• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5406 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۹ دي

نگاهي به زندگي و زمانه خواجه نصيرالدين طوسي- بخش چهارم

افتادن عباسيان و برآمدن مغولان

عليرضا روشنايي

با حمله هلاكوخان به بغداد، اهل‌سنت كه خلافت را از دست‌ داده بودند و از بابت سقوط اين شهر به عنوان سمبل قدرت سياسي خويش ناراحت بودند، دنبال مقصّر مي‌گشتند. نزديك‌ترين و راحت‌ترين مقصّر، رقباي شيعه آنان بودند. اما اين مساله در روزهاي واقعه و سال‌هاي نزديك به آن رويداد ثبت نشد؛ بلكه بعد از گذشتن چند دهه از سقوط بغداد، يك‌باره از منابع نگارش‌يافته توسط اهل‌سنت سر برآورد و در اين وقت بود كه شروع به انداختن تقصير بر گردن شيعيان كردند. اين در حالي بود كه صدها عالم و رجل سياسي اهل‌سنت در دربار مغولان بودند و اساسا اين قوم، مسلمان نبودند تا نسبت به اين موضوع حساس باشند. به‌هرحال، حضور خواجه سبب شد تا مخالفان به‌ويژه ابن تيميه كه تقريبا در بيشتر آثارش به‌ نوعي با شيعه درگير بوده، اين اتهام را با آب‌وتاب زيادي نقل كنند.

قتل خليفه  زير لگدكوب عمال  مغول
مولف كتاب «الحوادث‌الجامعه» كه از نظر زماني نزديك به عهد هلاكو، بلكه هم‌عصر اوست، مي‌نويسد: «هلاكو فرمان قتل خليفه را صادر كرد و عمال او در روز چهارشنبه چهاردهم صفر خليفه را به قتل رساندند. البته خون او ريخته نشد، بلكه او را در كيسه‌اي قرار دادند و آنقدر با لگد زدند تا مرد.» ابوالفداء مي‌نويسد: خليفه را مغول‌ها كشتند و اطلاعي از كيفيت به قتل رسيدنش در دست نيست. گفته شده او را خفه كردند. برخي ديگر - چنانكه اشاره شد- گفته‌اند كه او را در كيسه‌اي قرار دادند و آنقدر زدند تا مرد. قول ديگر اين است كه او را در دجله انداختند و در آنجا غرق شد. خداوند به حقيقت اين ماجرا عالم‌تر است.
قيراقوز، مورخ ارمني كه در آن عصر حضور داشته است، مي‌گويد: هلاكو خليفه را با دست خودش كشت و در ميان نيروهاي هلاكو كه بغداد را فتح كردند، لشكري از گرجيان بود و طبق تاريخ رسمي گرجي وارد شده است. يكي از فرماندهان هلاكو به نام ايلكانوبان، خليفه را با شمشير به قتل رساند.  رشيدالدين فضل‌الله همداني نيز در تاريخش جريان قتل خليفه را ذكر كرده، اما كيفيت آن را بيان  نكرده  است.
حمدالله مستوفي در تاريخ گزيده (۷۳۰ ق / ۱۳۲۹ م) نيز به نقش خواجه نصيرالدين در يورش به بغداد اشاره نكرده است. ابن طباطبا (ابن طقطقي، متوفاي ۷۰۹ ق) در كتاب الفخري في الاداب السلطانيه و الدول الاسلاميه كه از منابع مهمي است كه در روزگار نزديك به سقوط بغداد به سال ۷۰۱ ق نگاشته است، درباره احوال مستعصم عباسي و فتح بغداد نوشته، ولي از خواجه نامي نبرده است، جز اينكه مي‌گويد: هنگامي كه ابن علقمي نزد هلاكو آمد، خواجه او را معرفي كرد.  ابوالفداء در المختصر في اخبار البشر مطالبي درباره فتح بغداد و حتي شرح‌حال طوسي آورده است ولي به نقش او در سقوط بغداد اشاره نكرده است.  ابن عبري (متوفاي ۶۵۸ ق) بحثي درباره فتح بغداد آورده و از وفات خواجه و علوم مربوط به او بحث مفصلي كرده است ولي از مسائل سياسي و نقش او در فتح بغداد يا تشويق خواجه، سخني نياورده است.  محمد بن شاكر كتبي (متوفاي ۷۶۴ ق) مولف كتاب فوات الوفيات، از زندگي خواجه و حرف‌شنوي هلاكو از وي سخن به ميان آورده، ولي به تاثير خواجه در فتح بغداد و تحريك هلاكو اشاره‌اي نكرده است.

