گروه دين و فلسفه| در شماره قبل بخش اول «زندگي و زمانه امام هادي(ع) » منتشر شد كه به وضعيت سياسي - اجتماعي دوره دهمين امام شيعيان و نحوه مواجهه ايشان با حكام جور عصر خويش پرداخته شد. در متن پيشرو مسائل علمي و كلامي دوره ايشان و مواضع اين امام همام مورد بررسي قرار گرفته است.
امام هادي (ع) گذشته از مسائل سياسي - اجتماعي عصر خود با مباحث فكري - عقيدتي نيز مواجه بودند. ايشان در اين عرصه نيز با روشنگريهاي خود تداوم تفسير اهلبيت(ع) از اسلام نبوي (ص) را تضمين كردند.
در دوران امام هادي(ع) از قضا منازعات و مناقشات كلامي بسيار جدي و گستردهاي در ميان مذاهب و فرق مختلف اسلامي جاري بود كه حضور عالمانه و روشنگرانه ايشان اهميت بسيار بالايي در تنظيم و تدوين عقايد اماميه داشت. گستره اين منازعات كلامي از اختلافات درون شيعي - بر سر اعتقادات و باورهاي ديني- را شامل ميشد تا مباحثي كه در طيفهاي مختلف اهل سنت در جريان بود كه در يك صورتبندي كلي ميتوان به نزاعهاي اشاعره و معتزله اشاره كرد.
اما ابتدا به منازعات كلامي درون شيعي و نحوه برخورد امام هادي(ع) با آن ميپردازيم.
چنانكه پيشتر اشاره شد در مورد پذيرش امامت حضرت هادي(ع) اختلاف نظري ميان هيچيك از علما و بزرگان اماميه پديد نيامد و تمام شيعياني كه از انشعابهاي قبلي به سلامت گذشته بودند، بدون هيچ شكوشبههاي ولايت و امامت ايشان را پذيرفتند. اما برخي منازعات و اختلافات عميق فكري - عقيدتي كه در ميان شيعه ريشه دوانده بود و سابقه آن به عصر امامان باقر و صادق عليهما السلام ميرسيد، در دوران امام هادي(ع) نيز مجددا سر برآورده و بار ديگر به بحراني جدي در جامعه شيعه تبديل شد. مهمترين اين معضلات فتنه غلات شيعه بود كه ظهور جدي آن از زمان امام باقر(ع) شروع شد و پس از آن در دوره امام صادق(ع) به اوج رسيد تا جايي كه از جمله مهمترين اقدامات صادقين عليهما السلام را بايد تلاش ايشان در پيراستن عقايد تشيع امامي از باورهاي باطل اين فرقههاي ضاله دانست.
فتنه غلات
غاليان در واقع گروهي بودند كه در حاشيه جامعه شيعه شكل گرفتند و در زمان امام صادق(ع) رسما به يك معضل جدي براي مذهب اهل بيت تبديل شدند. غلات به موازات اينكه در طول زمان به فرقهها و گروههاي كوچكتر و متفاوت با يكديگر تبديل شدند در توليد و ترويج باورهاي انحرافي نيز موفقيتهايي را به دست آوردند و توانستند برخي شيعيان و حتي گاه برخي از علماي بزرگ و صحابه خاص ائمه را نيز گرفتار عقايد باطل خود كنند. غاليان در زمان امام صادق(ع) هرچند به امامت ايشان باور داشتند اما با ارايه تفسير و دركي غير اصولي از تشيع - كه با مباني توحيدي اماميه در تناقض و بلكه تضاد بود و ريشه در آموختههاي عالمان اين فرقهها از آيينهاي گنوسي رايج در بينالنهرين داشت - تا آنجا پيش رفتند كه رسما مورد طرد و بلكه تكفير ايشان (امام صادق) قرار گرفتند. هرچند بسياري از پيروان غلات در دورههاي بعدي از شاخه اماميه جدا و به گروههاي منشعب از شيعه پيوستند اما آنها همچنان در حاشيه جامعه تشيع امامي حضور داشتند و به ترويج عقايد باطل خود ميپرداختند.
