر. براي درمان دانشآموزان يك دستگاه ليزر وارد شد و دخترها به نسبت نيازشان به ليزر، هر ماه به تهران ميآيند. بعد از ۱۲ ساعت طي كردن مسير پيرانشهر تا تهران، توي نوبت ليزر ميمانند. گاهي اين نوبت از هشت صبح تا چهار بعدازظهر است. آنها ميگويند كه اگر اين دستگاه را به خاطر ما آوردهاند، چرا نوبت ويژهاي برايمان در نظر نميگيرند؟ اگر تيشو لازم داشته باشند هر هفته بايد براي تزريق بروند. هزينههاي رفت و آمد و اسكان هم برايشان سنگين است و هربار رفتوآمد به تهران براي خانوادهها گران تمام ميشود.
اسرين ميگويد: «هيچ كدام از ارگانهاي دولتي نه ما را يادشان است، نه پيگير كارهاي ما هستند. ما حتي براي يك نامه ساده هم بايد از اين سازمان به سازمان ديگري برويم يا به تهران برويم كه برايمان يك كار ساده انجام دهند. انتظار همه ما اين است كه دولت پيگيري كند. كل هزينههاي دانشگاه بر عهده خودمان است.»
درمان را متوقف كردهام
آمنه تعريف ميكند چهارسال است كه هيچ جراحي روي او انجام نشده است و براي يك بيمار دچار سوختگي، چهارسال زمان زيادي است و دستها، صورت و موهاي سرش به جراحي نياز دارند: «مدت زيادي منتظر ماندم كه پزشكم از خارج برگردد. حالا كه برگشته و ميگويم برايم تيشو بگذار، ميگويد سطح سوختگي صورت تو آنقدر زياد است كه اصلا نميشود از تيشو استفاده كرد. اگر بانك پوست داشتيم، ميتوانستيم از آن استفاده كنيم.» هر كدام از دخترها صدها بار جراحي كردهاند ولي به انجام دوباره جراحي حتي اگر ضروري هم باشد شك دارند و مطمئن نيستند كه تغيير زيادي ايجاد كند. جراحي در بيمارستان دولتي و توسط رزيدنتها برايشان اطمينانبخش نبوده و نتيجه عمل بيني سيما و آرزو هم آنها را بيشتر مردد كرده است. همه آنها يك يا دو انگشت را از دست دادهاند. يكي از دخترها شش تا از انگشتانش را از دست داده و با پروتزي كه برايش درست كردهاند، نميتواند كارهاي شخصياش را انجام دهد و از كيفيت و جنسش راضي نيست.
اسرين و آمنه ميگويند تا قبل از اينكه به سن قانوني برسيم، پزشكان براي ادامه درمان و بهبود مفاصل اميدواري ميدادند كه ميتوان برايش كاري كرد. ولي بعد از آن گفتند كه اين مفصلها خشك شده و ديگر نميشود برايش كاري انجام داد. « اگر از همان ابتدا ميگفتند درمان نميشويد، ما فكري براي خودمان ميكرديم. ولي الان كه به سن بيست سالگي رسيديم، اميدي نداريم كه درمان شويم، چون بدتر ميشويم، بهتر نميشويم.»