نقش خواجه در سقوط خلافت عباسي
البته برخي از اهل تحقيق نيز ابراز داشته‌اند هلاكوخان خود قصد تسخير بغداد را داشت و در اين انديشه بود كه پس از برانداختن اسماعيليان اين كار را پايان دهد اما اگر نفوذ كلام خواجه طوسي نبود شايد وسوسه ملازمان سني‌مذهب او كه از هر طبقه فراوان بودند مانع اين كار مي‌گشت. تذكر خواجه مانع انصراف او از اين كار شد و او را بر فتح بغداد مصمّم ساخت، هلاكو به رسم جهان‌گشايان مغول رسولاني به بغداد فرستاد و خليفه عباسي را به انقياد دعوت كرد اما چون از آمدوشد رسولان نتيجه نگرفت و از تسليم‌شدن معتصم خليفه وقت مايوس گشت با ساير ملازمان خويش به مشاوره نشست. مغول‌ها به احكام نجوم و پيش‌بيني‌هاي فلكي و سعد و نحس كواكب سخت باور داشتند. هلاكوخان درباره حمله به بغداد با حسام‌الدين منجم كه طرف‌دار خلافت عباسيان بود مشورت كرد اما حسام‌الدين او را از اين كار منع كرد و گفت تاكنون هيچ پادشاهي بر خاندان خلافت عباسي نشوريده مگر اينكه گرفتار سوء عاقبت شده است و اگر تو چنين كني باران از آسمان نخواهد باريد و گياهي از زمين نخواهد روييد. هلاكو با شنيدن اين سخن‌ها در كار خود ترديد كرد. بعد از ترديد با خواجه نصيرالدين طوسي مشورت كرد و او اين كار را صلاح دانست. هلاكو گفت اگر به بغداد حمله كنم عاقبت كار چه خواهد شد؟ خواجه طوسي گفت چيزي نخواهد شد جز اينكه به ‌جاي خليفه، خان خواهد بود. بعد از سخن خواجه هلاكو اين دو شخص را با يكديگر روبرو كرد و به مناظره واداشت. خواجه طوسي گفت به ‌اتفاق جمهور اهل اسلام، بسياري از بزرگان صحابه شهيد شدند و هيچ فسادي در زمين ظاهر نگشت و اگر گوييد اين خصلت فقط در عباسيان است باز خواهيم گفت كه طاهر از خراسان به ‌حكم مامون با خليفه وقت امين جنگ كرد و او را كشت و بسياري از خلفاي ديگر عباسي به دست كسان كشته شدند و هيچ خللي در نظام عالم پديدار نگشت. بعد از اين قضيه دستور حمله به بغداد صادر شد و در ماه صفر ۶۵۹ خليفه با رجال و فرزندان خود به حالت تسليم از شهر بيرون آمد و به نزد هلاكو رفت. 

