رحمن قهرمانپور، تحليلگر مسائل بينالملل در گفتوگو با «اعتماد»:
رويارويي ايران و اسراييل علنيتر شده است
پلن B امريكا به سرعت در حال عملياتي شدن است
شهاب شهسواري
حمله ناكام پهپادي به يك تاسيسات وزارت دفاع ايران در اصفهان، با واكنشهاي گستردهاي در داخل و خارج از كشور مواجه شد. از همان ساعات نخست، رسانهها گمانهزنيها در مورد عامل اين عمليات خرابكارانه را آغاز كردند. شبكه العربيه، متعلق به عربستان سعودي، نخست به نقل از يك مقام امريكايي مدعي شد كه امريكا با همكاري يك كشور ديگر اين عمليات را انجام داده است، خبري كه به سرعت توسط مقامهاي امريكايي تكذيب شد. رسانههاي امريكايي از جمله نيويورك تايمز و وال استريت ژورنال، اسراييل را عامل اين حمله معرفي كردند و آن را در راستاي «كنترل جاهطلبيهاي هستهاي ايران» و «براي تامين منافع امنيتي اسراييل» توصيف كردند. در اين ميان، يكي از مشاوران ولوديمير زلنسكي، رييسجمهور اوكراين، مدعي شد كه كييف در اين عمليات نقش داشته است و آن را در پاسخ به كمكهاي نظامي ايران به روسيه انجام داده است. اما عامل اصلي اين عمليات كدام طرف بود و كدام طرف بيشترين منفعت را از آن برد؟ تنشها و اقدامها عليه ايران در منطقه در چه شرايطي قرار دارد؟ اينها سوالاتي است كه از رحمن قهرمانپور، تحليلگر مسائل بينالملل پرسيديم. قهرمانپور، معتقد است كه با توجه به اقدامهاي مشابه، اسراييل عامل حمله شنبه شب بود و ادعاي اوكراينيها در مورد مشاركت در آن، يك اظهارنظر تبليغاتي و هيجاني است. قهرمانپور معتقد است كه تنشها ميان ايران و اسراييل، به شكل روزافزوني در حال افزايش است. در ادامه متن كامل گفتوگوي «اعتماد» را با رحمن قهرمانپور، تحليلگر مسائل بينالملل مطالعه ميكنيد.
ادعاهاي زيادي در طول دو روز گذشته درخصوص عامل حمله به تاسيسات وزارت دفاع ايران در اصفهان مطرح شده است، ادعا در مورد دخالت امريكا، دخالت اوكراين و دخالت اسراييل از جمله گزارشهايي است كه در رسانهها منتشر شده است. به اعتقاد شما كدام ادعا دقيقتر است؟
با توجه به اتفاقهاي گذشته و اقدامهاي مشابهي كه قبلا انجام شده است، به نظر ميرسد كه احتمال دست داشتن اسراييل در اين نوع عمليات بيشتر از بقيه باشد. قاعدتا با توجه به آن چيزي كه در سالهاي گذشته ديدهايم، از جمله در عمليات ترور دانشمندان هستهاي، حمله به مركز هستهاي در كرج و موارد ديگر، به نظر ميرسد كه اسراييل بيشترين انگيزه و تمايل را براي انجام چنين اقداماتي داشته باشد.
هم رسانههاي اوكرايني و هم مقام رسمي اوكرايني در اين زمينه واكنش نشان دادهاند و اين حمله را مرتبط به كمكهاي نظامي ادعايي ايران به روسيه توصيف كردهاند. فكر ميكنيد چرا اوكراينيها چنين واكنشي نشان دادهاند؟
اين نكته براي شخص من هم جالب توجه بود. بيشتر به نظر من اين اقدام يك موضعگيري عجولانه و احساسي از سوي اوكراينيها بود، براي اينكه نسبت به آنچه حمايت ايران از روسيه عنوان ميكنند، واكنش نشان دهند. ولوديمير زلنسكي، پيش از آنكه رييسجمهور شود يك فرد رسانهاي بود و در يك سال گذشتهاي كه جنگ اوكراين شروع شده است، زلنسكي و تيمش در كنار جنگيدن در ميدان نبرد، يك كمپين نظامي گسترده در سطح جهاني براي جلب كمكهاي غرب به راه انداختهاند و در خيلي جاها موفق بودند كه تازهترين موفقيت آنها گرفتن مجوز واردات تانكهاي لئوپارد ۲ آلمان به اوكراين بود. من معتقدم كه واكنش اوكراينيها به اين واقعه هم در اين راستا است، يعني اينكه آنها ميخواهند از غرب كمكهايي را دريافت كنند و هم اينكه قصد دارند در سطح افكار عمومي داخلي اينگونه وانمود كنند كه كييف اين ظرفيت را دارد كه اگر كشوري در جنگ اوكراين با ما در افتاد، به او ضربه بزنيم.
