رنج روستايي كه شتابزده تبديل به شهر شد
روايت «اعتماد» از فقر عسلويه و كارگرانش در بزرگترين ميدان گازي جهان
بنفشه سامگيس
منابع آگاه به خبرنگار اعتماد گفتند ابتداي دي امسال، از ورود 12 كارگر مجتمع گاز پارس جنوبي به محوطه كار جلوگيري شده كه دليل اين اقدام، تصميم كارگران براي برگزاري تجمع صنفي بوده است .
طبق گفته منابع آگاه، 12 كارگر ممنوعالورود به محل كار، از نيروهاي پيمانكاري رده سوم (اركان ثالث) بودهاند كه طي ماههاي گذشته، همراه با ساير كارگران نسبت به انباشت مطالبات مزدي، اجرا نشدن قانون اشتغال مناطق ويژه اقتصادي درباره اضافهكاري و ساعت كار و طبقهبندي مشاغل، كيفيت نامطلوب غذا و محروميت از امكانات رفاهي، اعتراض كردهاند و به دنبال حل نشدن مشكلات، روزهاي آخر آذر، تصميم به برگزاري تجمع صنفي در اولين روزهاي ديماه گرفتهاند اما به دليل مخالفت جمعي از كارگران، اين تصميم لغو و برگزاري تجمع هم منتفي شده است. با اين حال، 12 كارگر معترض، هفته اول دي ماه در مراجعه به محل كار با ممنوعيت ورود به محوطه مواجه شدهاند و از برخي اعضاي انجمنهاي كارگري مجتمع گاز پارس جنوبي شنيدهاند كه «اعتراض صنفي در زمان نامناسب»، علت ممنوعالورود شدن اين كارگران بوده است.
بيش از يك دهه است كه كارگران شاغل در مجتمع گاز و نفت پارس جنوبي، بابت تضييع حقوق قانوني و صنفي خود توسط پيمانكاران اركان ثالث معترضند و در اين مدت، اعتراضات صنفي كارگران بارها چنان گسترده بوده كه مسوولان وزارت نفت، سازمان تامين اجتماعي، مسوولان استانداري و شوراي تامين استان بوشهر و حتي دستگاه قضايي، ناچار به مداخله در امور منطقه ويژه اقتصادي به نفع كارگران معترض و اخذ تعهد از پيمانكار براي عمل به مفاد قراردادها شدهاند اما با از سرگيري اعتراضات در ماههاي بعد، معلوم شده پيمانكاران برنده مناقصهها و مزايدهها در پايتخت اقتصادي ايران، چنان خاستگاه غير قابل نفوذي دارند كه يكسوم از محدوده 46 هزار هكتاري «پارس جنوبي» در شهرستان عسلويه را حدود و ثغوري منفك از تقسيمات كشوري دانسته و خودمختار، به وعدههاي كاغذي درباره حقوق صنفي كارگران، پشت پا ميزنند.
يكي از 12 كارگر ممنوعالورود، در گفتوگو با «اعتماد»، خاطرهاي تعريف ميكند. «دانشجوي دانشگاه خوزستان بودم و سربندر زندگي ميكردم، تا سال 1388 اتوبوسهاي خط آبادان به سربندر، بنزهاي كهنه و يادگار زمان جنگ بودند كه حتي كولر نداشتند و فقط در آبادان و ماهشهر و سربندر و اهواز تردد ميكردند. از سال 88، اين اتوبوسها را نديديم و فكر ميكرديم اوراق شدهاند. سال ۹۳ براي كار به فاز ۱۲ عسلويه آمدم. وقتي كنار جاده از ماشين پياده شدم، نگاهم به پاركينگ بزرگ جلوي ورودي محوطه افتاد. تمام اتوبوسهاي بنز كه از سال ۸۸ از سربندر و آبادان جمع شده بودند، در عسلويه به حمل و نقل كارگران مشغول بودند.»