بعد از 525 سال
پس از تسليم‌شدن خليفه عباسي هنوز در مورد كشتن و زنده نگاه‌ داشتن او اختلاف‌نظر وجود داشت و كساني معتقد بودند كه اگر خليفه كشته شود بلاي آسماني مي‌رسد، مردم هلاك مي‌شوند ولي سرانجام به صواب‌ديد خواجه او را در نمد پيچيده و آن‌چنان‌كه نمد مي‌مالند، ماليدند تا جان سپرد و بدين‌سان خلافت ۵۲۵ساله عباسيان كه روزي به تدبير ايرانيان بر سر بود و بخش اعظم آن در سياست مكر و تزوير و حق‌ناشناسي سپري شده بود با تدبير يك انديشمند بزرگ ايراني به پايان آمد و در اين مرحله فصلي جديد در تاريخ پر ماجراي اسلامي آغاز گشت. بايد توجه داشت كه اگر روزي سكوت و غفلت و تن‌آساني و بلكه كارشكني‌ دارالخلافه بغداد موجب شد كه سرزمين ايران مورد هجوم و يغماي مغول‌هاي خون‌آشام قرار گيرند. روز ديگري فرا رسيد كه آن كانون نيرنگ و مركز فتنه و فساد نيز كه به نام خلافت اسلامي مايه اغفال مسلمانان شده بود يك‌باره از ميان برود. 

بارقه‌هاي ظهور صفويه
طي همين حوادث گوناگون بود كه زمينه استقلال كامل و آزادي ايران فراهم شد تا آنگاه كه حكومت شيعي ملي صفويان با قدرت چشمگيري در ايران برقرار شد و آرزوي ديرينه مردم اين سرزمين برآورده شد. در اينجا بايد يادآور شويم كه فساد و رسوايي دربار خلافت بغداد به جايي رسيده بود كه حتي برخي از علماي اهل‌سنت نيز آشكارا از وضع ناهنجار آن اظهار نفرت مي‌كردند. فساد تباهي مي‌آورد و كساني كه مرتكب گناه مي‌شوند، نمي‌توانند از كيفر الهي بگريزند و وعد و وعيد خداوند چنين است و تجربه‌هاي مسلم تاريخي نيز آن را به اثبات مي‌رساند درباره سقوط بغداد و منقرض شدن خلافت عباسيان سخن بسيار گفته شده و اختلاف‌نظرهاي فراواني وجود دارد كه البته در برخي از اين اقوال نوعي افراط يا تفريط نيز ديده مي‌شود. برخي گزافه‌گويي كرده و شمارهقتل‌عام‌شدگان را بيش از آنچه بوده است گزارش كرده‌اند. كساني كه به بررسي اين واقعه پرداخته‌اند سند سخن خود را گزارش وقايع‌نگاران دانسته و آنها نيز بيشتر بر اساس ظن  و تخمين سخن  گفته‌اند.
 پژوهشگران دقيق و صاحب‌نظر چنين مي‌انديشند كه امپراتوري بزرگ سلسله عباسي دير زماني پيش از يورش مغول‌ها در آستانه سقوط و فروپاشي قرار گرفته بود و حمله هلاكوخان مغول به بغداد به اين فروپاشي شتاب بخشيد. در نظر اين اشخاص دودمان عباسيان پيش از حمله هلاكو جز سايه و شبحي از شكوهمندي‌هاي پيشين چيز ديگري نبود. پيش از آمدن مغول‌ها امپراتوري عباسي دوباره به تصرف ديلميان و سلجوقيان درآمده بود. به همان اندازه كه قدرت سياسي خلفا رو به ضعف و سستي مي‌نهاد قدرت روحاني آنان نيز مورد اعتراض خلافت‌هاي رقيب در آفريقاي شمالي و آسياي مركزي قرار مي‌گرفت.

بي‌اعتنايي امت اسلام  به  فرمان  جهاد  خليفه  عباسي
 به همين جهت بود كه جهان اسلام به اعلان جهاد خليفه عباسي براي دفع خطر قريب‌الوقوع حمله مغول وقعي ننهاد و واكنش نشان نداد. به هر صورت هلاكو پس از فتح بغداد راهي آذربايجان شد و در مراغه مسكن گزيد و اندكي بعد پايتخت خود را به شهر تبريز منتقل كرد و سپس سلطانيه به عنوان پايتخت براي جانشين‌هاي او برگزيده شد. استقرار نظام ايلخاني مغول در ايران و عراق به پيدايش يك امپراتوري بزرگ انجاميد كه ناحيه‌اي گسترده از آسيا تا اروپا را در بر مي‌گرفت. 