خودمان به هم دلداري ميدهيم
سال ۹۳ خانواده تعدادي از دختران مدرسه انقلاب اسلامي شينآباد روبهروي رياستجمهوري تجمع كردند. اعتراض آنها به روند رسيدگي به وضعيت معيشتي، تحصيلي و مشكلات بيمهايشان بود. كمي قبلتر از آن قرار بود به علت بيكار شدن پدران دختران شينآباد به آنها حقوق بيكاري و به مادران هم حق پرستاري پرداخت شود. حالا ۱۰ سال بعد از آن حادثه هنوز هم درخواست آنها بيمه و حمايت مالي براي ادامه تحصيل است. همان زمان خانوادهها درخواست كرده بودند كه يك مشاور در همين تهران براي فرزندانشان در نظر بگيرند و يك ساعت با آنها حرف بزند و كمكشان كند. ولي هيچ كدام عملي نشده است. آمنه هنوز هم منتظر است كه هر سال ۱۵ آذر يك نفر از دولت به آنها زنگ بزند يا به ديدارشان بيايد: «هيچ كدام از ارگانهاي دولتي نه وزارت آموزش و پرورش، نه آموزش و پرورش شهر خودمان نه نماينده شهرمان يك ساعت براي ما وقت نميگذارند كه پيش ما بيايند. يك دلخوشي، يك دلداري. اين اتفاق كه براي ما افتاد زندگي ما زير و رو شد. بچههاي مردم خوشحال بودند، بازي ميكردند. ما داشتيم زير تيغ جراحي جان ميداديم. با اينكه خيلي از بچهها از نظر روحي اوضاع مناسبي نداشتند، ما خودمان همديگر را دلداري ميدهيم، به هم روحيه ميدهيم. يك كاري هم برايمان انجام ميدهند، همه رسانهها و خبرنگاران را از آن مطلع ميكنند كه ما براي دختران شينآباد اين كار را انجام داديم. در صورتي كه خودمان آن كار را انجام داديم ولي آخر سر آن را به نام خودشان ميزنند.در همه جلسههايي كه ميرويم فقط قول ميدهند.»
در جلسهاي كه با مديركل آموزش و پرورش استان داشتند به خانوادهها قول داده شد كه هزينه كلاس خصوصي را پرداخت ميكنند؛ چون دخترها بايد مرتب براي درمان مدام بين تهران و پيرانشهر در رفتوآمد باشند و از درس عقب ميماندند. آموزش و پرورش به آنها قول داده بود كه در پرداخت هزينههاي دانشگاه تا حدي كه بتواند كمك ميكند. حتي قرار شد زماني كه براي درمان به اروميه ميروند هزينههاي اسكانشان هم پرداخت شود. ولي پيگيري هر كدام از اين قولها براي خانوادهها رد شدن از هفتخان رستم بود. آمنه ميگويد: «دولت ما را فراموش كرده است. قضيه ما نبايد فراموش شود؛ چون هنوز هم داريم با درد و رنجهايمان زندگي ميكنيم. دردهاي ما تمام نشده كه بخواهد قضيه ما فراموش شود. بعد از آن حادثه همه ما ۱۲ نفر در يك كلاس بوديم و مثل دانشآموزان ديگر معلم به ما درس ميداد ولي سركلاس عقب ميمانديم و بايد كلاس خصوصي ميرفتيم. در دوره راهنمايي كه معلم خصوصي ميگرفتيم دولت هزينهاش را پرداخت ميكرد، ولي در دبيرستان خودمان هزينه كلاسها را پرداخت ميكرديم. چند نفر از ما مدرسه غيرانتفاعي ميرفتيم ولي حتي هزينه مدرسه غيرانتفاعي را هم به ما ندادند. براي معلم خصوصي و مدرسه غيرانتفاعي و سرويس ما بودجه آمده بود، ولي آموزش و پرورش استان هنوز هم هزينه آن را پس نداده است. ميگفتند كه براي اين كار بودجهاي نداريم.»
دوبرابر هر چه دادهاند را پس ميدهيم
زندگي بچهها را برگردانند
«مرادي» پدر يكي از دانشآموزان شينآباد هم ميگويد: هر دولتي كه آمد زير تمام قولهايش زد و فقط به ما دلخوشي دادند و خانوادهها را اميدوار كردند. آنها در طول اين سالها مدام در تلاش براي ديدار با وزراي آموزش و پرورش بودند، اما برايشان نتيجهاي نداشته است: «ما چندين بار با وزير بهداشت و آموزش و پرورش اين دولت و دولت قبلي صحبت كرديم. فقط به در بسته برميخوريم. ما دوبرابر هر چه به ما دادند را به آنها پس ميدهيم، بيايند زندگي بچهها را مثل روز اول كنند من براي هر بار مراجعه به تهران چهار تا پنج ميليون تومان هزينه ميكنم. سالي بيست بار به تهران ميآيم. به من در نهايت ۴۰ ميليون تومان دادند، من حداقل ۱۰۰ ميليون تومان بايد از جيب خودم بگذارم.