مرزبندي امام هادي(ع) شيعه با غاليان
فتنه غلات در سالهاي بعد هم ادامه يافت تا زمان امام هادي(ع) كه شايد بتوان گفت در توليد عقايد انحرافيشان پيشرفتهتر هم شده بودند. يكي از مهمترين اقدامات امام هادي(ع) ايجاد مرزبندي بسيار روشن با اين فرقه ضاله بود. ايشان، مرزبندي اماميه را با غلات شيعه، به وسيله وكلا و نمايندگاني كه تعيين كرده بودند ابلاغ و از نفوذ آنها و ايجاد انحراف در مسير اصلي تشيع جلوگيري ميكردند. ايشان در درجه اول به تربيت رُوات و محدثاني پرداختند كه انتقالدهنده آرا و احاديثشان به پيروان مذهب اهل بيت(ع) باشند. چنانكه امروز، نزديك به يكصد و نود صحابي راوي آن حضرت براي ما شناخته شدهاند كه از حدود يكصد و هشتاد نفرشان، احاديثي در ابواب مختلف در كتب شيعه موجود است كه هماكنون در دسترس ما قرار دارد. (1)
وكلا و نمايندگان امام
در اين بحران عقيدتي كه در حال نفوذ به جامعه شيعه بود، وكلا و نمايندگان امام هادي، نقش بسيار تعيينكنندهاي داشتند. همچنين امام هادي(ع) موفق به تربيت وكلا و نمايندگاني شده بودند كه در سازماندهي تشيع نقش بسزايي را زير نظر مستقيم ايشان ايفا كردند. اين وكلا رسما شبكهاي مبارزاتي و زيرزميني را به اذن و بلكه به امر ائمه تشكيل داده بودند و همچنين مسائل مالي و انتقال پول از شيعيان به امام يا كساني كه امام آنها را معين كرده بود را برعهده داشتند؛ كساني كه به عنوان وكيل از سوي امام رضا (ع) و پس از ايشان امام جواد(ع) و سپس امام هادي(ع) مسووليتِ ايجاد و تنظيم ارتباط ميان امام و شيعيان را برعهده داشتند.
اين نمايندگان علاوه بر گردآوري خمس و ارسال آن براي امام، در معضلات كلامي و فقهي نيز نقش موثري داشته و در ايجاد نوعي توافق عمومي بر سر مسائل مهم اعتقادي - كلامي، فقهي و حتي تعيين جانشين هر امام ميان شيعيان مناطق مختلف، از موقعيت محوري و تعيينكننده برخوردار بودند. البته شبكه وكلا هم مشكلات خاص خود را داشت. گذشته از تعقيب و آزار يا زندان و قتلشان توسط ماموران حكومت، گاه آنها دچار انحراف از خط امام(ع) ميشدند كه طبيعتا مورد تكذيب آن حضرت قرار ميگرفتند و شخص ديگري را به جاي وي تعيين ميكردند.
نظام ولايت بر مبناي سازمان وكالت
در مجموع نظام ولايت - بر مبناي سازمان وكالت و نمايندگي - نقش كليدي و موثري در تثبيت موقعيت سياسي، اجتماعي، فرهنگي و حتي اقتصادي شيعه ايفا كرد.
براساس پژوهش جاسم حسين (پژوهشگر تاريخ اسلام و اهل عراق) شهرهاي مورد نظر براي تعيين وكلا را ميتوان به چهار منطقه كلي صورتبندي كرد.
1) بغداد، مدائن، سواد و كوفه
2) بصره و اهواز
3) قم و همدان
4) حجاز، يمن و مصر (2)
پيراستن اماميه از عقايد غاليانه
امام هادي(ع) از طريق نمايندگان و وكلاي خود - كه در مناطق فوقالذكر تعيين شده بودند - از سرريز شدنِ انحرافاتِ غاليان به جامعه اماميه جلوگيري ميكردند. براي نمونه از مدتها پيش، در ميان غلات باب شده بود كه با ارايه تفاسيري شاذ از برخي آيات قرآن درصدد انتقال عقايد باطل و انحرافي خود به پيروان مذهب اهل بيت باشند. از همان اوانِ كارِ ايشان، امامان باقر و صادق عليهمالسلام در برابر امواج انحرافي ايشان ايستادند و در مواردي حتي حكم به تكفيرشان دادند و ائمه بعدي نيز جلوگيري از توسعه عقايد باطل اين فرقه ضاله و ممانعت از تسرياش به متن و بطن جامعه شيعه را يكي از اصليترين پروژههاي خود قرار داده بودند.
