مهاجرت زنان تحصيلكرده به شهرها
زهرا نژاد بهرام
مهاجرت امري عمومي در جهان امروز شده است؛ بسياري از شهروندان شهرهاي بزرگ مهاجراني هستد كه از شهرهاي كوچك و روستاها به دنبال زندگي تازه به شهرها و كلانشهرها روانه شدهاند. اين مهم مسائل متعددي را در بردارد كه بخشي از آن در بستر هويت و بخشي ديگر در دامنه اقتصاد و... شكل گرفته است. در اين نوشتار تلاش بر اين است كه مساله زنان مهاجر با توجه به انگيزهها و ضرورتها در بستر كلانشهرها با بهرهگيري از ظرفيت مديريت شهري بررسي شود.
اصولا مهاجرت عبارت است از جابهجايي مردم از مكاني به مكاني ديگر به منظور كار يا زندگي. مهاجرت ترك سرزمين، خويشاوندان و دوستان و اقامت در محلي ديگر است و مهاجر كسي است كه از جايي به جاي ديگر برود يا از سرزميني به سرزمين ديگر اسكان پيدا كند. براساس مطالعات صورت گرفته مردم معمولا به دليل دور شدن از شرايط يا عوامل نامساعد دوركنندهاي مانند فقر، كمبود غذا، بلاياي طبيعي، جنگ، بيكاري و كمبود امنيت مهاجرت ميكنند (عوامل دافعه). دليل دوم ميتواند شرايط و عوامل مساعد جذبكننده مانند امكانات بهداشتي بيشتر، آموزش بهتر، درآمد بيشتر و مسكن بهتر در مقصد مهاجرت باشد. در اين رويكرد نظريه جاذبه و دافعه در مهاجرت شايد اصليترين مساله براي مهاجرت باشد.
امروزه يكي از مسائل مبتلا به جامعه مهاجر زنان مستقل و تحصيلكرده به ويژه كلانشهرهاست؛ زناني كه در جستوجوي فرصتهاي شغلي، استقلال مالي و اجتماعي و... به صورت فردي به شهرها ميآيند تا آينده را رقم بزنند. اين مهم جدا از زناني است كه در شهرهاي بزرگ تحصيل كردهاند، دانشجو بودهاند و ديگر قصد بازگشت به شهر محل تولد و خانواده را ندارند. مهاجرت اين زنان بستري براي بازخواني نيازها، ضرورتها و الزامات است كه شايد اين يادداشت بتواند پنجرههايي از اين پديده اجتماعي را در كلانشهرها باز كند. به نظر ميرسد عوامل متعددي منجر به اين تصميم براي زنان شده است، اما شايد برجستهترين آنها، محدوديتهاي ناشي از اشتغال، آزاديگزيني و دوري از محدوديتهاي شهرهاي كوچك به همراه نياز به استقلال مالي تصويري ديگر از مهاجرت را در شهرها ايجاد كرده كه شايد بتوان آن را نام مهاجرت زنانه ناميد!
اين مهم امري تازه نيست، شايد بيش از يك دهه است كه شهرهاي بزرگ مامني براي اشتغال و تغيير اجتماعي براي زنان شده است؛ آنگونه كه بر اساس مطالعات دانشگاه تربيت مدرس در سال 93، در گذشته مهاجرت مردان بيشتر بوده ولي در سالهاي اخير مهاجرت زنان نيز افزايش يافته است و پيشبيني شده كه با توجه به موقعيت شغلي و تحصيلي در تهران اين انتظار ميرود كه مهاجرت زنان در آينده به تهران افزايش يابد. (1) در همين ارتباط برخي جامعهشناسان گفتهاند حدود 50 درصد از مهاجران كل كشور در تهران زندگي ميكنند. اين نوع مهاجرتها به خاطر فقر نيست؛ بلكه به علت نبود تعادل منطقهاي رخ ميدهد. در حال حاضر، بيشتر مناطق كشور محروم و تعداد محدودي از استانهاي كشور تقريبا برخوردار هستند؛ بنابراين مردم مجبورند از كل كشور به اين استانها مراجعه كنند. با اين وجود، ضرورتا كساني كه مهاجرت ميكنند، محروم نيستند و امكان دارد نخبگاني باشند. در جستوجوي كار و فرصت! كه بخشي از آنان زنان هستند. (2) با اين وجود زنان مهاجر به شهر و كلانشهرها از نوعي احساس اعتماد به نفس برخوردار هستند كه فرصتهاي شغلي و توسعه فردي را براي آنها فراهم ميكند.