سال ۹۱ هيات وزيران پروتكلي را به تصويب رساند كه بر اساس آن روند پرداخت ديه دانشآموزان شينآباد و روستاي درودزن و همچنين درمان آنها چه در داخل و خارج شكل قانوني به خود ميگيرد و تمامي حقوق دانشآموزان در بحث ديه به خانواده آنها پرداخت ميشود. اول اسفند همان سال هم پروتكلي با تصويب هيات وزيران در دولت امضا شد كه طبق آن امنيت شغلي و هزينههاي درمان اين دانشآموزان بايد توسط سه وزارتخانه تعاون، كار و رفاه اجتماعي، آموزش و پرورش و بهداشت و درمان و همچنين سازمان مديريت توسعه و سرمايه انساني رياستجمهوري تامين شود؛ خضري نماينده پيرانشهر گفته بود كه در واقع تمامي دولتها فارغ از روي كار آمدن هر رييسجمهوري مكلف هستند كه آينده اين دانشآموزان را تضمين كنند.
مرادي ميگويد: دانشآموزاني كه نياز به درمان سوختگي دارند، نزديك به چهارسال است كه درمانشان را متوقف كردهاند. او از قول وزارت آموزشوپرورش وقت، براي اعزام دانشآموزان به خارج از كشور براي ادامه درمان ميگويد: «طبق قولي كه حاجيبابايي در مجلس داد بچهها را براي ادامه درمان به كشورهاي خارجي بفرستند، چندين بار گفتيم بهترين جايي كه ما ميشناسيم كره جنوبي است. گفتند بيمارستان فاطمهالزهرا بهترين جاست، ولي ما اصلا قبول نداريم. خود وزير بهداشت فعلي نامه داده است كه درمان بچهها در بهترين مراكز درماني انجام شود. به همين دليل بچهها چهار تا پنج سال درمان را متوقف كردهاند. ميگويند وقتي رسيدگي نميشود و وضعيت هماني است كه بود، ديگر نيازي نيست دولت هزينه كند.»
درخواستهاي خانوادهها براي ديدار با رييسجمهوري هم بيپاسخ مانده و وضعيت مفاصل انگشتان دست دختران وخيمتر شده است: «ما چندين بار درخواست كرديم به رياستجمهوري كه آقاي رييسي را ببينيم، اما متاسفانه مسوولان نميگذارند صداي ما به جايي برسد. قبلا كه انگشتان بچهها كار ميكرد و بچهها ۱۲ تا ۱۳ ساله بودند. گفتند مفصل مصنوعي برايشان ميگذاريم. اما درمان را مدام عقب انداختند و حالا هم انگشتانشان خشك شد. از اول اميدواري نميداديد، يا جاي بهتري ميفرستاديد. هزينهاي كه به ما ميدهند به درمان بچهها بدهند، آن هم درمان خوب. پزشكان واقعا روي بچهها كار نكردند. چندين بار خواستيم وزير، بيمه و رييس سازمان را ببينيم، اما نميگذارند هر بار بايد تحصن كنيم ولي دوست نداريم. هميشه خواستيم روال قانوني را طي كنيم و از بچهها سوءاستفاده نشود ولي مجبورمان ميكنند. چندين مرتبه رفتيم كه وزير بهداشت فعلي را ببينيم و آخر هم از طرف نمايندهمان موفق شديم ۱۰ دقيقه او را ببينيم. او هم آخر گفت بچهها خوب هستند ديگر. به وزير بهداشت زنگ بزنيد و يك جلسه بگذاريم كه بگويد چرا وضعيت بچهها بعد از ۱۰ سال اين شكلي است؟ من صد بار پيش هر كدام از وزرا رفتم، به آقاي هاشمي گفتم خودم بچهها را با هزينه خودم ميفرستم به خارج ازكشور. چرا انجام نشد؟ با خود وزير آموزش و پرورش فعلي هم ملاقات كرديم و هر چه گفت در حد قول مانده است.»
آذر سال ۱۴۰۰ مديركل بهزيستي آذربايجان غربي خبر داد كه يك ميليارد و ۴۰۰ ميليون تومان به ۲۴ نفر از دانشآموزان حادثه ديده شينآباد پرداخت شده است. يعني به ازاي هر دانشآموز بر اساس سطح معلوليت در چهار سطح خفيف، متوسط، شديد و خيلي شديد با حداقل ۱۵ميليون و ۵۰۰ هزار تومان براي هر دانشآموز با سطح معلوليت خفيف تا حداكثر ۸۱ ميليون تومان براي هر دانشآموز با سطح معلوليت خيلي شديد اين پرداخت صورت گرفته است؛ در مجموع براي ۲۴ نفر از اولياي دانشآموزان مبلغ ۶۱۴ ميليون تومان و براي ۲۴ نفر از دانشآموزان حادثه ديده نيز مبلغ ۷۸۶ ميليون تومان پرداخت شد.