امام هادي(ع) نيز به فراخور نضج گرفتن فرقههايي نظير نُصيريه و ساير گروههاي غالي، شديدا به مخالفت با تاويلات انحرافي ايشان از برخي آيات قرآن پرداختند و با بيان «ليس هذا مِن دينِنا فاعتزِلهُ؛ اينگونه تاويلات از دين ما نيست از آن پرهيز كنيد» (3) رسما آنها را مورد طرد مكتب اهل بيت عليهمالسلام اعلام كردند.
دستور امام هادي(ع) بر قتل غاليان شيعه
علاوه بر اينها حتي در مواردي برخورد شديدتر امام با عناصر اصليتر اين انحراف درون شيعي كه تبديل به معضلي عقيدتي شده بود نيز گزارش شده است؛ چنانكه در روايتي كه در رجال كشّي آمده است محمدبن حسكه و قاسم يقطيني به لسانِ امام هادي(ع) مورد لعن و نفرين قرار گرفتند و حتي امام در پاسخ به نامههايي از ابراهيم بنشيبه و سهل بنزياد، دستور دادند به هر يك از اين دو نفر (محمدبن حسكه و قاسم يقطيني) دسترسي پيدا كرديد، بيدرنگ به قتلشان اقدام كنيد. (4)
انحراف غلات البته محدود به مسائلي از قبيل تاويلات منحرفانه آيات قرآن نبود بلكه در ميانشان بودند كساني و جرياناتي كه براي ائمه شأن الوهي و براي خودشان شأن نبوت قائل بودند! چنانكه ابوالخطاب سردسته اين فتنه در زمان امام صادق(ع) بود؛ «محمدبن ابي زينب مِقلاص اسدي، ملقب به برّاد اجْدع كه در منابع از او به عنوان بنيانگذار فرقه غالي «خطّابيه» ياد شده است و بايد او را در زمره انقلابيون آغاز عصر عباسي به شمار آورد. همچنين از وي به عنوان يكي از پايهگذاران اسماعيليه و نيز در شمار مرتبه «ابواب» در سلسله مراتب مقدس نُصيريه نام بردهاند. ابوالخطاب كه فردي از غلات بود در زمان امام صادق(ع)، مدعي تناسخ و حلول روح امام در خودش شده بود»! (5)
«به روايت سعد اشعري، ابوالخطاب و همراهانش كه ۷۰ نفر بودهاند در مسجد كوفه گرد آمده، اظهار زهد و تنسك ميكردهاند و هر فردي از آنان در كنار ستوني از ستونهاي مسجد مينشسته، مردم را پنهاني به مسلك خود فرا ميخوانده است. ابوحاتم رازي نيز نقل كرده است كه اينان در دعوت خود، مردم را به سوي امام صادق(ع) فرا ميخواندهاند. به هر روي چنانكه سعد اشعري افزوده است، خبر آنان به عيسي بن موسي والي كوفه رسيد. صورت گزارش چنين بود كه اينان اباحي شده، مردم را به نبوت ابوالخطاب ميخوانند و اجتماع آنان در مسجد تصنّعي و براي ظاهرسازي است. آنگاه عيسي بن موسي گروهي را براي دستگيري آنان به جانب مسجد گسيل كرد و چون خطابيان تن به تسليم ندادند، در پي جدالي سخت همه آنان كشته شدند و ابوالخطاب خود به اسارت رفت. پس او را نزد عيسي بن موسي بردند و در دارالرزق، بر كرانه فرات گردن زدند و پيكر او و اصحابش را بر صليب كشيدند. پس از چندي پيكرها را سوزانيدند و سر آنان را براي منصور خليفه عباسي فرستادند».(6)
در زمان امام هادي(ع) نيز امثال فارس بنحاتم قزويني و ابن باباي قمي بودند كه چنين ادعاهاي واهي را مطرح ميكردند؛ «امام ضمن نامهاي كه در آن از ابنباباي قمي بيزاري جستهاند، فرمودند: او گمان برده است كه من او را به نبوت برانگيختهام و او باب من است. سپس خطاب به شيعيان ميفرمايد: اگر توانستيد او را بكشيد».(7)
گزارشهايي مبني بر اباحهگري غاليان!
