اين مناقشه را پاياني نيست مگر
بدون توجه به آنكه حجاب يا پوشش زنان ايران برآيندي از عرف و هنجارهاي جامعه است و هيچ استاندارد تحميلي ديگري را نميپذيرد. تفاوتي هم نميكند كه اين تحميل با چه رويكردي از طرف حاكميت صورت پذيرد. اينجا مساله اساسي تحميل و اجبار بر نوع پوششي است كه مورد پذيرش جامعه مخاطب نيست. شايد لازم باشد يك بار ديگر روندي كه موجب شد شكلگيري مناقشه بر سر پوشش زنان ايران به اين نقطه برسد را مرور كنيم. از زماني كه قانون حجاب ذيل قانون مجازات اسلامي به تصويب رسيد بيش از چهار دهه ميگذرد. زماني كه اين قانون به تصويب رسيد، جمعي از زنان ايران كه اكثريت هم نبودند، مخالفت خود را با اين قانون به اشكال مختلف اعلام كردند. اما اقتضائات زمان و محيط در آن مقطع به گونهاي نبود كه مناقشهاي جدي بين حاكميت و زنان ايران شكل بگيرد. اما با گذشت زمان و از يك سو عدم توجه به تامين الزامات تساوي حقوق زنان و رفع تبعيضها و از سوي ديگر برخورد با زناني كه از نگاه كارگزاران نظام بدحجاب قلمداد ميشدند، اين مناقشه ابعاد وسيعتري به خود گرفت و اوج گرفتن آن از زماني بود كه گشتهاي ارشاد رسما مسووليت اين برخورد را به عهده گرفتند. در حالي كه راهحل ايجابي ميتوانست هم در كوتاهمدت و هم در بلندمدت تلاش حكمراني براي رفع تبعيض عليه زنان و برداشتن اجبار از پوشش تحميلي به آنها باشد. در حالي كه آنچه اتفاق افتاد حركت در جهت عكس اين رويه بود، يعني از يك طرف سطح دسترسي زنان به فرصتهاي برابر با رشد قابل قبولي مواجه نشد و چه بسا مقاومتهايي از نوع افزايش سقفهاي شيشهاي عليه آنها در ساختار حقيقي و حقوقي حكمراني تئوريزه شد و از طرف ديگر پوشش اجباري نيز ابعاد گستردهتري به خود گرفت. اين در حالي بود كه مقاومتهاي مدني در برابر اين اجبار هم روزبهروز جديتر ميشد. مقاومتي كه زمينه بروز يكي از جديترين شكافهاي بين حاكميت و ملت شد. طي اين سالها بارها و مكرر هشدار داده شد كه راهحل كوتاهمدت پر كردن اين شكاف جمع شدن گشتهاي ارشاد و برخوردهاي سلبي و قهري در مواجهه با پوشش زنان ايران است و راهحل بلندمدت تلاش جدي براي رفع كليه اشكال تبعيض عليه زنان، اما نه اين شد و نه آن. شكافي كه در بيرون از مرزهاي آتش تهيه ويرانيطلبان عليه ايران شد. در حالي كه پوشش جامعه ايران اعم از زنان و مردان در طول تاريخ همواره برآيندي از عرف و هنجارهاي جامعه بوده است. هنجارها و عرفي كه تحتتاثير عوامل متعدد شكل ميگيرند و نه با مهندسي فرهنگي و نه با اجبار و رفتارهاي سلبي و پليسي مسير خود را متوقف يا تغيير نميدهد. صداوسيما، سازمان تبليغات، حوزههاي علميه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، آموزشوپرورش و مجموعهاي از دستگاههاي شوراهاي عريض و طويل در كنار گشتهاي ارشاد بيش از چهار دهه است كه تا توانستند از محاسن حجاب اسلامي گفتهاند و در و ديوارهاي شهرها و روستاهاي ما اين نوع پوشش را تبليغ كردهاند. اما چرا اين مقاومت مدني تبديل به جنبش اعتراضي مهسا يا زن، زندگي و آزادي شد؟ چرا كار به جايي رسيد كه نسل جوان معترض اينبار حتي روسريها را سوزاندند؟ پاسخ به نظرم پيچيده نيست. اينها واكنشي است به مقاومت در برابر برداشتن سقفهاي شيشهاي تحميل پوشش به نام ديني كه آمد تا به انسان فارغ از زن يا مرد بودن آن كرامت بخشد و حتي در پذيرش آن تصريح بر «لااكراه في الدين» كرده است. آري اينچنين شد برادر همچنان بر شاخ نشستهايد و بن ميبريد .