استحاله مغول در ايران  و  اسلام
ترديدي نمي‌توان داشت كه حمله مغولان به سرزمين‌هاي اسلامي فاجعه‌اي بزرگ به شمار مي‌آيد و خسارت‌هاي جبران‌ناپذيري را نيز به دنبال داشته است ولي اين مساله نيز مسلم است كه ايلخانان مغول در پرتو نور تعاليم اسلام و عظمت تمدن ايران باستان ذوب شدند و به حالت تسليم درآمدند. نقش انديشمندان بزرگ و علماي عالي‌مقام در اين باب نبايد ناديده انگاشته شود. كساني كه با تاريخ زندگي خواجه نصيرالدين طوسي آشنايي دارند به ‌روشني مي‌دانند كه اين انديشمند بزرگ در اين دوره بحراني و پرماجراي تاريخي تا چه اندازه در پيشرفت علوم و ژرف‌انديشي نسبت به معارف بنيادي و اصيل اسلامي نقش داشته است. هجوم قوم بي‌فرهنگ مغول به سرزمين‌هاي اسلامي يك پديده تاريخي است كه علل و عوامل خاص خود را دارد و در بررسي آن بايد بر اساس موازين و معيارهاي حركت تاريخ سخن گفته شود. 

نقش انديشمندان در حمله مغول به بغداد
آنچه اهميت بسزايي دارد اين است كه بدانيم نقش انديشمندان در اين ماجرا چه بوده و تا چه اندازه توانسته‌اند تهديدها را به فرصت‌ها تبديل كنند و از خطرها و خرابي‌هاي بيشتر جلوگيري كنند. خواجه نصيرالدين طوسي گزينش نيكو و خرد پسندي انجام داد و در ملازمت با هلاكوخان به پيشرفت علم و  و فرهنگ و فلسفه كمك كرد.

پايان خلافت عباسي، پايان اسلام نشد!
 هلاكوخان نه اهل علم بود و نه با فرهنگ و فلسفه انس و الفت داشت. هنر حكيم طوس در اين بود كه توانست از يك نيروي مخرب و خطرناك در جهت پيشرفت فكر و فرهنگ بهره‌برداري كند و اين هنري است كه از ارزش فراوان برخوردار است. كساني كه به خواجه طوسي خرده مي‌گيرند و او را در فتح بغداد و سقوط سلسله عباسي مقصر مي‌شناسند به اين مساله نمي‌انديشند كه دين اسلام همان سلسله عباسي نيست و نمي‌توان دين خدا را با خلافت خلفاي اين سلسله مساوي دانست. دليل اين ادعا آن است كه پس از سقوط سلسله عباسي اسلام آسيب نپذيرفت و حقايق تابناك و درخشان آن همچنان نور مي‌افشاند و تاريكي‌ها را مي‌زدايد. اين اشخاص به فساد و تباهي ويران‌كننده‌اي كه در دستگاه خلافت عباسي رسوخ پيدا كرده بود توجه نمي‌كنند و به ‌حكم ظاهربين بودن و سطحي انديشيدن، تنها به‌ ظاهر امور مي‌نگرند. 
خواجه نصيرالدين طوسي ژرف‌انديش بود و بيش از آنكه به‌ ظاهر بينديشد و در سطح امور توقف كند با عالم حقايق سروكار داشت و مي‌كوشيد به جهان واقعيت دست يابد. او به همان اندازه كه مي‌توانست با علما و انديشمندان به زبان علم و فلسفه سخن بگويد و از طريق گفت‌وگوي درست، به پيشرفت علم و فلسفه ياري رساند در سخن‌گفتن و گفت‌وگو با عامه مردم و كساني مانند هلاكوخان نيز توانايي داشت و آنها را در جهت انجام كارهاي نيكو و پسنديده تشويق و ترغيب مي‌كرد. اگر خواجه طوسي و كساني كه مانند او مي‌انديشند در صحنه سياست وارد نمي‌شدند و با ايلخانان مغول به گفت‌وگو نمي‌پرداختند اين فرمانروايان پيروز و مغرور در كفر و الحاد تنگري و شمني خود كه فرهنگ قومي آنها را تشكيل مي‌دهد باقي مي‌ماندند و در آن صورت فكر و فرهنگ اسلامي در معرض آسيب‌پذيري جدي قرار مي‌گرفت؛ اما رفتار و روش خردمندانه انديشمندان مسلمان كه خواجه طوسي يكي از چهره‌هاي درخشان آنها به شمار مي‌آيد به‌ گونه‌اي بود كه مجالي براي رشد انديشه‌هاي الحادي باقي نگذاشت و فضاي فكر و فرهنگ تنگري و شمني قوم مغول هرچه بيشتر تنگ و مسدود گشت. 

