يادداشتي درباره چيدمان امير دانشپور در گالري زورخانه كاشان
شكافي بر پيكرِ جامعه مردسالار
حميدرضا صادقزاده ٭
در چارچوبهاي سنتي، زنان اجازه ورود به زورخانه را ندارند. ورزش باستاني و پهلواني بر بنيان و بستري مردانه شكل ميگيرد. دايره واژگان اين ورزش حول محور اصطلاحاتي مردانه ميگردد. به عنوان مثال مردانگي، جوانمردي، شاه مردان، نامرد، مرد... و از اين دست واژگان كه در ساختشان ارجاعي به جنسيت مذكر دارند. صورتبندي زورخانه با عناصري كه بيشتر به عنوان دستبافتههاي زنانه تلقي ميشوند، تناقضي آشكار با گفتمان مردمحور اين خرده فرهنگ سنتي را هويدا ميكند. به اين ترتيب آشكارا اشارهاي ميشود به شكاف بر پوسته جامعهاي كه هر روز از الگوهاي مردسالارانه فاصله ميگيرد. به رسم همه زورخانهها به هنگام ورود بايد سر خم كرد، تا از در كوتاه گذشت. زنگي در كار نيست. حجم فرشها و قاليچههاي فشرده در تكتك فضاها خودنمايي ميكنند. گود زورخانه كه محوريت فضاي معماري و ساختار فرهنگي در آن مستتر شده مشحون از دستبافتههاي زنانهاي است كه به فشردهترين حالت ممكن در آن جاي گرفتهاند. ساير مكانها هم بينصيب نماندهاند. طاقچهها و رفهايي كه به شكل معمول حاوي جملاتي در باب جوانمردي يا تصاوير مردان ورزشكار هستند، مطابق گود زورخانه و با همان تراكم از قالي و قاليچه انباشته شده. سر دم، زنگ و ضرب هم در فرشها فرو رفتهاند. پشته پشته دستبافتههاي زنانه حتي جايگاه تماشاچيان را اشغال ميكند. حجم سنگين، قالب و پيداي توليدات زنانه در فضايي مردانه استعاره پنهانبودني از شدت آشكارگي در ذهن ميآفريند. چيدمان امير دانشپور از توده فرشها و قاليچههاي فشرده در دل يك زورخانه عهد صفوي، همنشيني و تعامل دو فضاي ناهمگون را ميسر ميكند. بافت و توليد فرش در شهر كاشان سابقهاي طولاني دارد. فرهنگ فرشبافي و تجارت آن همچنان بخش عظيمي از اقتصاد اين شهر كهن را به خود اختصاص ميدهد. در چارچوبهاي سنتيتر حضور پررنگ زنان در اين هنر - صنعت به شكل بافندههايي ماهر رخ مينمايد. توليد فرش دستباف عملي زمانبر و روشمند است. مستلزم همكاري ميان سرمايهگذاري اقتصادي و استادكاراني چون طراح، رنگگذار، نقطهچين، رنگرز، چلهكش و نظاير آنها كه سرانجام به مدد سر پنجههايي زنانه بر تار و پود قالي جان ميگيرد. تعامل حرفهاي ميان مردان و زنان در سطح جامعه به واسطه توليد اين اثر هنري - صنعتي در جامعه و روزگاري كه سنتهاي مردانه مقياس و معيار هر چيز بودند، اتفاق چندان معمولي در تاريخ ما نيست. اين كار و پويش درآمد اقتصادي، جايگاه اجتماعي و استقلال نسبي براي زنان به همراه داشت. شاهد اين مدعا موقوفات و املاكي است به نام زنان در شهرهاي كويري كه سنت فرشبافي در آنها وجود دارد. توجه به اين نكته ضروري به نظر ميرسد كه اين هنر در بستر خلق خود به هيچ صورت حائز جايگاهي درجه دوم و حاشيهاي نبود. بلكه فاخرترين هنر اين دست جوامع به شمار ميآمد. اهميت كار و جايگاه اين هنرمندان گمنام با درك شرايط جامعه آنها آشكارتر ميشود. با در نظر گرفتن آنچه از پيشينه و افق متن جهان خلق فرش در بستر جوامع كويري گفته شد، چيدمان امير دانشپور را ميتوان برداشتي از گفتوگو ميان زنانگي و مردانگي در نظر آورد. در اينجا كسي به سبب جنسيت از ديگري ارزشمندتر نيست. حفظ احترام و حقوق متقابل هر چند در وسعتي كوچك وجود داشته و در يادها مانده. در هيچ زماني گود كار و تلاش اجتماع خالي از زنان نيست. كوشش آنان اگر نگوييم بيش از مردان، كمتر هم نبوده است. زورخانه را ميتوان جلوخان جامعهاي دانست كه در فرهنگ و ادبياتش با اجحافي تاريخي به زنان، همه خصلت و ويژگيهاي نيك انساني را صرفا به جنسيت مذكر مربوط ميكند. گود زورخانه در اينجا با دستساختههاي زنانه به مثابه موجوديتي زنانه انباشته شده كه قرابتي با معنا و كاركرد تاريخي اين مكان ندارد. اما به سبب تلاش و همتي سترگ از جانب بيشماري از زنان فراهم آمده كه در خور كاري پهلوانانه است. اين پهلوانان گمنام به جهت جد و جهدشان در گود روزگار به اين جايگاه داخل ميشوند و نه به صرف جنسيتي كه انتخابي در آن نداشتهاند. امير دانشپور متولد ۱۳۵۳ تهران است. او كه از كودكي به همراه خانواده به كاشان مهاجرت كرده به سبب طبع ماجراجو در زمينههاي مختلف دست به تجربه زده است. ورزش، هنرهاي تجسمي، صنايع دستي و ... از اين جملهاند. تحصيلات هنري ندارد و به شكلي خودجوش و خودآموخته به نقاشي و مجسمهسازي ميپردازد. از روي علاقه به ورزش باستاني و تجربه كشتي پهلواني پيگير تاريخ شفاهي آن در كاشان ميشود. ضرب زورخانه را فرا ميگيرد. جستوجو در يكي از محلات قديمي كاشان پي زورخانهاي مربوط به عصر صفوي، او را به ساختمان رنگرزي متروكي كه در شرف تخريب و طرح تعريض قرار دارد، ميرساند كه همان زورخانه مورد نظر است. آن را خريداري و از تخريب آن جلوگيري ميكند. اين بنا احتمالا قديميترين زورخانه باقيمانده در ايران باشد. به مرور زورخانه را مرمت و به شكل اصلي بر ميگرداند. پس از چندي بر آن ميشود زورخانه را به گالري هنرهاي تجسمي مبدل كند. اعتقاد دارد كه كار زورخانه بايد پرورش خصلتهاي نيك انساني باشد. از اين جهت هنر و ورزش تفاوتي ندارند. اين چيدمان را ثمره تجربه زيسته خود در ساحتهاي مختلف ميداند. زورخانهاي كه به گفته خودش «او را يافته» و فضاي هنرهاي تجسمي كه به شكل نقاشي و مجسمهسازي در او جاري است. فرش و دستبافتههايي كه در ساليان دراز از اين سو و آن سو گردآورده. اين اثر را اداي ديني به زنان گمنامي ميشمرد كه اين بافتهها را به صرف عمر و جواني خويش خلق كردهاند. ٭ مجسمهساز و مدرس