داستان تكراري مهاجرت نخبگان ورزشي
به جاي نگراني بابت ميز، نگران سرمايهها باشيد!
سامان سعادت
خبر پناهندگي يا به نوعي مهاجرت ورزشكاران ايراني با اسامي متفاوت در چند سال گذشته شنيده شده است. انگار كه يك خبر ثابت به شكل يك شابلون وجود دارد با تيتر «يك ورزشكار ديگر مهاجرت كرد» و رسانهها هنگام انتشار آن تنها جاي اسم نفر را عوض ميكنند. در همين يكسال گذشته تعداد زيادي از ورزشكاران عطاي ماندن را به لقايش بخشيدهاند. عاطفه احمدي قهرمان اسكي ايران كه به آلمان پناهنده شده آخرين نفر است. آرين ساعدپناه و مرتضي ريگي ورزشكاران بوكس، يكتا جمالي وزنهبردار، سارا خادمالشريعه شطرنجباز و تعداد ديگري از ورزشكاران در اين ليست به چشم ميخورند. جز خبر پناهندگي يك مورد ديگر هم در تمامي روايتها يكسان است: واكنش فدراسيونهاي ورزشي. تقريبا تمام فدراسيونهاي ورزشي ايران بعد از خبر پناهندگي، مهاجرت يا اقدام خاص ورزشكاران نظير كشف حجاب كه منجر به پناهندگي يا مهاجرت ميشود به يك شكل واكنش نشان ميدهند. همگي اعلام ميكنند ما در جريان نبوديم يا ورزشكار با هزينه شخصي در مسابقات شركت كرده. دليل چنين واكنشي هم مشخص است. فدراسيون ميخواهد بلافاصله از آن ورزشكار اصطلاحا «تبري بجويد». پناهندگي يا مهاجرت ورزشكار از يك منظر با مسائل امنيتي گره ميخورد و فدراسيونها ميخواهند خودشان را قاطي ماجرا نكنند. هرچند اكثر روساي فدراسيونها كه با چنين مواردي مواجه ميشوند، ابراز تاسف هم ميكنند اما هيچوقت واكنش همدلانهاي از سوي مقامات ورزشي در اين زمينه ديده نميشود. تنها شادي پريدر، نايبرييس فدراسيون شطرنج بود كه بعد از خبر مهاجرت خادمالشريعه گفت: «اميدوارم كه قبل از رفتن نخبهها به فكرشان بيفتيم، چون بعد از آن ديگر فايدهاي ندارد.» نگاه شادي پريدر مشخصا از يك ديدگاه ورزشي ميآيد. پريدر به خاطر از دست دادن يك نخبه ورزشي افسوس ميخورد و نگراني بابت مسائل سياسي يا امنيتي ندارد. درست برخلاف بسياري از مديران ورزشي در كشور كه در چنين مواقعي بيشتر نگران وجهه و جايگاه خودشان ميشوند تا خسارتي كه به ورزش كشور وارد شده. هيچ شكي وجود ندارد كه در ماجراي مهاجرت نخبگان به خصوص ورزشيها نميتوان تنها فدراسيونها را مقصر دانست. حتي نميتوان گفت كه كل دستگاه ورزش ايران را متهم كرد. مهاجرت مختص ورزشكاران نيست و به همين دليل بايد آن را در چارچوبهاي بزرگتري مورد بررسي قرار داد و به تبع آن دستگاههاي ديگري را به چالش كشيد. آنچه در اين ميان از مديران ورزشي ميتوان انتظار داشت يك نگاه دلسوزانه فارغ از ديدگاههاي سياسي و خطي است. نه ورزشكار كه جامعه ورزش بايد حس كند هر مدير ورزشي يا هر رييس فدراسيوني بيشتر از آنكه نگران پاسخگويي به نهادهاي مختلف بابت اتفاقات اينچنيني است، غم از دست دادن يك ورزشكار نخبه را ميخورد. پرچمدار كاروان ورزشي ايران در المپيك زمستاني پكن، ايران را ترك كرد تا به قول خودش به موفقيتهاي بزرگتري برسد. ممكن است ورزشكاران ديگري هم باشند كه چنين برنامهاي دارند. خبر پناهندگي ورزشكاران در ماههاي آينده نيز شنيده خواهد شد. اما كاش دفعات بعد بخشي از اين روايت تغيير كرده باشد. كاش مديران ورزشي ما همانقدر كه براي نگه داشتن ميزشان ميجنگند براي حفظ سرمايههاي كشور هم تلاش كنند و از آن مهمتر به خاطر از دست دادن اين سرمايهها دل بسوزانند.