چند مدرسه از بخاري نفتي استفاده ميكنند؟
شينآباد تنها يكي از موارد آتشسوزي در مدارس ايران طي ۱۰ سال اخير است كه به دليل استفاده از بخاري نفتي و استاندارد نبودن فضاي آموزشي رخ داد. فقط در استان آذربايجان غربي ۳۲۰ مدرسه كانكسي با ۳۹۹ كلاس درس وجود دارد. سال ۹۷ هم حادثه آتشسوزي در دبستان دخترانه «اسوه حسنه» زاهدان جان سه دانشآموز را گرفت و چهار نفر را مصدوم كرد. در سال ۹۰ هم در دبيرستان شبانهروزي وابسته به دانشگاه چابهار، چهاردانشآموز به دليل برقگرفتگي جان خود را از دست دادند كه علت آن اتصالي سيمهاي برق خوابگاه دانشآموزي بود و علت آن آتش گرفتن بخاري نفتي بود. آتشسوزي مدرسه شهيد رحيمي درودزن در سال ۸۵ هم به دليل استفاده از يك بخاري غيراستاندارد رخ داد. سازمان نوسازي، توسعه و تجهيز مدارس كشور در پاسخ به روزنامه «اعتماد» درباره آخرين آمار مدارسي كه از بخاري نفتي استفاده ميكنند، ميگويد: «در استانهايي كه داراي سيستم گازكشي هستند، بخاري نفتي از تمامي مدارسي كه داراي علمك گاز هستند، جمعآوري شده كه اين تعداد معادل ۲۴ هزار كلاس درس است. در مناطق فاقد علمك گاز هم برنامهريزي براي استفاده از بخاريهاي نفتي استاندارد و كاربراتوري صورت گرفته است كه اين اقدام در ۱۸ هزار كلاس انجام و براي پنج هزار و ۸۰۰ كلاس درس باقيمانده هم تامين اعتبار صورت گرفته و اقدامات اجرايي آن در دست انجام است. استفاده از سيستمهاي حرارت مركزي در مدارس بالاتر از شش كلاس نيز در دستور كار براي جايگزيني است كه با تامين منابع از محل بند «ب» ماده ۶۵ قانون الحاق موادي به قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت در دست انجام است.»
چند مدرسه فرسوده در كشور وجود دارد؟
مسوولان سازمان نوسازي مدارس ميگويند: «بررسي وضعيت استحكام بناي فضاهاي آموزشي در كشور نشان ميدهد كه با اقدامات صورت گرفته در قالب طرحهاي مختلف در حال حاضر ۸۱.۸ درصد فضاهاي آموزشي داراي استحكام نسبي هستند و ۱۹.۲درصد فاقد استحكامند كه در يك برنامه كوتاهمدت و فوري بايد نسبت به استحكامبخشي به اين فضاهاي آموزشي اقدام شود. از اين ميزان ۱۳ درصد نيازمند مقاومسازي و ۶.۲ درصد نيازمند تخريب و بازسازي هستند. بررسي وضعيت استانهاي كشور از نظر ميزان استحكام بناي مدارس نشان ميدهد كه ۱۵ استان كشور به عنوان استانهاي اولويتدار هستند.»
از ظهر ۱۵ آذر كه آتش دور صورت و دستهاي دخترها پيچيد، ۱۰ سال گذشت و آن حرارت هنوز روي زندگي همه مانده، حتي اگر زخم كوچكي روي تن داشته باشند. دخترها به بيست سالگي رسيدهاند، دانشجو شدهاند، درس ميخوانند و زندگي را شكل ديگري ميبينند. اما خاطره آذر هميشه با آنهاست، اسرين از ميان خاكستر بلند شده و حالا ايستاده است، درست مثل اسم كتابش؛ «از ميان خاكستر برميخيزيم».