به نظر ميرسد الگوهاي سنتي مهاجرت ـ كه بيشتر مردگزين بوده و زنان به تبعيت از مردان مهاجرت ميكردند ـ در حال تغيير است و به تدريج نوعي الگوي زنانه شدن مهاجرت در ايران در حال تكوين است. در اين تحقيق ظاهرا دو الگوي مهاجرتي براي زنان شناسايي شده است؛ يكي زنان مستقلي كه از مهاجرت به عنوان يك استراتژي توسعه حرفهاي و فردي استفاده ميكنند. اين گروه از زنان مهاجر، تحصيلكرده و متخصصند و بيشتر آنها محل اقامت قبليشان نقاط شهري و مقصد مهاجرتشان پايتخت و شهرهاي بزرگ است. الگوي ديگر، زنان مهاجري هستند كه از مهاجرت به عنوان يك استراتژي بقا استفاده ميكنند. اين گروه بيشتر به دليل بيكاري، فوت همسر يا طلاق مهاجرت ميكنند كه اتخاذ سياستهاي حمايتي براي اين گروه در برنامهريزيهاي شهري امري الزامي و ضروري است. (3)
در چنين شرايطي شهرها و كلانشهرها با پديده زنان مجرد روبهرو هستند كه به تنهايي زندگي ميكنند و نياز به مسكن و شرايط مساعد امنيتي و ايمني دارند. بر اساس برخي يافتهها بيشتر زناني كه به شهرهاي بزرگ مهاجرت ميكنند به دليل محدوديت منابع مالي مجبور به اقامت در محلات حاشيهاي شهرها هستند يا آنكه به صورت چند نفري واحد كوچكي را براي اقامت به دست ميآورند! اين مساله اكنون موضوعي است نوپديد كه در كلانشهرها قابل مشاهده است. مديريت شهري با ايجاد امكانات لازم براي اين زنان ميتواند بستري براي مشاوره و ايجاد ظرفيتهاي مورد نياز براي همگرايي ميان اين زنان و فضاي جديد فراهم كند.
سراهاي محله ميتوانند با ايجاد دفاتر ارايه خدمات به زنان مهاجر به همراه ادارات كل زنان در شهرهاي بزرگ كه از سوي مديريت شهري فعال هستند مراكزي را براي همراهي و كمك به اين زنان ايجاد كنند تا پديده مهاجرت زنان به كلانشهرها را به نوعي مورد توجه قرار دهند! كمتوجهي به اين مساله ضمن ناديده گرفتن گروه جديد مهاجران، بستري براي ناهمگوني ميان نيازهاي زنان در كلانشهرها و گروههاي تازهوارد به آن را ايجاد ميكند! بدين جهت مديريت شهري با نگاهي دوباره به ساكنان شهرهاي بزرگ بايد راهكار حمايتي و مشاورهاي را جدي بگيرد! تا بتواند ظرفيت اين شهرها را براي پذيرش و همراهي بيشتر كند! زنان مهاجر در شهر نيازهاي متعددي نظير كار، محل اسكان و تعامل با فضاي جديد را در پيشرو دارند كه اين مهم در بستري از همگرايي شهر با آنها شكل ميگيرد؛ بيتوجهي به اين مساله به صورت عارضههايي شهرهاي بزرگ را با دشواري روبهرو ميكند و زنان مهاجر را دغدغهمند ميسازد!
1-http: //shabestan.ir/TextVersionDetail/366894
2- https: //www.rokna.net/
3-http: //ensani.ir/file/download/article/20160926143614-9626-65.pdf