ولي اگر بخواهيم واقعيتها و قرائن موجود را بررسي كنيم، از نظر عملياتي و دسترسي به اطلاعات، اوكراين ظرفيت انجام چنين عملياتي را در ايران ندارد.
رسانههاي امريكايي به نقل از مقامهاي اين كشور نوشته بودند كه اسراييل عمليات مذكور را با هدف تامين منافع امنيتي خودش انجام داده است. اساسا آيا قابل تصور است كه اسراييل به نيابت از كشور ديگر يا به صورت سفارشي عملياتي عليه ايران انجام دهد؟
جواب دادن به اين سوال بسيار مشكل است و جواب دادن به آن نيازمند اطلاعات پشتپرده و محرمانه در روابط خارجي دولتهاي ديگر است كه دسترسي به آن ممكن نيست. اما اگر بخواهيم در مورد جواب اين سوال گمانهزني كنيم، بايد ببينيم كه هزينه عمليات چقدر است. ريسك چنين عملياتي بسيار بالاست و اگر دولتي بخواهد به سفارش دولت ديگري چنين اقدامي انجام دهد، هزينههاي بالايي براي آن ميپردازد كه مهمترين هزينه مربوط به ريسك امنيت ملي عامل چنين اقدامي است. بنابراين به طور معمول بعيد است كه دولتي چنين كاري را انجام دهد.
آنچه روشن و واضح است، آنگونه كه بنيامين نتانياهو گفته است و كابينه جديدش نشان ميدهد، مساله اسراييل، مساله هستهاي ايران است. علاوه بر عمليات اسراييل در ايران، در گذشته هم شاهد انجام عمليات خرابكارانه از سوي اسراييل عليه برنامه هستهاي عراق و سوريه را داشتند. عمليات حمله به نيروگاه اوسيراك عراق و حمله به تاسيسات هستهاي سوريه در ديرالزور، اقداماتي بود كه در گذشته توسط اسراييل انجام شدهاند و در دهه ۱۹۶۰ هم خرابكاري در برنامه موشكي مصر نقش اصلي را بازي كرد. واضح است كه سياست كلان اسراييل مقابله با برنامه هستهاي ايران است و بعيد است كه بخواهد در اين راستا به سفارش كشور ديگري اقدام به عمليات كنيد.
ديدگاهي وجود دارد كه اسراييل از نزديك شدن به اوكراين در دوران جنگ روسيه عليه اوكراين به اين دليل اجتناب ميكند كه امتيازهايي كه از مسكو گرفته است، از جمله چراغ سبز براي عمليات در خاك سوريه را ازدست بدهد. فكر ميكنيد ادعاي اوكراينيها كه خود را همكار اسراييل در عمليات عليه تاسيسات دفاعي ايران نشان ميدهند، چه تاثيري بر روابط مسكو و تلآويو داشته باشد؟
روابط اسراييل و روسيه قبل از جنگ اوكراين در حال گسترش بود. روابط شخصي كه بنيامين نتانياهو، نخستوزير اسراييل با ولاديمير پوتين، رييسجمهور روسيه ايجاد كرده بود، باعث ميشد كه اين روابط گستردهتر شود. مواردي هم كه باعث نارضايتي ايران شده بود، موافقت يا دستكم بيتفاوتي و چشمپوشي روسيه نسبت به حملاتي بود كه اسراييل در خاك سوريه عليه مواضع و منافع ايران انجام ميداد. بعد از جنگ اوكراين، اسراييل در موقعيت سختي قرار گرفته است، هم به اين دليل كه روابطش با روسيه در حال گسترش بود و اگر از اوكراين دفاع همهجانبه ميكرد، قاعدتا روابطش با روسيه دچار خدشه ميشد، از آن طرف هم از آنجا كه اسراييل در مجموعه غرب تعريف شده، مجبور بود كه با غربيها به نفع اوكراين همكاري كند. وضعيت اسراييل، شبيه به وضعيت تركيه و هند است كه هم با روسيه و هم با غرب مناسبات دوستانه داشت و سعي ميكرد در اين حد فاصل مانور بدهد. البته تركيه تصميم گرفت كه در جنگ به اوكراين پهپاد نظامي ارايه بدهد. اما اسراييل و هند فقط تعهد دادند كه كمكهاي بشردوستانه به اوكراين ارسال كنند. ولي بعد از تداوم درگيري، افزايش فشار غربيها و تضعيف روسيه، به نظر ميرسد كه اسراييل تمايل پيدا كرده است كه بيشتر از گذشته از اوكراين حمايت كند. اما همچنان من معتقدم كه اسراييل در اين زمينه جانب احتياط را نگه خواهد داشت، چراكه در منطقه اسراييل خيلي بيشتر از آنكه به اوكراين نياز داشته باشد، به روسيه نياز دارد و طبيعتا نميخواهد روابط خودش را با روسيه فداي روابط با اوكراين كند.
در طول روزهاي اخير يكي، دو روز گذشته عمليات ديگر هم عليه اهداف منتسب به ايران در منطقه انجام شده است، از جمله حمله به كاروان تجاري ايران در مرز سوريه و عراق، فكر ميكنيد اسراييليها در حال تشديد عمليات خودشان عليه منافع و اهداف ايران هستند؟
جواب من مثبت است. موسسه بررسيهاي استراتژيك اسراييل INSS كه يكي از معتبرترين انديشكدهها و پژوهشكده اسراييل است، سال گذشته در بولتن سالانه خودش در مورد امنيت ملي اسراييل در سال ۲۰۲۲ براي نخستينبار به صراحت قيد كرده است كه جمهوري اسلامي ايران، اصليترين تهديد براي امنيت ملي اسراييل است و مساله فلسطين و فلسطينيها اولويت دوم است. اين موضوع نشان ميدهد در داخل اسراييل، گفتماني كه نتانياهو از يك دهه پيش دنبال ميكرد، يعني ايرانهراسي و جلوه دادن ايران به عنوان بزرگترين تهديد اسراييل، به سطح انديشكدهها و پژوهشكدهها هم رسيده است؛ يعني ديگر صرفا اين شخص نتانياهو يا حزب ليكود نيستند كه اين موضوع را مطرح ميكنند، بلكه مساله در سطح گستردهتري جا افتاده است. موضوع مقابله با برنامه هستهاي ايران در اسراييل تبديل به يك موضوع فراحزبي شده است، حتي دولت نفتالي بنت-يايير لاپيد هم كه سر كار بود، به رقم اختلافاتي كه در داخل كابينه اسراييل وجود داشت، از اين سياست به صورت جدي عدول نكردند.
اين سياست تقابل با ايران نامهاي مختلفي به خود ديده است، از جنگ ميان جنگها، تا مرگ بر اثر هزار جرح. فكر ميكنيد جنگي كه قرار بود پنهاني و در سايه باشد، در حال علنيتر شدن است؟
بايد بگويم شدت و دامنه جنگ غيرمستقيم به صورت مداوم در حال افزايش است. اگر اين رويارويي در گذشته فقط منحصر به پيرامون اسراييل و داخل ايران بود، الان شاهد هستيم به سطح درياي سرخ، خليجفارس و حتي درياي مديترانه هم كشيده شده است. اين تقابل به تدريج هم شدت بيشتري پيدا ميكند و فركانس و تعداد دفعات تكرارش بيشتر ميشود و هم دامنه آن وسيعتر ميشود. يايير لاپيد كه در قياس با ديگر سياستمداران ناسيوناليست-صهيونيست اسراييل، فرد ميانهروتري محسوب ميشود، صراحتا گفته است كه سياست رسمي اسراييل، نه دو دولت، بلكه عاديسازي روابط با كشورهاي عربي است. مشخص است كه هدف اصلي و اوليه سياست عاديسازي روابط با كشورهاي عربي كه امريكا هم از آن حمايت ميكند، تقابل اسراييل با همراهي بازيگران منطقهاي عليه ايران است.
اين مساله روز به روز ابعاد گستردهتري ميگيرد. اين را هم بايد اشاره كنم كه اسراييل مدتي پيش به عنوان عضو ناظر در سنتكام (فرماندهي ارتش امريكا در ناحيه مركزي) پذيرفتهشد. كساني كه با ساختار سنتكام آشنايي دارند، ميدانند كه اين مساله بسيار مهم است، چراكه اسراييل ميتواند اطلاعاتي كه سنتكام دارد، نحوه انجام ماموريتها و گشتهايي كه انجام ميدهد، براي انجام عمليات استفاده كند. به نظر ميرسد كه در اسراييل به صورت روزافزون، گسترده و تاحدي علنيتر اين تقابل پيش ميرود.
در سالهاي اخير اينگونه مطرح شده است كه امريكاييها اجازه حمله نظامي اسراييل به ايران را ندادهاند، چه قبل از برجام و چه بعد از آن بارها اين ادعا تكرار شده است. فكر ميكنيد سياست كنوني امريكاييها در اين مورد چه باشد؟
شايد اين گفتوگو فرصت مناسبي نباشد كه سير اتفاقاتي كه اخيرا در روابط ويژه امريكا-اسراييل رخ داده است را كامل تشريح كنم. اما در ديدار چند ماه پيشي كه مقامهاي امنيتي اسراييل با جيك سوليوان، مشاور امنيت ملي رييسجمهور امريكا داشتند، آقاي سوليوان اظهاراتي داشت كه به رسانهها هم درز كرد كه دو طرف اختلافهايي در مورد برنامه هستهاي ايران دارند، اما عليرغم اين اختلافها سياست بدون غافلگيري يا شگفتي صفر يا Zero Surprise را ادامه ميدهند. دو طرف چند سال پيش، در دولت قبلي نتانياهو، توافق كردند اگر اسراييل عملياتي عليه ايران انجام بدهد، امريكا را در جريان بگذارد تا امريكا شگفتزده نشود و بتواند در سطح بينالمللي اين موضوع را مديريت و حمايت كند. به نظرم اين سياست امريكا همچنان پابرجا است. اما با توجه به اتفاقهايي كه در پرونده برجام رخ ميدهد، يعني كاهش اميدواري نسبت به احياي برجام، به نظر ميرسد كه انگيزه امريكاييها در بازگذاشتن دست اسراييل براي تقابل با ايران بيشتر شده است. در مورد اين حمله اخير به ايران هم گفته شده است كه ويليام برنز، رييس سازمان CIA در اسراييل بود. ميخواهم بگويم كه نسبت مستقيمي بين كاهش انگيزه غرب براي تعامل با ايران با افزايش تهديدهاي اسراييل عليه ايران و افزايش تقابل ميان ايران و اسراييل، وجود دارد. هر چه غرب انگيزه كمتري براي تعامل با ايران داشته باشد، به همان اندازه اسراييل سطح تنش با ايران را بيشتر ميكند.