محمدبن نُصير نُميري نيز از غلات شيعه بود كه ادعاي نبوت كرد. او پايهگذار فرقه نُصيريه (يا نُميريه) است. محمد بن نُصير با امام دهم و يازدهم معاصر بود. به اعتقاد فرقه نُصيريه بعد از غيبت امام مهدي (ع)، محمد بن نصير نميري - كه بنا به اعتقاد نصيريه باب امام حسن عسكري(ع) بود - با انتقال امامت به امام دوازدهم، همچنان باب امام غايب باقي ماند. (8)
اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه بنا بر گزارشهاي تاريخي تنها مساله غلات، انحرافات عقيدتيشان نبوده بلكه گروههايي از آنها به حليت بسياري از محرمات قائل و مروج نوعي اباحهگري بودند. البته همچنان بيم آن وجود دارد كه ممكن است اين گزارشها با نوعي اغراق مخالفان كلي تشيع همراه شده باشد هرچند به نظر ميرسد دستكم تا حدودي واقعيت هم داشته باشد.
براي نمونه درباره محمدبن نُصير گفتهاند كه وي قائل به تناسخ و ربوبيت امام هادي(ع) و همچنين معتقد به جواز نكاح با محارم و ازدواج مرد با مرد بوده!! و ادعا داشت كه از طرف امام هادي(ع) به نبوت مبعوث شده است! (9)
حال وضعيتي را در نظر بگيريد كه از سويي - چنانكه پيشتر اشاره شد- متوكل عباسي رسما سياست خدشهدار شدن آبروي امام هادي(ع) را دنبال ميكند و به دنبال اين است كه هر طور شده ايشان را - نستجيربالله - شريك در فسق خود نشان دهد و در اين راه حتي از نسبت خويشي برخي افراد ضعيفالنفس با امام(ع) سوءاستفاده ميكند و از سوي ديگر گروههايي هستند كه با طرح برخي عقايد فاسد و شركآميز، در عمل هم اباحهگري در پيش گرفته و خود را منسوب به اهل بيت عليهمالسلام و نيابت امام هادي(ع) ميكنند! به اينها اضافه كنيد اقدامات تحريكآميز برخي دشمنان شيعه را در دامن زدن به اين مسائل تا جايي كه براي تشديد نزاعهاي درون شيعي، حتي دست به ساخت فرقههاي جعلي نيز زدند؛ «روايتي از كشّي در دست است كه بهطور آشكار نشان ميدهد يكي از اصحاب فرق، مذاهبي به نامهاي زُراريه، عمّاريه، يعفوريه از پيش خود ساخت و هر يك از آنها را به يكي از اصحاب بزرگ امام صادق(ع) - زراره، عمّار ساباطي و ابن بييعفور - نسبت داد. با اين هدف كه تفرقهگرايي شديدي را ميان شيعه نشان دهد».(10)
زيارتنامه و تئوريزه كردن عقايد شيعي به وسيله آن
يكي از مهمترين ابزارها و امكانات امام هادي(ع) براي مقابله با اين انحرافاتِ پديد آمده در جامعه شيعه تدوين زيارتنامه بود. زيارتنامههايي كه در واقع برخي از آنها را ميتوان مرامنامه تشيع دانست. متنهايي كه حاوي نوعي امامشناسي مبتني بر عقايد اماميه است بهطوريكه ائمه را به لحاظ اعتقادي در همان جايگاهي قرار ميدهد كه خداوند قرار داده است؛ نه از آن مرتبه فراتر ميبرد و نه فروتر و هر نوعي لغزش به يكي از طرفين را مساوي با ضلالت و گمراهي معرفي ميكند. چنانكه در «زيارت جامعه كبيره» كه قديميترين منبع موجود آن، آثار شيخ صدوق - محدث بزرگ قرن چهارم (۳81-306ق) - است به اين مهم تصريح دارد: «فالراغِبُ عنْكمْ مارِقٌ و اللازِمُ لكمْ لاحِقٌ و الْمُقصِّرُ فِي حقِّكمْ زاهِقٌ و الْحقُّ معكمْ و فِيكمْ و مِنْكمْ و إِليكمْ و أنْتُمْ أهْلُهُ و معْدِنُهُ و مِيراثُ النُّبُوةِ عِنْدكمْ؛ پس كسي كه از شما روي برتابد از دين خارج ميشود و كسي كه ملازم شما گردد به شما ميپيوندد و كسي كه در حقّ شما تقصير روا دارد به مهلكه ميافتد و حق با شما و در خاندانِ شما و از جانب شما و بازگردنده به سوي شما است و شما اهلِ آن و معدن آنيد و ميراث نبوت نزد شما و ...» (11)