سياست‌هاي حمايت‌كننده غازان خان  و الجايتو  از اسلام
غازان خان كه از حاكمان بزرگ مغول شناخته مي‌شود نه‌تنها مسلمان شد؛ بلكه در جهت تعاليم اسلامي سياست فرهنگي فعالي را در پيش گرفت. او مكرر به مساجد مي‌رفت و مقدمات قرائت قرآن را براي مردم فراهم مي‌آورد. الجايتو، برادر و جانشين غازان خان در سال ۷۰۹ هجري گرايش آشكار و بي‌پرده خويش را به آيين تشيع نشان داد و به عنوان يك مسلمان شيعي موضع گرفت.  الجايتو كه در اصل مسيحي بود، در اثر يك دگرگوني به آيين بودا گرويد و سرانجام اسلام آورد. او پس از اينكه مسلمان شد نام و عنوان «خدابنده» را براي خود برگزيد.

مواجهه اولجايتو با علامه حلي(ره) 
اين دگرگوني هنگامي براي الجايتو پيش آمد كه با شاگرد برجسته و بزرگ خواجه نصيرالدين طوسي گفت‌وگو كرد و به ژرفاي انديشه‌هاي او راه يافت. اين شاگرد برجسته و بزرگ خواجه شخصي جز جمال‌الدين حسن بن مطهر معروف علامه حلّي نبود. الجايتو در اثر گفت‌وگو با علامه حلي نه‌تنها به سبك شيعيان سكه زد و بسان مسكوكات دوران غازان خان نوشته‌هايي بر آن نقش كرد؛ بلكه نام سه خليفه نخست را از خطبه حذف كرد و فرمان داد پس از نـام عـلـي عليه‌السلام نام‌هاي حسن و حسين و مهدي به ‌جاي آنان ذكر شود. برخي از علماي متعصب از روي دشمني و كينه‌جويي نام اين حاكم مغولي را از «خدابنده»، به «خربنده» تغيير شكل داده‌اند. علامه حلي كه در حكمت و كلام شاگرد خواجه نصيرالدين طوسي است يكي از علما و فقهاي بزرگ جهان تشيع است كه براي نخستين‌بار به عنوان «آيت‌الله» ملقب شده است. اين عنوان پيش از علامه حلي بر شخص ديگري اطلاق ‌نشده است چنان كه ابو حامد غزالي نيز براي نخستين‌بار به عنوان «حجه‌الاسلام» ناميده شده است.

