انتشار رنجنامه خانواده آيتالله هاشميرفسنجاني
با آزادي زنان دربند سياسي ازجمله فائزه مرهمي بر زخمها بگذاريد
گروه سياسي|«رنجنامه» عنواني است كه خانواده آيتالله هاشميرفسنجاني برگزيدهاند تا در قالب يك متن، شرحي بر آنچه طي سالهاي اخير و پس از فوت پدر بر آنها رفته است را بازگو كنند. 6سالي كه خانواده آيتالله در متن اين رنجنامه به آن اشاره كرده و از مصايبي كه طي اين مدت بر آنها رفته است، ميگويند. مصايبي كه دليل وقوع آنها از ديد خانواده آيتالله «بُغض» برخي افراد و جريانات از «لِابيك» آنهاست، مبتني بر اين واقعيت است كه خانواده آيتالله هاشميرفسنجاني در اين رنجنامه كه به نوعي واگويهاي از دوران انقلاب تا عصر حاضر است به نقش ويژه آيتالله در انقلاب و شكلگيري جمهوري اسلامي و در ادامه به دلايل برخي انحرافات اشاره ميكنند. در اين متن با اشاره به سرنوشت فرزندان آيتالله از پنج فرزند ايشان، دختر كوچكشان در«زندان»، دو فرزند ديگر «رد صلاحيت شده»، دختر ديگر غيرقانوني از تدريس در دانشگاهي كه پدر موسسش بود، «اخراج» و همه فرزندان بهدليل زنده نگه داشتن ياد و افتخار به نام پدر، تحت «فشار»ند، ضمن اينكه مادر رنجور و بيمار خانواده و همسر آيتالله كه عمري پشت در زندانهاي رژيم گذشته و فعلي رنج ميكشيد، امروز در فراق دختر زندانياش «بيتابي» ميكند و دخترش ميشنود كه جرمش فرزند هاشمي بودن است.
خانواده آيتالله هاشميرفسنجاني اما در ادامه مينويسند: «اكنون كه بنا بر آزادي زندانيان سياسي و معترضان شده است، شايد بتوان با آزادي زنان دربند سياسي از جمله خواهرمان فائزه، مرهمي بر زخمها و دردها گذاشت.»
خانواده آيتالله هاشميرفسنجاني در رنجنامهاي با عنوان «بغض لِأبيك» مينويسند: «قرار بود اين رنجنامه را پس از ششمين سالگرد رحلت پدرمان، آيتالله هاشميرفسنجاني منتشر كنيم، اما انديشيديم كه او كه قلبش تا واپسين لحظات براي ايران و انقلاب ميتپيد و در اين راه رنجها كشيد، شايد راضي نباشد ايام سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي را با بازگوكردن دردهايمان براي مردمي كه در اين روزگار سخت، بار بزرگ مشكلات را بر دوش ميكشند، تلخ كنيم، بنابراين تصميم گرفتيم اكنون و پس از برگزاري مراسم 22 بهمن، از او بگوييم. او كه تحمل رنج شكنجههاي طاقتفرساي ساواك كه آثارش تا پايان عمر در بدنش باقي بود، ترور شدن بهوسيله فرقان با دو گلولهاي كه در بدنش نشست، حضور در روزهاي سخت جبههها، مجاهدت شبانهروزي براي سازندگي و سرانجام تحمل تخريبها، تهمتها و توهينهاي فراوان آنهم از سوي مدعيان انقلابي كه هاشمي در كنار يارانش طالقاني، منتظري، بهشتي، مطهري، رجايي، باهنر، خامنهاي و... تحت رهبري
امام خميني آن را به ثمر رسانده بودند، او را پيراسته از هر نام و تعلقي به ديدار معبود رساند.»
اين متن ميافزايد: «شايد اين انتظار نابهجا باشد كه ما فرزندان هاشمي در سالگرد درگذشت پدر خود، اگر تسليت و احترامي از سوي نشستگان بر سر سفره انقلاب نميبينيم، شاهد تداوم توهينها، تهمتها و تخريبهاي ناجوانمردانه او با بودجه بيتالمال نباشيم و اگر تكريم نميشويم تاوان بغض و كينه اصحاب قدرت را نسبت به پدر پس ندهيم، اما هرچه هست، امروز از پنج فرزند هاشمي، دختر كوچكش در زندان، دو فرزند ردصلاحيت شدهاند، دختر ديگرش غيرقانوني از تدريس در دانشگاهي كه پدر موسسش بود، اخراج شدند و همه فرزندان به دليل زنده نگه داشتن ياد و افتخار به نام پدر، تحت فشارند و مادر رنجور و بيمارمان كه عمري پشت در زندانهاي رژيم گذشته و فعلي رنج ميكشيد، امروز در فراق دختر زندانياش بيتابي ميكند و دخترش ميشنود كه جرمش فرزند هاشمي بودن است. اگرچه در تأسي به سيره پاك امام حسين(ع) كه روز عاشورا در پاسخ به اين پرسش كه «مگر من به شما كوفيان چه بدي كردهام كه اينگونه بر من و خانوادهام حمله ميبريد؟»، شنيد: «بغضا لِأبيك» و شهادتي را كه نام پرافتخار پدرش علي(ع) برايش رقم زده بود، برگزيد ما نيز به دادن تاوان نام هاشمي و تحمل آتش كينههايي كه هنوز از سينههاي اصحاب قدرت، از آن بزرگمرد روستاييزاده كه عمرش را براي ايران و رفاه وتوسعه اين كشور صرف كرد، زبانه ميكشد، افتخار ميكنيم، اما از دشمنان و مخالفان هاشمي ميخواهيم كه در اين پرسشها تامل كنند و اگر هم جوابي براي افكار عمومي كه از اينهمه تناقض سردرگم است، ندارند به وجدان خود پاسخگو باشند:
يكم: اگر به مكتب و خط امام خميني معتقديد، چه كسي نزد امام معتمدتر و نزديكتر و مورد اتكاتر از هاشمي بود؟ كه به تعبير آيتالله خامنهاي، امام فقط براي سلامتي ايشان در سفرها مخصوصا به جبهه، نذر ميكرد و به تعبير مرحوم يادگار امام، نزديكترين چهرهها به امام بود، شخصيتي كه در جوانياش، امام تنها در تشييع پيكر پدر او شركت كرد و در مبارزه به او اعتماد كامل داشت، در آستانه پيروزي و پس از انقلاب نيز نزديكترين جايگاه را نزد امام داشت و بيشترين و مهمترين حمايتها و مسووليتها را از امام دريافت كرد.
دوم: اگر مدعي پيروي از آيتالله خامنهاي هستيد، چه كسي به ايشان نزديكتر از برادر بود... همراه و همسنگر و حامياش بود، در زمان تعقيب ساواك ميزبانش بود و مادرمان همچون خواهري از او پذيرايي مينمود، پيشنهاد عضويت ايشان در شوراي انقلاب و امامت جمعه تهران به امام ارايه كرد و در رياستجمهوري مهمترين حامي و پشتيبان او در برابر فشارهاي سياسي بود، پس از رحلت امام جلسه سرنوشتساز انتخاب رهبري را اداره كرد تا كشور از بحران عبور كند و در دوران رياستجمهورياش آنگونه در صداقت و خدمت، كارنامهاي را رقم زد كه آيتالله خامنهاي، در پايان دوره سازندگي گفتند: «هيچ كسي براي من هاشمي نميشود.» پس از آن دوران نيز در قالب مشاوري دلسوز و ناصحي امين در خدمت به كشور و رهبري كوتاهي نكرد و با وجود اختلاف سليقه و نظر در حوزههايي نظير سياست خارجي و توسعه اقتصادي از تقابل و تضعيف رهبري پرهيز كرد، آنگونه كه شخص رهبري فراز ماندگار خطبه خرداد سال 1388 را در مورد خدمات و سلامتش ايراد و از او در برابر تخريب افراطيون حمايت كرد.
سوم: اگر ارادتمند و علاقهمند به سردار شهيد حاج قاسم سليماني هستيد، آيا نميدانيد حاج قاسم از روابط بسيار نزديك و صميمانهاي با آيتالله هاشمي چه در دوران دفاع مقدس، در قالب سرداري تحت امر فرمانده جنگ، چه در دوران سازندگي به عنوان جهادگر سازندگي و چه پس از آن به عنوان مشاوري امين و معتمدي دلسوز برخوردار بود؟ آيا سخنان ماندگار سردار سليماني در وداع با پيكر هاشمي را كه مهر بطلاني بر دههها تخريب و دروغ و تهمت افراطيون بود را نشنيديد؟
چهارم: اگر خود را انقلابي ميدانيد، چه كسي مانند هاشمي، شناسنامه انقلاب است كه پيش از آغاز نهضت امام خميني، مبارزه را آغاز كرد و توسط گروهكها ترور شد و در جبههها تا آخرين روزها و عمليات مرصاد در صف مقدم و خطر بود، امام خميني زندگي چه كسي غير از هاشمي را با نهضت و انقلاب گره زد؟ چه شخصيتي با آغوش باز از همه گروهها و افراد رنجكشيده در انقلاب و به حاشيه راندهشده استقبال ميكرد؟ چه كسي به تعبير رهبر انقلاب ثروتش را در راه انقلاب صرف كرد و از انقلاب اندوخته براي خود برنگرفت؟
پنجم: اگر خود را شيفته وطن و ايران اسلامي ميدانيد، كدام شخصيت را در تاريخ معاصر ايران سراغ داريد كه شصت سال مبارزه و فعاليت سياسياش را با هدف دفاع از ايران و آباداني اين سرزمين تداوم بخشيده باشد؟ در كدام دوره نظير دوره سازندگي خرابيها و محروميتهاي ايران به عمران و آباداني تبديل و سنگ بنا و تداوم توسعه در دولت اصلاحات و دوره برجام با زحمات چه كسي بنيان نهاده شد؟
ششم: اگر خود را مردمي ميدانيد، كدام شخصيت را در تاريخ انقلاب سراغ داريد كه سيزده بار خود را در معرض راي مردم قرار داده باشد، هزاران بار در برابر پرسشها و چالشهاي رسانهها و افكار عمومي پاسخگو باشد، در برابر تخلفات انتخابات شكايت به خدا ببرد و از ردصلاحيت با آرامش بگذرد تا مصلحت مردم را بر مصلحت خود مقدم دارد، براي كدام شخصيت با اين حجم از تخريب رسمي، پاياني با آراي مردمي بيسابقه و وداعي اينچنين رقم خورد؟
هفتم: اگر حتي مسلمان و پايبند به حرمت دروغ و تهمت و ظلم و هتك حيثيت افراد نيستيد، آزاده هستيد؟ جوانمرد باشيد و بگوييد اين نظامي كه امروز به خطر افتاده، با زحمت و تلاش چه كساني تاسيس و حفظ شده است، آنان كه شما تبليغشان را ميكنيد در دوران مبارزه و جبههها، كجا بودند؟ چه سطحي از علم، چه ميزاني از شجاعت، چه بهرهاي از هوش و تحصيلات بردهاند؟ آيا رواست كه گذشت شش سال از درگذشت هاشمي نيز آبي بر آتش كينهها نريزد و اين دشمني با تداوم تخريب هاشمي و آزار خانوادهاش ارضا شود؟»
در پايان رنجنامه خانواده آيتالله هاشمي آمده است: «اگر جرم ما فرزند هاشمي بودن است كه به آن افتخار ميكنيم. تصور ميكنيد كه اگر در دهه فجر و ايام پيروزي انقلاب، هاشمي را سانسور كنيد، اگر در مناسبتهاي دفاع مقدس و جنگ تحميلي فرمانده جنگ را حذف كنيد، اگر با برق و آب و گاز و راهها و زيرساختهايي كه در دوران سازندگي بنا شد، بر هاشمي بتازيد اسم او و محبت او را از دل مردم محو ميكنيد، به اين راه اشتباه ادامه دهيد كه هرچه در دشمني با او كرديد بر محبوبيت او در زمان زندگياش افزود و پس از درگذشتش نيز تفكر و راه و مكتب هاشمي را زندهتر خواهد كرد. اكنون كه بنا بر آزادي زندانيان سياسي و معترضان شده است، شايد بتوان با آزادي زنان دربند سياسي از جمله خواهرمان فائزه، مرهمي بر زخمها و دردها گذاشت، مادران و فرزندان و همسراني چشمانتظار اين زنان هستند و ايام مبعث رسول اكرم(ص) فرصت مناسبي براي مرهم نهادن بر زخم اين خانوادههاست.»