اين خاطره، بخش كوچكي از حجم انبوه مشكلات كارگران «پارس جنوبي» است. يك فعال كارگري كه از سال 1389 تا 1394 به عنوان بازرس پروژه و كارگر متخصص، در منطقه صنعتي پارس جنوبي كار ميكرده و نيمه دهه 1390، تحقيق گستردهاي درباره مشكلات صنفي كارگران اين منطقه ويژه انجام داده، در گفتوگو با «اعتماد» با استناد به مشاهدات خود تاكيد دارد كه مشكلات كارگران پارس جنوبي، دامنه گستردهاي شامل كار در منطقهاي با هواي بد، بروز بيماريهاي جسمي و رواني به دليل شرايط كار و شرايط منطقه، زندگي و اسكان در خوابگاهها و كمپهاي غير استاندارد و فرسوده و آلوده، شيوع بالاي اعتياد، طبقهبندي كارگران به رده اول و دوم و تحميل تبعيضهاي شديدتر در ردههاي پايينتر، پرداخت نامنظم حقوق و حق بيمه كارگران دارد و ميگويد: «در سراسر نوار جنوبي كشور و به مدت 9 ماه از سال، كارگر در دماي بالاي 50 درجه كار ميكند. در شهرهاي اميديه و آغاجري هم، دماي هوا به بالاي 50 درجه ميرسد اما تفاوت دماي 50 درجه در عسلويه و اميديه اين است كه در عسلويه، رطوبت موجود در هواي داغ، بهشدتي ميرسد كه تنفس را دشوار ميكند طوري كه كارگر، هوا براي تنفس كم ميآورد. يكي از دلايل بدي هوا در عسلويه، شرايط جغرافيايي منطقه است؛ يك سمت شهر، درياست و يك سمت، رشتهكوههايي كه در مقابل رطوبت برخاسته از دريا، مثل ديوار عمل ميكنند. دليل ديگر، انتشار دايمي گازهاي تصفيهنشده پتروشيميها در فاصله كنگان تا عسلويه است كه آلودگي هواي منطقه را چند برابر افزايش ميدهد. كارگر پارس جنوبي در هواي داغ تركيب شده با بخار آب و آلوده به آلايندههاي پتروشيمي كار ميكند و در تمام ساعات كار، گازهاي سمي نفس ميكشد چون گازهاي سمي، سنگين هستند و در كف ميمانند. تمام مخزنها و لولهها، انباشته از گازهاي سمي است و بايد پيش از ورود كارگران تخليه شود اما شاهد بودم به دليل تخليه نشدن گازهاي سمي از لولهها و مخزنها و چون هيچ اعلام خطري هم در كار نبود، جنازه كارگران را از مخزن و لولههاي پالايش و فرآوري بيرون كشيدند.»
اين فعال كارگري براي انجام اين تحقيق، بارها به خوابگاهها و كمپهاي كارگري و همچنين خانههاي اشتراكي استيجاري كارگران در سطح شهر رفته و چون خودش در دورهاي كه در يكي از فازهاي پارس جنوبي به عنوان بازرس و كارگر متخصص مشغول به كار بوده، در رده مديران محسوب ميشده و از امكانات اسكان و خوراك و حتي تجهيزات ايمني كاملا متفاوت با كارگران ردههاي يك و دو برخوردار بوده، تاكيد ميكند كه پيمانكاران اركان ثالث، در زمان بازديد بازرسان و ناظران اعزامي، خوابگاهها و كمپهاي ويژه مديران يا مهندسان را به عنوان كمپ و خوابگاه كارگري نشان ميدهند و غذاي ويژه مديران و مهندسان براي مهمانان توزيع ميكنند و بنابراين، واقعيت تضييع حقوق صنفي كارگران، از چشم مديران استان و حتي مسوولان وزارت نفت و سازمان تامين اجتماعي پنهان ميماند.
«خوابگاهها و كمپهاي كارگران، فضاهاي فرسوده و غيرقابل سكونت و آلوده به شپش و ساس و سوسك و موشهاي فاضلاب است. كارگراني كه در اين خوابگاهها و كمپها ساكن هستند، توان پرداخت اجارهخانه ندارند و ناچارند به شرايط اسفبار كمپها و خوابگاههاي كارگري رضايت بدهند. آمار حوادث كار به دليل ناامني كارگاهها به عدد نگرانكنندهاي رسيده كه قرباني اصلي اين حوادث هم، كارگران هستند در حالي كه نه در شهرستان عسلويه و نه در شهرستان كنگان (شهرستان همجوار عسلويه) جز يك درمانگاه، هيچ بيمارستان مجهزي نيست و حتي بيمارستان تامين اجتماعي در شهر عسلويه هم بعد از دو دهه، تكميل نشده و بيمارستان وزارت نفت هم امكانات تخصصي ندارد و مصدومان حوادث شغلي، بايد به بوشهر (260 كيلومتر دورتر) يا شيراز (350 كيلومتر دورتر) بروند غذايي كه به كارگران ميدهند، غير قابل خوردن است و سالن غذاخوري، فقط ويژه مديران است. كارگران بعد از انجام كارهاي سخت و بسيار سنگين در هواي بالاي 50 درجه و در شرجي 80 درجه، روي آسفالت كف محوطه مينشينند و غذا ميخورند و روي همان آسفالت، سر بر زمين ميگذارند تا نيم ساعت استراحت كنند. به دليل كيفيت بسيار بد غذا، آمار مسموميت غذايي و سوءتغذيه كارگران بالاست و سوءتغذيه ناشي از غذاي بيكيفيت، توان جسمي كارگران براي انجام كارهاي سخت را هم كاهش داده كه اغلب كارگران، اين كاهش قواي بدني را با مصرف مواد جبران ميكنند.»