ديگر شاگردان برجسته  خواجه نصيرالدين طوسي 
خواجه طوسي شاگردان بزرگ و برجسته ديگري نيز داشته است كه از باب نمونه مي‌توان به نام اشخاص زير اشاره كرد. 
 قطب‌الدين شيرازي، سيد ركن‌الدين استرآبادي، ابن الفوطي كمال‌الدين، ابن الخوام عماد الدين عبدالله. 
اين اشخاص كه در محضر پرفيض حكيم طوس علم و حكمت آموخته‌اند هركدام داراي انديشه‌ها و آثار سودمندي هستند كه در تاريخ فكر و فرهنگ منشأ حركت و دگرگوني بوده است. ما اكنون در اينجا به شرح احوال و نوع تفكر و آثار آنها نمي‌پردازيم و تنها به همين اندازه يادآور مي‌شويم كه خواجه طوسي در يكي از بحراني‌ترين دوره‌هاي تاريخ ايران توانست شاگردان بزرگ تربيت كند و كارهاي سترگ انجام دهد.

خواجه نصيرالدين  نجات‌دهنده جان دانشمندان و  مردم 
به مصداق آيه شريفه‌ سوره مائده «و منْ أحْياها فكأنّما أحْيا النّاس جمِيعًا؛ هر كس نفسي را حيات‌ بخشد يعني از مرگ نجات دهد، مثل آن است كه همه مردم را نجات بخشيده است‌.»  روش خواجه نه‌تنها در ابتداي امر، بلكه بعدها نيز با نفوذ هوشمندانه وي در سلاطين مغول و كشف منزلت او ادامه يافت و بلكه بيشتر شد. دليل اين مطلب آن است كه بارها با تدابير‌شان، جان بسياري از مردم و علما از خطر مرگ حتمي نجات يافت؛ به عنوان‌مثال شارح نهج‌البلاغه؛ «ابن ابي‌الحديد» و برادرش را تنها با پيشنهاد گرفتن جان شيرين خود به‌ جاي آنها، خطاب به هولاكو نجات داد. درحالي كه مي‌دانست قرب و منزلتش نزد هولاكو او را از اقدام به قتل وي باز خواهد داشت.

نجات جان ابن ابي‌الحديد و برادرش  به دست خواجه نصير
ابن‌ ابي‌الحديد معتزلي‌ متوفي‌ ۶۵۵ هجري قمري؛ شارح‌ معروف‌ نهج‌البلاغه كه‌ كتابش‌ را به نام ابن‌ علقمي‌ وزير نگاشته‌ است. نقل‌ شده‌ روزي‌ ابن ابي‌الحديد به ‌اتفاق برادرش‌ در واقعه‌ فتح بغداد توسط هولاكو خان گرفتار شدند كه‌ مي‌خواستند آنها را بكشند. ابن‌ علقمي‌ خدمت‌ خواجه‌نصير مي‌رسد و مي‌گويد: دو نفر از فضلا كه‌ بر بنده‌ حق‌ عظيم‌ دارند، گرفتار شده‌اند و مي‌خواهند آنها را بكشند. استدعا دارم حضور شاه‌ رفته‌ و از اين‌ دو بزرگوار شفاعت‌ كنيد. سپس وزير هزار دينار به موكلان‌ (نگهبانان) مغول‌ داد و مهلت خواست‌ و خواجه‌نصير هم‌ به دربار شاه‌ رفت. و خواجه به ‌رسم مغولان‌ زانو زد و گفت: دو نفر را از شهر بيرون آورده‌اند و پادشاه‌ امر فرموده‌ است‌ كه‌ آنها را بكشند. بنده‌ را كمترين‌ آرزو آن است‌ كه پادشاه‌ عوض‌ ايشان‌ مرا بكشند و آنان‌ را آزاد كنند. خواجه‌نصير اين‌ مطلب‌ را به عرض‌ پادشاه‌ رساند. هلاكوخان‌ خنديد و گفت‌: اگر مي‌خواستم ترا بكشم، تا حال‌ باقي نمي‌گذاشتم. درهرحال پادشاه عطوفت و مهرباني‌ به خرج‌ داد و هر دو را بخشيد. وزير باعجله بيرون‌ آمد و ايشان را خلاص‌ كرد و به‌ ابن ابي‌الحديد ديد گفت: به خدا اگر در قبول‌ شفاعت‌ توقف‌ مي‌نمود، جان‌ خود را فداي‌ تو مي‌كرد تا مكافات‌ (پاداش) آن‌ لطف‌ باشد كه‌ تو با من‌ كردي‌ و نام‌ مرا به‌ سبب‌ شرح‌ نهج‌البلاغه مخلد (جاودانه) كردي‌. 
همچنين زماني كه خـان مغول حكم اعدام علاءالدين جويني را صادر كرده بود خواجه در اقدامي جالب و زيركانه با استفاده از حرفه منجمي خود و تظاهر به ‌احتمال نزول بلا بر خان، نه‌تنها جان جويني را نجات داد، بلكه جهت حفظ و دوام دولت خان و رفع بلا - پيشنهادِ دادنِ صدقه - آنها از طريق آزادي كل زندانيان و عفو آنان را كرد و سلطان مغول به‌راحتي پذيرفت و بدين ‌وسيله بي‌آنكه حتي خواجه نام جويني را برده باشد، او و همه زندانيان را نجات داد. از جمله اين افراد «ابن فوطي» بود كه پس از آزادي در زمره ياران و شاگردان خواجه‌نصير در آمد. 

