فلسفه زمان؛ كليد ورود به دنياي آينده
كامران مشفق آراني
در فلسفه، پرداخت به مفهوم پيچيده «زمان» هميشه يكي از چالشهاي پيرامون فيلسوفان بوده است، فيلسوفان معتقد به فلسفه «حضورگرايي» بر اين باورند كه فقط «زمان حال استمراري» است كه وجود دارد و گفتمان در مورد آينده و گذشته موضوعاتي انتزاعي هستند. اديان نيز زماني كه به موضوعاتي مانند كارما، زندگي پس از مرگ و معادشناسي ميرسند، عموما مبتلا به پرداخت به فلسفه آينده ميشوند و بحث زمان را بهشدت درنظر ميگيرند تا جايي كه تشريح ميكنند پايان زمان و پايان جهان چيست و چگونه خواهد بود.
اكنون به اين پرسش ميرسيم كه اهميت اين همه فلسفهبافي براي نسل ما چيست؟
براي نسل كنوني كه در كشاكش تغييرات بنيادين جهان و در ميان ديجيتاليزه شدن جهان آنالوگ رشد كرده اين مهم به آنها كمك ميكند تا مشكلات خود را از طرق سهلتر تحليل و حل نمايد، چه دنيوي يا چه انتزاعي و به ما كمك ميكند تا با توسعه تفكر انتقادي خود تصميمات بهتري بگيريم (در عصري كه تصميمگيري برمبناي اطلاعات نادرست بسيار محتمل است). اما اكثريت ميگويند اين خيلي خستهكننده است و برخي ديگر ميگويند درك آن سخت است. همانطور كه پيداست، فلسفه لازم نيست يك گردهمايي بزرگ براي چرت زدن باشد، بلكه قرار است لحظهاي اگرچه كوتاه براي انديشيدن باشد، آنطور كه عموما عنوان ميشود فلسفه زمان مانند فلسفه زندگي حداقل داراي دو جزء مهم است: يك پديدارشناسي متافيزيك و دوم تامل در اخلاق. مابعدالطبيعه قرار است شرحي از چگونگي پيوند اجزاي جهان با يكديگر را براي ما توصيف كند و اخلاقيات شرحي از چگونگي زندگي ما در اين جهان هستي را به ما نشان دهد.