اين فعال كارگري همچنين شاهد بوده كه پيمانكاران با طبقهبندي كارگران به سطح ماهر و غيرماهر (رده اول و رده دوم) علاوه بر تضييع حقي كه در كل مجموعه اعمال ميكنند، حقوق صنفي كارگران رده دوم را هم به بهانه متخصص نبودن كارگر زير پا ميگذارند كه اين اعمال تبعيض، عامل موثر در شكلگيري اختلافات، درگيريها و حتي ارتكاب به جرم در جامعه كارگري شاغل در پارس جنوبي است: «اوايل دهه 1380 و در ابتداي ساختوسازهاي پارس جنوبي، تعداد كارگران حدود 60 هزار نفر بود. طي دو دهه، ساخت و سازها تمام شد و بعد از آغاز تحريمها، شركتها و كارگران و سرپرستان خارجي هم منطقه را ترك كردند و امروز آنچه در پارس جنوبي باقي مانده، گروههاي كوچك تعمير و نگهداري قطعات و دستگاهها هستند و تعداد كارگران در مجتمع گاز هم به 15 هزار نفر كاهش پيدا كرده كه همين 15 هزار نفر هم به دو گروه تقسيم شدهاند؛ كارگران ماهر و نيمه متخصص و شاغل در بخش صنعتي كه از مازندران و آذربايجان و تهران و كردستان و خوزستان به عسلويه ميآيند و در رده تخصصي مشغول به كار ميشوند و از حقوق و حداقل مزاياي شغلي و حداقل امكانات رفاهي برخوردارند. گروه دوم، همگي بلوچ هستند و هيچ تخصصي ندارند و به كثيفكارها معروفند كه نظافت دستشوييها، جمع كردن زباله و ضايعات، بيل و كلنگزني در نقطهاي كه لودر و ليفتراگ امكان ورود ندارد را انجام ميدهند. رده دوميها، بهطور آشكار استثمار ميشوند؛ كارگر روزمزد هستند، از بيمه و سنوات و غذا و خوابگاه و خدمات درماني و حتي سرويس حمل و نقل محرومند و همان مزد روزانه كه از حقوق همه كارگران كمتر است را هم 6 ماه و 8 ماه بعد ميگيرند. اين كارگران، در منطقه نخل تقي كه سطح رفاهي بسيار پايينتر از عسلويه دارد، خانههاي كاهگلي مخروبه را از صاحبانش اجاره ميكنند و در بازديد از يكي از اين خانههاي مخروبه شاهد بودم كه اين خانه، حياطي بود با 4 اتاق و 80 كارگر بلوچ در اين خانه زندگي ميكردند. اين خانه فقط يك دستشويي داشت و دستشويي، در نداشت و كارگران با تكهاي پارچه، براي دستشويي در درست كرده بودند. كف اتاقها، خاكي و گلي و ديوارهاي خانه پر از سوسك و ساس بود و صاحبخانه بابت كولر گازي اجاره جداگانه ميگرفت در حالي كه در عسلويه، زنده ماندن بدون كولر ممكن نيست.»
اين فعال كارگري ميگفت تعدادي از كارگران هم در پارس جنوبي هستند كه به دليل نياز شديد مالي، رضايت ميدهند در ازاي دريافت مزاياي نقدي، براي پيمانكاران و سرپرستان از كارگران معترض و اعتراضات كارگران خبر بياورند و در گفتوگو با «اعتماد» از قانونشكني پيمانكاران اركان ثالث و ناديده گرفتن الزامات قانوني ساعت و حجم كار موظف كارگران هم پرده برداشت: «قانون كار با در نظر گرفتن استاندارد جهاني ساعت كار در مشاغل كارگري، زمان فعاليت هر رده تخصصي را مشخص كرده اما پيمانكاران اركان ثالث اين قانون را ناديده ميگيرند. به عنوان نمونه، طبق استاندارد جهاني، هر جوشكار موظف است در روز حداكثر 25 تا 30 اينچ جوشكاري كند اما من شاهد بودم كه كارگر جوشكار در منطقه پارس جنوبي، مجبور است روزانه 40 اينچ و حتي تا 60 اينچ جوشكاري كند.»
اين فعال كارگري در تحقيقات خود شاهد بود كه سختي كار در پارس جنوبي همراه با محروميتهاي شغلي و قانوني، زمينه گرايش كارگران به مصرف مواد مخدر را ايجاد كرده و ميگويد: «مواد در عسلويه، هم بسيار ارزان و هم بسيار در دسترس است. خاصيت مواد براي كارگران اين است كه فشار خردكننده 12 ساعت كار روزانه در هواي آلوده و سمي را از يادشان ميبرد. در يكي از پروژههاي پارس جنوبي، ناظر يك شركت پيمانكاري سازنده مخزن بودم و ميديدم جوشكارها از صبح تا شب در دماي بالاي 50 درجه، بيوقفه جوشكاري ميكنند. همگي، لاغر و خميده بودند و استخوانهايشان، انگار در حال شكستن. در حيرت بودم كه اينها چطور از پا نميافتند تا اينكه از يكي شان پرسيدم چطور ميتوانيد روزي 12 ساعت جوشكاري كنيد؟ گفت با كمك مواد. گفت ما بايد براي زن و بچهمان پول بفرستيم. گفت اگر كار نكنيم يا اگر كم كار كنيم يا اگر حواسمان پرت شود و نقطه جوش، حباب هوا داشته باشد و ببُرد، ما را اخراج ميكنند. گفت پيمانكار براي ما ترياك ميآورد و هر روز قبل از شروع كار، ترياك ميكشيم تا توان كار داشته باشيم.»
اين فعال كارگري كه مايل به ذكر نام خود نيست، از نيمه دهه 1390 در ليست سياه پيمانكاران اركان ثالث پارس جنوبي قرار گرفت و تمام قراردادهاي پروژهاي او لغو شد چون بابت قانونشكنيهاي مكرر پيمانكاران، گزارشهايي به دولتهاي وقت داد و با اين گزارشها، قراردادهاي پرسود پيمانكاران را مخدوش كرد چون پيمانكاران مجبور شدند حقوق صنفي كارگران را رعايت كنند. مدتي كوتاه بعد از اخراج اين فعال كارگري از مجموعه پارس جنوبي، تضييع حق كارگران به وضع سابق بازگشت با اين تفاوت كه كارگران، ديگر حاضر به سكوت در مقابل پايمال شدن حق خود نبودند و جرقه اعتراضات صنفي كارگران پيمانكاري پارس جنوبي، از نيمه دهه 1390 دوباره روشن شد.
6 ماه قبل عليرضا ميرغفاري؛ رييس هياتمديره كانون صنفي كارگران صنعت گاز استان بوشهر، در گفتوگو با «اعتماد» در توضيح وضعيت امكانات رفاهي، درماني و اسكان حدود 13 هزار كارگر شاغل در مجتمع گاز پارس جنوبي گفت: «خوابگاهها همچنان فرسوده و غيراستاندارد و در بدترين وضعيت ايمني و بهداشتي است چنانكه در اتاق 12 متري، 4 نفر ساكن هستند. تمام كارگران مجتمع گاز پارس جنوبي بيمه تامين اجتماعي دارند اما امكانات درماني در حد صفر است. بيمارستان كنگان كمترين امكاناتي براي سنجش احتمال خطر سكته قلبي ندارد. امكانات تخصصي بيمارستانهاي عسلويه و جم و دير هم بسيار ضعيف است. در خود مجتمع گاز پارس جنوبي هيچ بيمارستاني ايجاد نشده و فقط يك كلينيك كارگاهي و آنهم فاقد امكانات تخصصي و فوق تخصصي داير است. در اين منطقه كه به دليل فعاليت شبانهروزي بخش نفت و گاز، خطر آتشسوزي و انفجار بسيار بالاست حتي يك بيمارستان سوانح سوختگي وجود ندارد و نزديكترين بيمارستان سوانح سوختگي حداقل 6 ساعت با عسلويه فاصله دارد.»
هم كارگر و هم شهروند گرفتار طلسم فقر
خبرنگار اعتماد در سفري كوتاه به شهر عسلويه در پايان دهه 1390، شاهد بود كه انباشت مطالبات وصولنشده، فقط يكي از مشكلات كارگران پارس جنوبي است و اعتراضات صنفي كارگران، فقط يكي از مشكلات عسلويه است. عسلويه كه از مرداد 1382 و با مصوبه شتابزده كابينه هشتم، در تقسيمات كشوري ارتقا پيدا كرد و از تن «كنگان» كنده شد، يك روستاي بزرگ با تابلوي «شهر» و شبيه يك ايستگاه نگهباني براي حراست از عظيمترين ميدان گازي دنياست. از كيلومترها دورتر، در فاصله كنگان به عسلويه، هنوز به درگاه شهر نرسيدهايد كه شعله فلرهاي هميشه روشن را، ايستاده بر ديواره كوههاي شمالي، همچون چراغ خانه ديو، ميبينيد و همزمان، تندي تعفن گوگرد منتشر در فضا، نفستان را بند ميآورد. در دو دهه گذشته، هواي عسلويه، در تمام ساعات شبانهروز، آلوده بوده و آلايندگي پالايشگاهها در اين 20 و اندي سال كه موتور «پارس جنوبي» بيوقفه غريده، آمار معلولزايي، بروز سرطان و تولد با نقصهاي ژنتيكي در جمعيت بومي را افزايش داده است. يك شوخي كهنه در سازمان انتقال خون رايج است «اگر حتي يك شب در عسلويه خوابيده باشي، از اهداي خون معافي.»
اين شوخي، واقعيتي محض است؛ آلايندههاي موجود در هواي بندر عسلويه، تا عمق ذرات تشكيلدهنده خون انسان نفوذ و ماندگاري دارد. بررسي «اعتماد» از شاخص آلاينده گوگرد SO2 در هواي عسلويه در تاريخ اول بهمن دو سال پياپي 1400 و 1401 نشان ميدهد كه در سال 1400، اين شاخص 87 و در سال جاري، در بندر عسلويه 26 و در پارس يك 51 و در پارس دو 108 (هواي در وضعيت ناسالم براي گروههاي حساس با آلايندگي گوگرد) بوده است.
ايجاد مجموعه غولپيكر مدرن «پارس جنوبي» در روستايي كه نسل اندر نسل با تعصب و فرهنگ پيچيده زندگي ميكرده، مثل كشيدن بزرگراه در دل يك محوطه باستاني، همان قدر مهاجم و همان قدر برهم زننده نظم ناديدني اما تنيده در بافت كل منطقه بود. مرداد سال آينده، عسلويه در حالي 20 سالگي شهر شدنش را جشن ميگيرد كه زيرساختهاي عليلشهر، نه براي اقامت و آسايش درازمدت جمعيت 15 هزار نفري كارگراني كه از شهرهاي دور و نزديك به اميد نان به عسلويه ميآيند مناسب است و نه براي جمعيت بومي. به سبب محروميت مشهود، جمعيت بومي و غير بومي به انواع آسيبهاي اجتماعي دچارند در حالي كه از حداقلهاي توسعه متناسب با حجم درآمدزايي استخراج و فرآوري بزرگترين ميدان گازي جهان محروم ماندهاند. آمار بالاي كودكهمسري، ازدواج اجباري دختران در سن كودكي و پيش از 14 سالگي، طلاق به دليل خيانت همسران، آزارهاي ناشي از چند همسري، خشونت خانگي و همسرآزاري، فرار از خانه به دليل تحميل تعصب و تحديدهاي فرهنگي و خرافي و محروميتهاي اجتماعي و اقتصادي در شهر هميشه ملتهب از داغي و رطوبت هواي مسموم، عسلويه را به منطقهاي با شرايط نگرانكننده در چشم نهادهاي حمايتي و مسوولان رصد آسيبهاي اجتماعي تبديل كرده است. مشاهدات «اعتماد» نشان داد كه زنان بومي در شهر عسلويه، به انزواي دردناك ناشي از تعصبات فرهنگي تن دادهاند و زنان غيربومي هم اگر به عنوان كارمند، مامور به خدمت در عسلويه باشند، ناچارند از شرايط مشابه تبعيت كنند. مددكار كميته امداد شهرستان عسلويه، به «اعتماد» ميگفت در مدت 6 ماهي كه مامور به خدمت در شهر بوده، جرات پيادهروي در ساحل عسلويه را نداشته چون مردم شهر، پيادهروي زنانِ تنها را به مسائل غير اخلاقي نسبت ميدهند. مددكار كميته امداد ميگفت در شهرستان عسلويه، طلاق، علت اول مراجعه زنان به كميته امداد است و از 1000 خانواده تحت پوشش اين نهاد حمايتي در زمستان 1396، بيش از 60 زن به دليل طلاق تحت پوشش قرار گرفته بودند و تمام موارد طلاق، به دليل خيانت همسر بوده است .....
عسلويه يك بندر با دسترسي به آبهاي آزاد است و از اواخر دهه 1380، قاچاق مواد روانگردان از مبدا حوزه خليجفارس از طريق مرز دريايي و همچنين ترانزيت مخدرها از نوارساحلي ايران به اين كشورها، مشكلات مزمني براي منطقه محرومِ در ظاهر ثروتمندِ عسلويه ايجاد كرده و البته كارگران غيربومي كه جمعيتشان از جمعيت شهر عسلويه هم بيشتر است، در صف اول قربانيان قاچاق مواد هستند. طبق مشاهدات «اعتماد»، در زمين وسيع متروكهاي نبش جاده اصلي و معروف به سه راه عسلويه، در هر ساعتي از روز ميتوان سراغ از مردان ويراني گرفت كه در گذشتهاي نه چندان دور، كارگر متخصص و ماهر در مجتمع گاز و پتروشيمي عسلويه بودهاند اما به دنبال پايان قراردادهاي كوتاهمدت 6 ماهه و يكساله، در نوبت انتظار براي تسويه معوقات مزدي قرار گرفتهاند و براي تامين مخارج زندگي خانواده، به ناچار به خريد و فروش مواد متوسل ميشوند چون در سطح شهر، شغلي نصيب غير بوميها نميشود و آسيب اين خردهفروشي، اول گريبان خودشان را ميگيرد كه رنج از دست دادن شغل را با مصرف همان موادي كه ميفروشند تسكين ميدهند. تعداد زيادتري از معتادان ساكن در اين بيابان هم، كارگران اخراجي به دليل اعتياد هستند كه به دنبال وابستگي به مصرف، نه تنها توان كار و درآمدزايي براي خانوادهاي كه كيلومترها دورتر در استاني ديگر ساكن است را از دست ميدهند، به دليل اخراج بعد از اعتياد، امكان بازگشت به شهر خود را هم ندارند و به كارتنخواب عسلويه تبديل ميشوند. مواد موجود در عسلويه كه در واقع، ايستگاه اول تخليه مواد قاچاق از مبدا حوزه خليج فارس به ايران است، نسبت به ايستگاههاي بعدتر، خلوص بسيار بالاتري دارد و بنابراين، تخريب بيشتري در مدت كوتاهتري ايجاد ميكند آنهم براي كارگراني كه همگي، نيروهاي پيمانكاري و با قراردادهاي موقت و امنيت شغلي ناپايدار هستند. هر ماه، جسد مرداني با هويت معلوم، غير بومي، فوتشده به دليل مصرف مواد، متعلق به استانهايي در فاصله 500 و 700 و 400 كيلومتري عسلويه، كفن پيچ به فرودگاه ميرود تا به مقصد ايستگاه آخر اعزام شود. تنها وسيله همراه اين اجساد، پرونده و سابقه كارگري آنها در فازهاي مجتمع گاز پارس جنوبي است.
كل استان درگير «زار»
تبعات باري كه بر شانههاي عسلويه تحميل شده، چندان متفاوت از استان بوشهر نيست. بررسيهاي «اعتماد» از شاخصهاي اجتماعي و اقتصادي استان بوشهر نشان ميدهد در فاصله سالهاي 1395 تا 1399، به موازات كاهش نرخ ازدواج از عدد 7.4 در هزار نفر به 5.8 در هزار نفر در استان بوشهر، آمار طلاق در اين مدت از 1.6 در هزار نفر پايينتر نبوده و سال 1399 به 1.8 در هزار نفر افزايش يافته است. نرخ تورم در استان بوشهر از 6.8 درصد در سال 1396، به 41.6 درصد در آذر امسال رسيده و تعداد سارقان دستگير شده به ازاي 10 هزار نفر جمعيت استان، از 22.45 نفر در سال 1396 به 29.40 نفر در سال 1399 افزايش يافته است. در همين دوره سهساله، ميانگين وزن مواد مخدر كشفشده به نسبت 10 هزار نفر جمعيت استان، از ميانگين كشوري بالاتر بوده چنانكه سال 1396، ميانگين كشفيات مواد در كل كشور به ازاي 10 هزار نفر جمعيت 99.74 كيلوگرم و در استان بوشهر 147 كيلوگرم بوده و سال 1399 هم ميانگين وزن كشفيات مواد در كل كشور و به ازاي 10 هزار نفر جمعيت به 140 كيلوگرم اما در استان بوشهر، به عدد 143 كيلوگرم رسيده است. در فاصله سالهاي 1395 تا 1398، پوشش تحصيلي دوره دوم متوسطه در استان از 89 درصد بالاتر نرفته و با وجود آنكه بهمن 1398 نماينده استان بوشهر اعلام كرد درآمد جنوب استان از فرآوري ذخاير گاز به 325 ميليارد دلار رسيده، نرخ بيكاري استان در تابستان ۱۴۰۰ به ۱۰.۵ درصد و نرخ بيكاري گروه سني ١٥ تا ٢٤ سال به ٢٥,٧ درصد افزايش يافته است. در فاصله سالهاي 1395 تا 1399 تعداد مددجويان جديد كميته امداد، هر سال نسبت به سال قبل افزايش يافته چنانكه سال 1395، تعداد 73451 نفر به عنوان مددجوي كميته امداد پذيرش شدهاند اما در سال 1399، اداره كميته امداد استان براي 82923 نفر پرونده جديد تشكيل داده است.
نتايج تحقيقات ملي درباره بحران اعتياد كارگران «پارس جنوبي»
سال 1386، محققان دانشگاه علوم پزشكي ايران و مركز تحقيقات ايدز دانشگاه علوم پزشكي تهران، تحقيقي با عنوان «وضعيت مصرف مواد، اعتياد و خدمات مربوطه در كارگران منطقه صنعتي عسلويه» انجام دادند. جمعيت مورد مطالعه در اين تحقيق، كارگران و كاركنان بخش گاز و پتروشيمي، مردم بومي، فروشندگان و مصرفكنندگان مواد بودند. در يافتههاي تحقيق اعلام شد: «تقريبا همه مواد اعتيادآور موجود در كشور، در منطقه پارس جنوبي و عسلويه نيز يافت ميشود. ترياك و شيره آن به عنوان شايعترين مواد مصرفي منطقه بهطور مكرر ذكر شدند. به نظر ميرسد الكل، هرويين و حشيش، مواد مصرفي بعدي را تشكيل ميدهند. روش غالب مصرف در كمپهاي كارگري، تدخين و خوراكي و در محل كار به شيوه خوراكي بوده اما طبق گفته نگهبان يكي از كمپها، در صورتي كه اعتياد شديد شود به تزريق مواد روي ميآورند. ميزان مصرف مواد در ميان كارگران كمپها را ميتوان 15 تا 40 درصد برآورد كرد. حدود 10 تا 20 درصد از كارگران معتاد، مصرف تزريقي دارند و طبق گفته يكي از سرگروههاي معتادان گمنام، شيوع تزريق در معتادان، خارج از كمپهاي كارگري 80 درصد و در افراد بيكار و طردشده بيشتر است. شيوع مصرف مواد در كارگران پيمانكاري و كارگران با نوع كار سخت از جمله جوشكاري، آرماتوربندي، بتنريزي، كار در ارتفاع يا روي داربست و رانندهها، بيشتر بوده است.»