خواجه؛ مشاور و مصلحت‌انديش
 او علاوه بر اينكه در علم و حكمت سرآمد مردم عصر خود به شمار مي‌آمد از اراده محكم و همت عالي نيز برخوردار بود و معتقد بود كه ارزش و اهميت انسان براساس همت او اندازه‌گيري مي‌شود. به همين جهت است كه برخي از محققان گفته‌اند هر موجودي از موجودات در اين جهان به ‌قدر قدرتش همت دارد اما انسان تنها - موجودي است كه به ‌قدر همت خود قدرت پيدا مي‌كند. او به علت داشتن همت بلند به كارهاي كوچك و امور پست دل نبست و برخلاف تصور برخي از مورخان در مقابل منصب‌هاي دنيوي سر تسليم فرود نياورد. ترديدي نمي‌توان داشت كه خواجه طوسي در دستگاه حاكمان اسماعيلي مورد احترام و تكريم بوده و در دربار پادشاهي هلاكوخان مغول نيز از احترام فوق‌العاده برخوردار بوده است ولي در هيچ‌يك از اين دو دستگاه وزير نبوده و در اعمال دخل‌وخرج كشوري دخالت نمي‌كرده است. او دست خود را به عزل و نصب واليان و حاكمان آلوده نمي‌كرد و همواره اوقات خويش را به كار تاليف و تصنيف و مطالعه و تفكر مصروف مي‌داشت.
 البته هرگاه مورد مشورت قرار مي‌گرفت به مصلحت واقعي در امور مي‌انديشيد و در اظهار و ابراز آنچه مقتضاي حكمت بود درنگ نمي‌كرد. به‌اين‌ترتيب دخالت‌هاي او در امور كشوري از مرحله مشورت و مصلحت‌انديشي فراتر نمي‌رفت و براساس همين اسلوب و روش بود كه توانست كارهاي بزرگ انجام دهد و از خطرهايي كه مي‌توانست بنياد فرهنگ و معنويت و كشور را به نابودي كشد، جلوگيري كند. در واقع آنچه او انجام داد همان چيزي است كه از يك فيلسوف وارسته و انسان والا و خردمند در شرايط سخت و بحراني انتظار مي‌رفت. 