در ماههاي اخير دو رزمايش بزرگ مشترك بين اسراييل و امريكا برگزار شده است كه در هر دوي آنها، كه گفته ميشد دومي بزرگترين رزمايش از اين دست بين دو دولت است، حمله به اهدافي در ايران تمرين شد. اين رزمايشها چه نشانههايي از وضعيت روابط اسراييل و امريكا درخصوص ايران دارد؟
در اين مورد بايد چند مساله را مدنظر قرار داد؛ نخست اينكه تحليلهاي نظامي هم در امريكا و هم در اسراييل اين است كه اسراييل به تنهايي توان انجام عمليات نظامي گسترده عليه تاسيسات هستهاي ايران ندارد. در مجله مشهور امنيت بينالملل (International Security) حدود ۱۰ سال پيش يك مقاله مشهور منتشر شد با موضوع حمله اسراييل به تاسيسات هستهاي ايران. در آن مقاله به تفصيل توضيح داده شده كه چرا اسراييل به تنهايي امكان عمليات نظامي در خاك ايران ندارد. از آن زمان اسراييليها به امريكا فشار ميآورند كه يا در انجام عمليات نظامي با اسراييل همراهي كند، يا به اسراييل كمك كند تا خودش به تنهايي بتواند اين كار را انجام دهد. در سه، چهار سال اخير كه روابط ويژه بين امريكا و اسراييل، قدري سستتر شده است، برخي تحليلگران نظامي اين بحث را مطرح كردهاند كه اسراييل بايد به سمت كسب توانايي حمله مستقل به تاسيسات هستهاي ايران برود. نقش امريكا چيست؟ ميگويند كه از امريكا پشتيباني لجستيك، پشتيباني حقوق و پشتيباني رسانهاي در سطح بينالمللي نياز داريم. در پشتيباني لجستيك، چيزي كه براي اسراييليها مهم است، هواپيماهاي سوخترسان است. اسراييل تعدادي از هواپيماهاي سوخترسان دراختيار دارد، اما چون مدل قديمي هستند، استفاده از آنها پرريسك است. اسراييليها چند سال است كه به امريكا فشار ميآورند كه مدلهاي جديدتري از اين هواپيماهاي سوخترسان دراختيار اسراييل قرار دهند. امريكاييها هم با اين خواسته موافقت كردهاند. در رزمايش اخير، براي دومين يا سومينبار، از اين هواپيماهاي سوخترسان نسل جديد براي تمرين عمليات استفاده شده است. استفاده از اين هواپيماها براي عملياتي پيچيده مانند حمله به ايران، مشكلات خاص خودش را دارد، نخست اينكه اين بايد اسراييل بتواند از كشورهاي پيرامون براي پرواز اين هواپيماها مجوز دريافت كند و دوم اينكه اين هواپيماها بايد براي سوخترساني در آسمان باقي بمانند. اين رزمايش در راستاي اين ايده است كه اسراييل بايد به سمت كسب توانايي انجام مستقل عمليات نظامي عليه تاسيسات هستهاي ايران، حركت كند. در اين راستا، شبيهسازي حمله به تاسيسات هستهاي ايران، استفاده از هواپيماهاي سوخترسان و بمبهاي سنگرشكن يا Bunker Buster كه تا ۶۰ متر زير زمين ميرود و آنجا منفجر ميشود، در اين رزمايشهاي انجام شده است.
برخي تحليلگران معتقدند كه امريكاييها، همانگونه كه فرموديد بعد از افزايش نااميديها نسبت به احياي برجام، با حمايت مستقيم يا غيرمستقيم از اقدامات اسراييل، به نوعي برنامه جايگزين يا Plan B خودشان را آغاز كردهاند. نظر شما در اين مورد چيست؟
خيلي سوال مهمي است و با اطلاعاتي كه الان دراختيار داريم، نميتوان جواب بله يا خير به اين موضوع داد. تفكري در امريكا و حتي اروپا رواج پيدا ميكند كه اين تفكر ميگويد امكان احياي برجام به شكل سابق ديگر وجود ندارد. افراد، ديپلماتها، انديشكدهها و موسسات پژوهشي در امريكا و اروپا هستند كه يك سال پيش طرفدار احياي برجام بودند، اما امروز معتقد هستند ديگر نميتوان برجام را احيا كرد. به عنوان نمونه ميتوان به انديشكده معتبر بريتانيايي (RUSI (Royal United Services Institute اشاره كرد كه اخيرا يك گزارش مفصل ۶۰ صفحهاي منتشر كرده است و مبتني بر مصاحبههاي ميداني، نتيجهگيري ميكند غرب ديگر نميتواند برجام را به تنهايي ملاك گسترش روابط يا تعامل با ايران قرار دهد. به نظر ميرسد آنچه شما Plan B ناميديد يا آنچه من از آن با عنوان «پشت سر گذاشتن برجام» ياد ميكنم، به سرعت در حال عملياتي شدن است. اينكه آيا اين به معناي
در دستور كار قرار گرفتن عمليات نظامي است؟ به نظر ميرسد كه ما هنوز به اين مرحله نرسيديم؛ يعني از مرحله احياي برجام عبور كردهايم، اما ازسوي ديگر وارد فاز تقابل نظامي نشدهايم. بايد ببينيم در اين حد فاصل، Plan B يا سياستي كه امريكاييها دنبال ميكنند چه ابعادي دارد و آيا كاملا برجام را كنار ميگذارند يا به دنبال معرفي برجام جامعتر يا توافق مشابهي هستند يا نه. بايد منتظر باشيم تا ببينيم ابعاد سياست جايگزين امريكاييها چيست.