محققان در اين تحقيق به اين نتيجه رسيدند كه ساختوساز سريع و تراكم جمعيت كارگري، كار طاقتفرسا در شرايط آبوهوايي نامطلوب، كاهش امكان كنترل محيط، وفور و دسترسي آسان به مواد، اعتياد كارگران حين ورود به مجموعه، بالا بودن ساعت كار روزانه، تاخير در دريافت حقوق و دوري از خانواده، كمبود تفريح و سرگرمي، بيتوجهي پيمانكاران به مصرف مواد توسط كارگران و كمبود خدمات پيشگيرانه و درماني، عوامل مهم شيوع اعتياد در جمعيت كارگري منطقه پارس جنوبي بوده و يافتههاي اين تحقيق، مويد زمينگير شدن تعداد زيادي از كارگران معتاد در عسلويه بود و تاييد شد كه كارگران معتاد بهشدت در معرض اخراج هستند و «اغلب اخراجيها، مصرفكننده هرويين بودهاند.»
نتايج اين تحقيق تاييد كرد كه وضعيت استخدام و تعهد شغلي كارگر هم از ديگر عوامل موثر در گرايش به مصرف مواد بوده به اين معنا كه «مصرف ترياك به عنوان عامل افزايش كارآيي و تحمل شرايط سخت در منطقهاي كه اغلب ماههاي سال دماي 40 تا 50 درجه و رطوبت همواره بالاي 60 درصد و گاه تا 88 درصد دارد، بالاست. از جمع 30 معتاد مورد مطالعه، 18 نفر كارگر پيمانكاري بودند. نتيجه مطالعه مشابه در عسلويه ميگويد كه بيش از 70 درصد كارگران مصرفكننده مواد، وضعيت استخدامي قراردادي و پيمانكاري داشتند، بيش از 53 درصد مصرفكنندگان به صورت اقماري كار ميكردند و 66 درصد مصرفكنندگان، شيفت كاري بيش از 12 ساعت داشتند.»
10 سال بعد از انجام اين تحقيق، نتايج مطالعهاي جديد كه توسط وزارت تعاون و ستاد مبارزه با مواد مخدر انجام شد، نشان داد در اين فاصله زماني، «شيوع اعتياد بين كارگران پارس جنوبي به 23 درصد رسيده، ترياك، جاي خود را به مت آمفتامين و ترامادول و شيره ترياك و حشيش داده، 23 درصد مصرفكنندگان سواد بالاتر از ديپلم دارند، 25.6 درصد مصرفكنندگان، مجرد و 73.5 درصد، متاهلند، 28.3 درصد مصرفكنندگان، كارگر ساده، 30 درصد كارگر ماهر، 11.7 درصد كارمند اداري و 63.7 درصد غيربومي هستند.»
بازگشت به روزگار غم
يكي ديگر از كارگران مجتمع گاز پارس جنوبي كه هفته اول ديماه بابت تصميم به برگزاري تجمع صنفي، از ورود به محل كار خود منع شده، به «اعتماد» ميگويد: «از سال ۹۳ تا چند سال قبل، ۲۴ روز كار ميكرديم و ۶ روز استراحت داشتيم. كارگراني در فاز 12 حتي بيشتر از ساعت مصوب و تا 20 ساعت در روز كار ميكردند. بعد از اعتراضات گسترده كارگران بخش پتروشيمي در كل كشور، بالاخره ساعت كار اصلاح شد و به ۲۰روز كار و 10 روز استراحت رسيد اما هنوز بعضي كارگران پروژهاي با قرارداد 24 روز كار و 6 روز استراحت كار ميكنند. در چند سال اخير، در پالايشگاه ما 6 نفر از كارگران به دليل سختي كار و مشكلات رواني ناشي از حجم بالاي كار فوت كردند. مشكلات به همان وضع سابق است چون كارگران به پيمانكاراني واگذار ميشوند كه از طريق ارزانترين مناقصه وارد ميدان شدهاند و اين مناقصه ارزان، با هزينهها همخواني ندارد و بنابراين، پيمانكار به تعهداتش پايبند نميماند. اجراي ناقص طرح طبقهبندي مشاغل، مطالبات معوق، شفاف نبودن محاسبه حقوق، تاخير در پرداخت حق بيمه، نامعلوم بودن وضع پرداخت حق مسكن، حق اولاد، حق سختي كار و حق بدي آبوهوا همه مشكلات به همان شكل سابق است.»
طبق آخرين اخباري كه ديروز به خبرنگار اعتماد رسيد، ممنوعالورودي 10 نفر از كارگران معترض لغو شده اما در عوض، شوراي تامين استان بوشهر، براي دومين بار طي يك ماه اخير، با درخواست رسمي كانون صنفي كارگران صنعت گاز استان بوشهر براي برگزاري يك تجمع صنفي قانوني مخالفت كرده است.