   حضور خواجه در سقوط خلافت عباسي سبب شد تا مخالفان مذهب اهل بيت به‌ويژه ابن تيميه كه تقريبا در بيشتر آثارش به ‌نوعي با شيعه درگير بوده، اين اتهام را با آب‌وتاب زيادي نقل كنند
   غازان خان كه از حاكمان بزرگ مغول شناخته مي‌شود نه‌تنها مسلمان شد؛ بلكه در جهت تعاليم اسلامي سياست فرهنگي فعالي را در پيش گرفت او مكرر به مساجد مي‌رفت و مقدمات قرائت قرآن را براي مردم فراهم مي‌آورد. الجايتو، برادر و جانشين غازان خان در سال ۷۰۹ هجري گرايش آشكار و بي‌پرده خويش را به آيين تشيع نشان داد و به عنوان يك مسلمان شيعي موضع گرفت
 الجايتو در اثر گفت‌وگو با علامه حلي نه‌تنها به سبك شيعيان سكه زد و به‌سان مسكوكات دوران غازان خان نوشته‌هايي بر آن نقش كرد؛ بلكه نام سه خليفه نخست را از خطبه حذف كرد و فرمان داد پس از نـام عـلـى عليه‌السلام نام‌هاي حسن و حسين و مهدي به‌جاي آنان ذكر شود. برخي از علماي متعصب از روي دشمني و كينه‌جويي نام اين حاكم مغولي را از «خدابنده»، به «خربنده» تغيير شكل داده‌اند
  علامه حلي كه در حكمت و كلام شاگرد خواجه نصيرالدين طوسي است يكي از علما و فقهاي بزرگ جهان تشيع است كه براي نخستين‌بار به عنوان «آيت‌الله» ملقب گرديده است. اين عنوان پيش از علامه حلي بر شخص ديگري اطلاق ‌نشده است چنان كه ابو حامد غزالي نيز براي نخستين‌بار به عنوان «حجت‌الاسلام»  ناميده شده است
   خواجه نصير جان بسياري از مردم و علما از خطر مرگ حتمي نجات يافت؛ به عنوان‌مثال شارح نهج‌البلاغه؛ «ابن ابي‌الحديد» و برادرش را تنها با پيشنهاد گرفتن جان شيرين خود به‌ جاي آنها، خطاب به هولاكو نجات داد. درحالي كه مي‌دانست قرب و منزلتش نزد هولاكو او را از اقدام به قتل وي باز خواهد داشت
   ابن‌ ابي‌الحديد معتزلي‌ متوفي‌ ۶۵۵ هجري قمري؛ شارح‌ معروف‌ نهج‌البلاغه كه‌ كتابش‌ را به نام ابن‌ علقمي‌ وزير، نگاشته‌ است. نقل‌ شده‌ روزي‌ ابن ابي‌الحديد به ‌اتفاق برادرش‌ در واقعه‌ فتح بغداد توسط هولاكو خان، گرفتار شدند كه‌ مي‌خواستند آنها را بكشند. ابن‌ علقمي‌ خدمت‌ خواجه‌نصير مي‌رسد و مي‌گويد: دو نفر از فضلا كه‌ بر بنده‌ حق‌ عظيم‌ دارند، گرفتار شده‌اند و مي‌خواهند آنها را بكشند. استدعا دارم حضور شاه‌ رفته‌ و از اين‌ دو بزرگوار شفاعت‌ كنيد. سپس وزير هزار دينار به موكلان‌ (نگهبانان) مغول‌ داد و مهلت خواست‌ و خواجه‌نصير هم‌ به دربار شاه‌ رفت. و خواجه به ‌رسم مغولان‌ زانو زد و گفت: دو نفر را از شهر بيرون آورده‌اند و پادشاه‌ امر فرموده‌ است‌ كه‌ آنها را بكشند. بنده‌ را كمترين‌ آرزو آن است‌ كه پادشاه‌ عوض‌ ايشان‌ مرا بكشند و آنان‌ را آزاد كنند. خواجه‌نصير اين‌ مطلب‌ را به عرض‌ پادشاه‌ رساند. هلاكوخان‌ خنديد و گفت‌: اگر مي‌خواستم ترا بكشم، تا حال‌ باقي نمي‌گذاشتم. در هر حال پادشاه عطوفت و مهرباني‌ به خرج‌ داد و هر دو را بخشيد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون