بحثي درباره اصالت زيارت جامعه
حسن انصاري
گروه دين و فلسفه| سالها پيش برخي شخصيتها در جريان روشنفكري ديني، درباره اصالت «زيارت جامعه كبيره» شك و شبهاتي را مطرح كردند و حتي آن را به غلات شيعه نسبت دادند. اين مساله از آن جهت مهم است كه زيارت جامعه از سوي
امام هادي (ع) نقل شده و چنانكه در شماره گذشته صفحه دين و فلسفه -مقاله «زيارتنامه، ابزار تربيتي امام هادي(ع)» به قلم عظيم محمودآبادي (6 بهمن 1401- آمد، ايشان نقش جدي در مبارزه با غلات شيعه داشتند تا جايي كه در مواردي علاوه بر تكفير، حكم به قتل آنان نيز دادهاند. در همان يادداشت نيز با مرور برخي انديشه غلات نشان داده شد كه چقدر مباني اعتقادي اين فرقه ضاله با مباني، عقايد و آموزههاي تشيع متعارض و متضاد است. اما يكي از بهترين نقدهايي كه درباره اظهارات شخصيتهاي روشنفكري ديني درباره اصالت زيارت جامعه نوشته شده، نقد پرفسور حسن انصاري استاد تاريخ دانشگاه پرينستون امريكا است كه به دليل اهميت آن در پرونده (زندگي و زمانه دهمين امام شيعه) بازنشر دادهايم و اكنون متن كامل آن در ادامه آمده است.
دو دانشمند محترم آقايان دكتر عبدالكريم سروش و دكتر محسن كديور هر كدام در نوشتههايي زيارت جامعه را متعلق به غاليان شيعي دانستهاند. آقاي سروش آن را «مرامنامه شيعيان غالي» خوانده و آقاي كديور «اكثر مفاد» آن را مبتني بر انديشه «غلات مفوّضه» دانستهاند. من با اين نظرات موافق نيستم. در متن زيارت جامعه هيچ شاهدي وجود ندارد كه نشان دهد اين متن براساس مباني و مرام غلات شيعي نوشته شده يا به كلي ساخته آنان باشد. برعكس معتقدم در اين متن نشانههاي آشكاري وجود دارد كه اين متن در محافلي روايت ميشده كه نسبتي با انديشه غلو نداشتهاند. شيخ صدوق كه بيترديد سختترين مواضع را نسبت به غلات شيعي داشته اين متن شريف را در كتابهاي خود نقل كرده است. بنابراين چرا بايد آن را ساخته ذهن و انديشه غلات شيعي بدانيم؟
باري ممكن است درباره اصالت نسبت آن به حضرت امام هادي عليهالسلام بحثهايي مطرح باشد. اين مطلب در اينجا موردنظر ما نيست؛ كما اينكه من با سند اين روايت كاري ندارم. به هر حال سند روايت مسائل خاص خود را دارد و بحثي است حاشيهاي در مقايسه با بحث مضامين و محتواي اين زيارتنامه.
زيارت جامعه و غلات رسمي شيعه
در كلام آقاي سروش روشن نيست منظور از غلات شيعي چه كسانياند؟ اين متن را غلات رسمي شيعي مانند نصيريه روايت نكردهاند. مضامين آن هم با عقايد غلات ملحد و اباحي سازگاري ندارد. بنابراين احتمالا آقاي دكتر سروش نظرشان معطوف به همان چيزي است كه در كلام آقاي دكتر كديور ديده ميشود و آن اينكه اكثر مضامين اين متن مبتني بر عقايد غلات مفوضه است. مقصود از «غلات مفوضه» در ادبيات شيعي كساني بودهاند كه برخلاف غلات اصلي، عقايد الحادي و تشبيهي درباره نسبت ذوات امامان با ذات الوهي و عقايد مرتبط به موضوع حلول يا تناسخ نداشته و در عمل هم ملتزم به عقايد اباحي نبوده و حكم كلي به تعطيل يا نسخ شريعت نميكردهاند. با اين وصف غلات مفوضه در صفات فعلي خداوند امامان را مدبر امور عالم ميدانستهاند. باري درست است كه آنان به امامان نسبت الوهيت نميدادهاند و بدينترتيب همانند غلات اباحي و مشبهي و ملحد امامان را مظهر روح و نور الهي و بستر فعليت يافتن ذات الهي در سلسلهاي از انوار و ارواح پيوسته كه مجراي تشخص و صورت يافتن ذات الهي تصور شوند، نميدانستهاند اما با اين وصف ربوبيت و مقام خالقيت و فاعليت خداوند را در مجراي اراده و مشيت امامان متبلور ميدانستهاند. در همين غلات مفوضي چارچوب علم و قدرت امامان را مافوق انساني ميدانسته و در امر شريعت هم براي آنان مقام شارعيت و تفويض قائل بودهاند. البته اينها تنها قسمتي از تفاوتهاي اين دو گروه است. اختلافات مهم ديگري ميان دو گروه وجود داشت كه عمدتا به نوع اعتقاد هر طرف به نحوه تسلسل امامت مربوط ميشد (در اين مورد در جاي ديگري بحث كردهام). به تدريج چنانكه ميدانيم غلات ملحد از بدنه اصلي تشيع كه در اواخر سده سوم قمري در مذهب اماميه متبلور بود، جدا شد. نصيريه البته در آغاز همچنان تعلق خاطر به جامعه اماميه داشتند. آنان تركيبي از عقايد دو گروه پيشگفته غلات را نمايندگي ميكردند و شماري از نخستين نمايندگان آنان عقايدي اباحي نداشته و به تعطيل شريعت قائل نبودهاند. از نيمههاي سده چهارم غلات نصيري هم به تدريج از بدنه جامعه اماميه جدا شده و به تدريج پيوندهاي خود را با آن جامعه از دست دادند (به شرحي كه در جاي خود آن را توضيح دادهام). بدينترتيب روشن شد كه غلات مفوضي شامل طيفي از گروههاي غلات شيعي غيرملحد و غيراباحي ميشد با اين توضيح كه حضور انديشههاي غلات اصلي در آنها در طيفهاي مختلف متفاوت و به درجات مختلف بود. در مجاميع حديثي ما از شماري از اين دست غلات نوع دوم روايات و احاديثي نقل شده كه معمولا رجاليان آنان را تضعيف و در روايات آنان طعن و انتقاد ميكنند. بخشي از عقايدي كه غلات مفوضي مطرح ميكردهاند ريشه در رواياتي داشت كه با تفسيرهاي متفاوتي اصل آن روايات مورد قبول محدثان و حتي شماري از متكلمان قرار داشت. البته محدثان قم و به طور خاص مكتب ابن الوليد قمي نسبت به برخي از اين مأثورات حساسيت داشتند اما به طور كلي روايت آن دسته احاديث در ميان طيفي از محدثان قم شايع بود و شيخ صدوق هم بسياري از آن احاديث را در كتابهاي خود نقل كرده است. متكلمان بغداد هم گرچه نسبت به گرايش اهل حديث انتقاد داشتند اما آنان و ازجمله نوبختيها و حتي شيخ مفيد نسبت به پارهاي از باورهاي اينگونه احاديث نظر منفي نداشتند و حتي از شماري از مضامين آن احاديث هم دفاع ميكردهاند. در حقيقت مجموعهاي از اين دست احاديث خيلي زود وارد مجموعههاي مورد قبول طائفه شد و با نظر مثبت ثبت و روايت ميشد. با اين وصف تفسيري كه از اين احاديث وجود داشت لزوما مطابق با نظرات غلات مفوضي نبود. البته شماري از متكلمان امامي موضع سختگيرانهتري نسبت به آنگونه مأثورات داشتهاند كه از مهمترين آنها فضل بن شاذان قابل ذكر است.
انعكاس عقايد شيعه اعتدالي در زيارت جامعه
حال با توجه به آنچه گفتيم در ارتباط با زيارت جامعه بايد گفت در اين متن هيچگونه شاهدي وجود ندارد كه نشان دهد آن را محافل مرتبط با غلات مفوضي ساختهاند. تقريبا تمامي مضامين آن در رواياتي كه عالمان طيف غيرمفوضي همچون احمد بن محمد بن عيسي و صفار و سعد اشعري و حميري و كليني و امثال آنان در كتابهايشان نقل كردهاند ديده ميشود. در بندهاي مختلف اين زيارتنامه بر اهميت سنت و شريعت و عمل عبادي و سهم امامان در هدايت به عمل به شريعت تاكيد شده و امامان تنها به عنوان راهبراني الهي و مويد به تاييدات ربوبي معرفي شدهاند. تصويري كه از امام در اين متن داده ميشود منعكسكننده عقيده شيعيان اعتدالي است كه امام را در مقام خليفه پيامبر در امر اجراي دين و عمل به كتاب خدا قرار ميدهد و رهبري و هدايت مومنين را وظيفه الهي او ميداند. جالب است كه جايي در اين متن تاكيد ميشود كه ميراث نبوت نزد امامان است (ومِيراثُ ٱلنُّبُوةِ عِنْدكُمْ). اين عقيده دقيقا عقيده شيعيان اعتدالي در برابر غلات مفوضي بوده كه علم امام را نه از طريق ميراث نبوت و بلكه برخاسته از وحي و الهام مستقيم و علم لدني بيواسطه فيض پيامبر ميدانستهاند.
در بند زير ميبينيد كه تاكيد ميشود امامان نه ظهورات نور الهي به معني موردنظر غلات بلكه حاملان نور الهي به معني هدايت ربوبياند: وإِيابُ الْخلْقِ إِليْكُمْ، وحِسابُهُمْ عليْكُمْ، وفصْلُ الْخِطابِ عِنْدكُمْ، وآياتُالله لديْكُمْ، وعزائِمُهُ فِيكُمْ، ونُورُهُ وبُرْهانُهُ عِنْدكُمْ، وأمْرُهُ إِليْكُمْ. در اينجا تاكيد ميشود بر مرجعيت علمي و ديني امامان و اينكه آنان فصلالخطابند و مخاطبان حقيقي امر الهي و متوليان اجراي آنند.
در اين بند هم ميبينيد كه آنان را تنها انواري واحده ميداند با طينتهاي پاك و در خاندانهايي پاك كه در اصلاب طاهره به وديعت گذاشته شدهاند. مومنين به واسطه آنان هدايت شده و به واسطه ولايت و تبعيت از آنان طهارت يافتهاند: وأن أرْواحكُمْ ونُوركُمْ وطِينتكُمْ واحِدةٌ، طابتْ وطهُرتْ بعْضُها مِنْ بعْضٍ، خلقكُمُالله أنْواراً فجعلكُمْ بِعرْشِهِ مُحْدِقِين حتى من عليْنا بِكُمْ، فجعلكُمْ فِي بُيُوتٍ أذِنالله أنْ تُرْفع ويُذْكر فِيها ٱسْمُهُ، وجعل صلاتنا (صلواتنا) عليْكُمْ وما خصنا بِهِ مِنْ وِلايتِكُمْ طِيباً لِخلْقِنا (لِخُلْقِنا)، وطهارةً لأنْفُسِنا، وتزْكِيةً (وبركةً) لنا، وكفارةً لِذُنُوبِنا. در اينجا هيچگونه اشارهاي به عقايد غلات مبني بر كفايت كردن ولايتمداري نسبت به اهل بيت و به عنوان جانشيني براي انجام اعمال عبادي ديده نميشود. آنان در واقع «نُورُ الأخْيارِ وهُداةُ الأبْرارِ وحُججُ الْجبارِ»اند و اين عقيدهاي است كه عينا شيعيان اعتدالي نسبت به امامان داشتهاند. باري در اين زيارتنامه همچون عقيده عموم خط شيعيان اعتدالي و ميانه امامان بركت زمينند و حجت الهياند و هاديان امت: «وأنْتُمْ نُورُ الأخْيارِ وهُداةُ الأبْرارِ وحُججُ الْجبارِ، بِكُمْ فتحالله، وبِكُمْ يخْتِمُ (يخْتُمْالله)، وبِكُمْ يُنزِّلُ الْغيْث، وبِكُمْ يُمْسِكُ ٱلسماء أنْ تقع على الأرْضِ إِلا بِإِذْنِهِ، وبِكُمْ يُنفِّسُ الْهم ويكْشِفُ ٱلضُّر. ....وأشْرقتِ الأرْضُ بِنُورِكُمْ». اما همانطور كه ميبينيد همه بركات به اذن الهي است و استقلاليتي در آن نيست و خداوند هم امرش را در عالم خلق به كلي به امامان تفويض نكرده است؛ چنانكه در عقايد غلات مفوضي ديده ميشود.
آنان تنها حاملان علوم نبوياند و حافظان وحي: وعِنْدكُمْ ما نزلتْ بِهِ رُسُلُهُ، وهبطتْ بِهِ ملائِكتُهُ.
تمامي اين مقامات را هم امامان به سبب تقوا و مكارم اخلاقي و البته به لطف الهي دارند: كلامُكُمْ نُورٌ وأمْرُكُمْ رُشْدٌ ووصِيتُكُمُ ٱلتقْوى، وفِعْلُكُمُ الْخيْرُ، وعادتُكُمُ الإِحْسانُ، وسجِيتُكُمُ الْكرمُ، وشأْنُكُمُ الْحقُّ وٱلصِّدْقُ وٱلرِّفْقُ. آنان در حقيقت بدين سبب معدن و اصل خيراتند: إِنْ ذُكِر الْخيْرُ كُنْتُمْ أولهُ وأصْلهُ وفرْعهُ ومعْدِنهُ ومأْواهُ ومُنْتهاهُ.
ولايت امامان، جانشين طاعت نيست
ولايت امامان موجب قبول طاعات است اما جانشين آن نيست. اين موالات موجب نجات و نعمت و وحدت و رهايي از اختلاف و فرقت است و سبب هدايت و وصول به كمالات، چراكه به واسطه امامان معالم دين براي مومنان روشن شده است: وبِكُمْ أخْرجناالله مِن ٱلذُّلِّ وفرج عنا غمراتِ الْكُرُوبِ، وأنْقذنا مِنْ شفا جُرُفِ الْهلكاتِ ومِن ٱلنارِ. بِأبِي أنْتُمْ وأُمِّي ونفسِي بِمُوالاتِكُمْ علمناالله معالِم دِينِنا، وأصْلح ما كان فسد مِنْ دُنْيانا، وبِمُوالاتِكُمْ تمتِ الْكلِمةُ، وعظُمتِ ٱلنِّعْمهُ، وٱئْتلفتِ الْفُرْقهُ، وبِمُوالاتِكُمْ تُقْبلُ ٱلطاعهُ الْمُفْترضهُ، ولكُمُ الْمودهُ الْواجِبهُ.
از ديدگاه اين متن شناخت و معرفت امامان امري است در راستاي هدف هدايت بندگان و قدر و منزلت آنان را خداوند براي همه سالكان هدايت الوهي معين كرده و حتي انبياي گذشته را نسبت بدان توجه داده است. اين به دليل جايگاه امامان است كه به عنوان برترين نمونههاي نوع انساني داراي رفيعترين منازل مقربين و درجات مرسلين هستند. عقيدهاي كه نمونههاي روشن آن را به وفور در روايات شيعيان اعتدالي سدههاي سوم و چهارم ميبينيم: فبلغالله بِكُمْ أشْرف محلِّ الْمُكرمِين، وأعْلى منازِلِ الْمُقربِين، وأرْفع درجاتِ الْمُرْسلِين، حيْثُ لا يلْحقُهُ لاحِقٌ، ولا يفُوقُهُ فائِقٌ، ولا يسْبِقُهُ سابِقٌ، ولا يطْمعُ فِي إِدْراكِهِ طامِعٌ، حتى لا يبْقى ملكٌ مُقربٌ، ولا نبِيٌّ مُرْسلٌ، ولا صِدِّيقٌ ولا شهِيدٌ، ولا عالِمٌ ولا جاهِلٌ، ولا دنِيٌّ ولا فاضِلٌ، ولا مُومِنٌ صالِحٌ، ولا فاجِرٌ طالِحٌ، ولا جبارٌ عنِيدٌ، ولا شيْطانٌ مرِيدٌ، ولا خلْقٌ فِيما بيْن ذلِك شهِيدٌ إِلا عرفهُمْ جلالة أمْرِكُمْ، وعِظم خطرِكُمْ، وكِبر شأْنِكُمْ وتمام نُورِكُمْ، وصِدْق مقاعِدِكُمْ، وثبات مقامِكُمْ، وشرف محلِّكُمْ ومنْزِلتِكُمْ عِنْدهُ، وكرامتكُمْ عليْهِ، وخاصتكُمْ لديْهِ، وقُرْب منْزِلتِكُمْ مِنْهُ.