اين زيارتنامه در چند اثر مهم شيخ صدوق از جمله «من لا يحضره الفقيه»، «التّوحيد» و همچنين «عُيوُنُ أخْبارِ الرّضا(ع) » - باب 68، تحت عنوان «زيارهاخري جامعه للرّضا علي بنموسي عليهماالسلام و لجميع الائمه عليهم السلام؛ زيارتِ ديگري براي حضرت عليبن موسيالرضا و همه امامان عليهمالسّلام» - آمده كه آغاز آن چنين است: «حدّثنا علِي بْنُ احْمد بْنِ مُحمّدِ بْنِ عِمْران الدّقّاقُ و مُحمّدُ بْنُ احْمد السِّنانِي و علِي بْنُ عبْدِالله الْورّاقُ و الْحُسينُ بْنُ اِبْراهِيم بْنِ احْمد بْنِ هِشامٍ الْمُكتِّبُ قالُوا حدّثنا مُحمّدُ بْنُ ابِي عبْدِالله الْكوفِي و ابُو الْحُسينِ الْاسدِي قالُوا حدّثنا مُحمّدُ بْنُ اِسْماعِيل الْمكي الْبرْمكي قال حدّثنا مُوسي بْنُ عِمْران النّخعِي قال: قُلْتُ لِعلِي بْنِ مُحمّدِ بْنِ علِي بْنِ مُوسي بْنِ جعْفرِ بْنِ مُحمّدِ بْنِ علِي بْنِ الْحُسينِ بْنِ علِي بْنِ ابِي طالِبٍ(ع) علِّمْنِي يا ابْن رسُولِالله قوْلًا اقُولُهُ بلِيغاً كامِلًا اِذازُرْتُ واحِداً مِنْكمْ قال إذا صرت إلي الباب فقف و اشهد الشهادتين و أنت علي غُسل فإذا دخلت و رأيت القبر فقف و قلالله أكبر ثلاثين مره ثم امشِ قليلا و عليك السكينة والوقار وقارِبْ بين خطاك ثم قِف و كبِّرالله عز و جل ثلاثين مره ثم ادْنُ من القبر وكبرالله أربعين مره تمام مائة تكبيره ثم قل السلامُ عليكمْ يا أهْل بيتِ النُّبُوه و موْضِع الرِّساله و مُخْتلف الْملائِكه و مهْبِط الْوحْي و معْدِن الرحْمه و خُزان الْعِلْمِ و مُنْتهي الْحِلْمِ و أُصُول الْكرمِ و قادة الْأُممِ و أوْلِياء النِّعمِ و عناصِر الْأبْرارِ و دعائِم الْأخْيارِ و ساسه الْعِبادِ و أرْكان الْبِلادِ و أبْواب الْإِيمانِ و أُمناء الرحْمنِ و سُلاله النبِيين و صفْوه الْمُرْسلِين و عِتْرة خِيره ربِّ الْعالمِين؛ موسيبن عمران نخعّي گويد: از حضرت هادي امام عليالنّقي (عليهاسلام) درخواست نمودم كه زيارتي بليغ به من بياموز كه هريك از امامان را با آن زيارت كنم، فرمود: وقتي به درِ حرم رسيدي، بايست و شهادتين را بگو در حالي كه غسل داشته باشي و وقتي داخل شدي و چشمت به قبر افتاد بايست و سيبار بگو: «الله اكبر». سپس آرام آرام گامِ كوتاه بردار و با كمال سنگيني و آرامش پيش برو تا در برابر قبر رسي، آنگاه بايست و باز سيبار ديگر تكبير بگو و به قبر نزديك شو و در اينجا چهل بار ديگر تكبير را تكرار كن تا يكصدبار تمام شود، آنگاه بگو: «سلام و رحمت و بركاتِ خداوند بر شما اي خاندان نبوت و موضع رسالت و محل آمد و رفت فرشتگان و جايگاهِ نزول وحي و معدن رحمت و خزانهدارانِ علم و آخرين درجاتِ حِلم و اصول كرم و رهبران امت و اولياءِ نعمتها و عناصر ابرار و سران و سروران خوبان و تدبيركنندگانِ شوون بندگان و اركان بلاد و دروازههاي شهر ايمان و امناءِ رحمان و فرزندان پيامبران و برگزيدگانِ مرسلين و عترت پيامبر، برگزيده پروردگار جهانيان. ...». (12)
همانطور كه مشاهده شد، زيارتنامه فوق در عين تاكيد بر شأن و منزلت اهل بيت(ع) اما در آغاز با اذكار توحيدي (صد مرتبه گفتن الله اكبر) آغاز ميشود. علاوه بر آن در برخي منابع ديگر ذكر «اشهدُان لا الله اِلا الله وحدهُ لا شريك لهُ و اشهدُ ان مُحمدًا عبدُهُ و رسُولُهُ؛ گواهي ميدهم كه معبودي جز خدا نيست، يگانه و شريكي ندارد و گواهي ميدهم كه محمد بنده و فرستاده اوست» نيز در آغاز متن زيارتنامه وارد شده است. در متن اين زيارتنامه نيز صرفا بر اينكه ائمه، عترت پيامبر (برگزيده پروردگار جهانيان)، «خزانهدارانِ علم»، «آخرين درجاتِ حِلم»، «امناء رحمان»، «دروازههاي شهر ايمان» تصريح و تاكيد شده است و ميان اين فقرات هيچ قرابتي با آنچه از غلاتي نظير فرقههاي خطّابيه و نصيريه نقل شد وجود ندارد.
شايد بتوان گفت زيارتنامه براي امام هادي(ع) كاركردي تعليمي- تربيتي داشته است. در واقع همانطور كه امام سجاد(ع) در دوره اختناق شديد حكومت وليدبن عبدالملك، از دعا به عنوان سلاح و ابزاري براي آنچه به زباني ديگر مجال بيان نداشت بهره گرفتند، امامان باقر و صادق (عليهمالسلام) از فرصت درس و بحث در راستاي تئوريزه كردن عقايد صحيح ديني و تفسير علوي از اسلام محمدي استفاده كردند، امام هادي(ع) نيز در كنار دعا، زيارتنامههايي را تعليم دادند كه علاوه بر نقش هدايتگري به نوعي در تكميل مباني اعتقادي اماميه نقشي بيبديل داشت.
فهرست ارجاعات
1- حيات فكري - سياسي امامان شيعه (ع)، رسول جعفريان، نشر علمي، چاپ سوم؛ 1393، ص630
2- تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، جاسم حسين، ترجمه سيد محمدتقي آيتاللهي، انتشارات اميركبير، چاپ دوم؛ 1377، ص137
3- حيات فكري - سياسي امامان شيعه (ع)، رسول جعفريان، نشر علمي، چاپ سوم؛ 1393، ص647، به نقل از رجال كشي، ص517
4- همان
5- مقاله «ابوالخطاب»، مقاله حسن انصاري، دايرهالمعارف بزرگ اسلامي، 21/3/1399
6- همان
7- حيات فكري - سياسي امامان شيعه (ع)، رسول جعفريان، نشر علمي، چاپ سوم؛ 1393، ص648، به نقل از رجال كشي، ص518
8- مقاله «خصيبي، حسين»، سميه ربيعي، دايرهالمعارف بزرگ اسلامي، 22دي 1398
9- حيات فكري - سياسي امامان شيعه (ع)، رسول جعفريان، نشر علمي، چاپ سوم؛ 1393، ص648، به نقل از رجال كشي، صص522-521
10- همان، ص636
11- عُيوُنُ أخْبارِ الرّضا(ع)، شيخ صدوق، ترجمه محمد رحمتي شهرضا، انتشارات پيام علمدار، چاپ اول؛ 1390، جلد دوم، باب 68، ص317
12- همان، ص315
شايد بتوان گفت زيارتنامه براي امام هادي(ع) كاركردي تعليمي - تربيتي داشته است. در واقع همانطور كه امام سجاد(ع) در دوره اختناق شديد حكومت وليدبن عبدالملك، از دعا به عنوان سلاح و ابزاري براي آنچه به زباني ديگر مجال بيان نداشت بهره گرفتند، امامان باقر و صادق (عليهمالسلام) از فرصت درس و بحث در راستاي تئوريزه كردن عقايد صحيح ديني و تفسير علوي از اسلام محمدي استفاده كردند، امام هادي(ع) نيز در كنار دعا، زيارتنامههايي را تعليم دادند كه علاوه بر نقش هدايتگري به نوعي در تكميل مباني اعتقادي اماميه نقشي بيبديل داشت.
غاليان در واقع، گروهي بودند كه در حاشيه جامعه شيعه شكل گرفتند و در زمان امام صادق(ع) رسما به يك معضل جدي براي مذهب اهل بيت تبديل شدند. غلات به موازات اينكه در طول زمان به فرقهها و گروههاي كوچكتر و متفاوت با يكديگر تبديل شدند در توليد و ترويج باورهاي انحرافي نيز موفقيتهايي را به دست آوردند و توانستند برخي شيعيان و حتي گاه برخي از علماي بزرگ و صحابه خاص ائمه را نيز گرفتار عقايد باطل خود كنند. غاليان در زمان امام صادق(ع) هرچند به امامت ايشان باور داشتند اما با ارايه تفسير و دركي غير اصولي از تشيع - كه با مباني توحيدي اماميه در تناقض و بلكه تضاد بود و ريشه در آموختههاي عالمان اين فرقهها از آيينهاي گنوسي رايج در بينالنهرين داشت - تا آنجا پيش رفتند كه رسما مورد طرد و بلكه تكفير ايشان (امام صادق) قرار گرفتند. هرچند بسياري از پيروان غلات در دورههاي بعدي از شاخه اماميه جدا و به گروههاي منشعب از شيعه پيوستند اما آنها همچنان در حاشيه جامعه تشيع امامي حضور داشتند و به ترويج عقايد باطل خود ميپرداختند
امام هادي(ع) از طريق نمايندگان و وكلاي خود از سرريز شدنِ انحرافاتِ غاليان به جامعه اماميه جلوگيري ميكردند. براي نمونه از مدتها پيش، در ميان غلات باب شده بود كه با ارايه تفاسيري شاذ از برخي آيات قرآن درصدد انتقال عقايد باطل و انحرافي خود به پيروان مذهب اهل بيت باشند. از همان اوانِ كارِ ايشان، امامان باقر و صادق عليهمالسلام در برابر امواج انحرافي ايشان ايستادند و در مواردي حتي حكم به تكفيرشان دادند و ائمه بعدي نيز جلوگيري از توسعه عقايد باطل اين فرقه ضاله و ممانعت از تسرياش به متن و بطن جامعه شيعه را يكي از اصليترين پروژههاي خود قرار داده بودند
انحراف غلات البته محدود به مسائلي از قبيل تاويلات منحرفانه آيات قرآن نبود بلكه در ميانشان بودند كساني و جرياناتي كه براي ائمه شأن الوهي و براي خودشان شأن نبوت قائل بودند! چنانكه ابوالخطاب سردسته اين فتنه در زمان امام صادق(ع) بود؛ «محمدبن ابي زينب مِقلاص اسدي، ملقب به برّاد اجْدع كه در منابع از او به عنوان بنيانگذار فرقه غالي «خطّابيه» ياد شده است و بايد او را در زمرهانقلابيون آغاز عصر عباسي به شمار آورد. همچنين از وي به عنوان يكي از پايهگذاران اسماعيليه و نيز در شمار مرتبه «ابواب» در سلسله مراتب مقدس نُصيريه نام بردهاند. ابوالخطاب كه فردي از غلات بود در زمان امام صادق (ع)، مدعي تناسخ و حلول روح امام در خودش شده بود»!