پريروز وزير خارجه قطر به تهران سفر كرد و تاكيد كرد كه پيامهايي را از كشورهاي مختلف ازجمله امريكا براي ايران آورده است و البته ايدههايي هم گويا درخصوص موضوع جنگ اوكراين و مساله ادعاي كمكهاي نظامي ايران به روسيه در گفتوگوهايش با همتاي ايراني مطرح شده است. فكر ميكنيد اين سفر چه ارتباطي با شرايط جاري منطقه دارد؟
سفرهاي اينچنيني، قاعدتا با مسائل جاري در منطقه، ازجمله رويارويي ايران و اسراييل، نامرتبط نيستند. آنچه وزراي خارجه ايران و قطر بعد از مذاكرات مطرح كردند، كليات بود و چيزي در مورد جزييات پيامها و پيشنهادهاي احتمالي بيان نشده است، ولي آنگونه كه مشخص است در يكي، دو سال گذشته، قطر نقش مهمي در روابط ايران و امريكا ايفا كرده است و دولت بايدن هم قطر را جز متحدان خارج از ناتوي امريكا معرفي كرده است. جايگاه قطر در مقايسه امارات و عربستان در واشنگتن ارتقا پيدا كرده است. در نتيجه اين سفر را ميتوان سفر جدي تلقي كرد و بايد ببينيم ايران به پيشنهادهاي احتمالي كه امريكا خواهد داشت، پاسخ مثبت ميدهد يا نه.
اوكراينيها هم ميخواهند از غرب كمكهايي را دريافت كنند و هم اينكه قصد دارند در سطح افكار عمومي داخلي اينگونه وانمود كنند كه كييف اين ظرفيت را دارد كه اگر كشوري در جنگ اوكراين با ما در افتاد، به او ضربه بزنيم.
سياست كلان اسراييل مقابله با برنامه هستهاي ايران است و بعيد است كه بخواهد در اين راستا به سفارش كشور ديگري اقدام به عمليات كند.
موضوع مقابله با برنامه هستهاي ايران در اسراييل تبديل به يك موضوع فراحزبي شده است.
شدت و دامنه جنگ غيرمستقيم ايران و اسراييل به صورت مداوم در حال افزايش است.
واشنگتن و تلآويو چند سال پيش، توافق كردند اگر اسراييل عملياتي عليه ايران انجام بدهد، امريكا را در جريان بگذارد تا امريكا شگفتزده نشود و بتواند در سطح بينالمللي اين موضوع را مديريت و حمايت كند. به نظرم اين سياست امريكا همچنان پابرجا است.
تحليلهاي نظامي هم در امريكا و هم در اسراييل اين است كه اسراييل به تنهايي توان انجام عمليات نظامي گسترده عليه تاسيسات هستهاي ايران ندارد. اسراييليها به امريكا فشار ميآورند كه يا در انجام عمليات نظامي با اسراييل همراهي كند، يا به اسراييل كمك كند تا خودش به تنهايي بتواند اين كار را انجام دهد.
به نظر ميرسد Plan B امريكا يا آنچه من از آن با عنوان «پشت سر گذاشتن برجام» ياد ميكنم، به سرعت در حال عملياتي شدن است. به نظر ميرسد كه ما هنوز به اين مرحله نرسيديم؛ يعني از مرحله احياي برجام عبور كردهايم، اما از سوي ديگر وارد فاز تقابل نظامي نشدهايم.