با توجه به آنچه گفته شد بايد گفت متن زيارت جامعه هيچ نسبتي نه تنها با عقايد غلات اصلي شيعي بلكه با عقايد مفوضه ندارد و مضامين آن مكرر در احاديث گروههاي شيعيان غير غالي و خط ميانه تشيع امامي مطرح و تلقي به قبول شده است. تعبير «ان اِيابُ الخلقِ اِليكم و حِسابُهُم عليكم» نيز برخلاف آنچه در اين باره ازسوي برخي دوستان ذكر شده به معني توليت قيامت ازسوي امامان و تفويض امر و فعل الهي به آنان و بسته بودن دست خداوند نيست. اين تكه در پيشزمينه متفاوتي از آنچه در وهله نخست به نظر ميرسد نقل شده. كل بند مرتبط چنين است: ومِيراثُ ٱلنُّبُوهِ عِنْدكُمْ، وإِيابُ الْخلْقِ إِليْكُمْ، وحِسابُهُمْ عليْكُمْ، وفصْلُ الْخِطابِ عِنْدكُمْ، وآياتُالله لديْكُمْ، وعزائِمُهُ فِيكُمْ، ونُورُهُ وبُرْهانُهُ عِنْدكُمْ، وأمْرُهُ إِليْكُمْ. در اينجا مقصود مقام هدايتگري امامان در اين دنيا و ضرورت رجوع به آنان است و اينكه امر هدايت مومنان در دست امامان است. بنابراين تعبير ياد شده ربطي به بحث قيامت و روز محشر ندارد. همچنين در مورد تعبير «واشرقت الارض بنوركم» در اين متن و در خطاب به مقام امامان شيعه و نسبت آن با آيه شريفه «واشرقت الارض بنور ربها» بايد گفت كه آيه موردنظر راجع به قيامت است درحالي كه در متن زيارت ناظر به هدايت اهل زمين است در اين دنيا به نور هدايت و ولايت امامان و بدينترتيب نافي آن نيست. توجه به پيشزمينه تكه موردنظر مهم است: «و أشْرقتِ الْأرْضُ بِنُورِكُمْ و فاز الْفائِزُون بِوِلايتِكُمْ بِكُمْ يُسْلكُ إِلي الرِّضْوانِ و علي منْ جحد وِلايتكُمْ غضبُ الرحْمنِ.»
در متن زیارت جامعه هیچ شاهدی وجود ندارد که نشان دهد این متن بر اساس مبانی و مرام غلات شیعی نوشته شده و یا به کلی ساخته آنان باشد، برعکس معتقدم در این متن نشانههای آشکاری وجود دارد که این متن در محافلی روایت میشده که نسبتی با اندیشه غلو نداشتهاند. شیخ صدوق که بیتردید سختترین مواضع را نسبت به غلات شیعی داشته این متن شریف را در کتابهای خود نقل کرده است. بنابراین چرا باید آن را ساخته ذهن و اندیشه غلات شیعی بدانیم؟
در ارتباط با زیارت جامعه باید گفت در این متن هیچ گونه شاهدی وجود ندارد که نشان دهد آن را محافل مرتبط با غلات مفوضی ساختهاند. تقریبا تمامی مضامین آن در روایاتی که عالمان طیف غیر مفوضی همچون احمد بن محمد بن عیسی و صفار و سعد اشعری و حمیری و کلینی و امثال آنان در کتابهایشان نقل کردهاند دیده میشود. در بندهای مختلف این زیارتنامه بر اهمیت سنت و شریعت و عمل عبادی و سهم امامان در هدایت به عمل به شریعت تأکید شده و امامان تنها به عنوان راهبرانی الهی و مؤید به تأییدات ربوبی معرفی شدهاند. تصویری که از امام در این متن داده می شود منعکس کننده عقیده شیعیان اعتدالی است که امام را در مقام خلیفه پیامبر در امر اجرای دین و عمل به کتاب خدا قرار میدهد و رهبری و هدایت مؤمنین را وظیفه الهی او میداند.