قتل به دليل مشكل مالي
تحقيقات در پرونده ناپديد شدن زن نقاش نشان داد كه مردي آشنا با همدستي يك سارق سابقهدار او را به قتل رساندهاند تا خودروي شاسيبلند او را سرقت كنند. يازدهم بهمن امسال مردي به اداره پليس رفت و از ناپديد شدن همسرش خبر داد. او گفت: «همسرم روز گذشته (دهم بهمن) سوار بر خودروي شاسي بلند خود شد و از خانه بيرون رفت. او نقاش است و بارها نمايشگاه نقاشي برپا كرده و آخرين بار هم براي خريد لوازم نقاشي از خانه بيرون رفت اما ديگر برنگشت. در اين مدت همهجا را بهدنبال او گشتم اما اثري از او پيدا نكردم و حدس ميزنم كه اتفاق شومي برايش رخ داده است.» با ثبت اظهارات اين مرد، تيمي از ماموران اداره چهارم پليس آگاهي تهران به دستور قاضي عظيم سهرابي، بازپرس شعبه نهم دادسراي جنايي، تحقيقات براي يافتن زن گمشده را آغاز كردند. در نخستين گام، شماره پلاك خودروي زن گمشده دراختيار همه واحدهاي گشتي قرار گرفت و ساعاتي بعد، ماموران گشت پليس در يكي از محلههاي جنوب تهران موفق به شناسايي اين خودرو شدند. خودرو درحالي كه در يكي از خيابانها پارك بود پيدا شد. ماموران اين خودرو را به اداره آگاهي منتقل كردند و در بررسيها، آثار خون روي صندليهاي آن پيدا شد. اين نمونهها به آزمايشگاه جنايي فرستاده و معلوم شد كه متعلق به زن گمشده است و اين يعني او قرباني يك جنايت شده است. تيم جنايي در شاخه بعدي به بررسي دوربينهاي مداربسته اطراف خانه اين زن و همچنين محلي پرداخت كه خودروي او در آنجا رها شده بود و به اين ترتيب نخستين سرنخها به دست آمد. تصاوير به دست آمده نشان ميداد كه زن جوان پس از آنكه سوار ماشين شاسي بلند خود از خانه خارج شده، با 2 مرد جوان مواجه شده است. بهنظر ميرسيد كه مردان جوان زن نقاش را ميشناختند؛ چراكه يكي از آنها براي او دست تكان داد و زن جوان نيز توقف كرد و هر دو مرد سوار ماشين شدند. همچنين تصاوير ضبط شده در محلي كه خودروي زن گمشده رها شده بود، همان 2 مرد را نشان ميداد كه پس از پياده شدن از ماشين، در آن را قفل كرده و از محل دور شدند. با كشف اين تصاوير، شكي وجود نداشت كه مردان جوان از سرنوشت زن گمشده خبر دارند. تصاوير آنها پيش روي خانواده زن جوان قرار گرفت و آنها يكي از مردان را شناختند و مشخص شد كه اين مرد مدتي براي انجام نظافت به خانه زن نقاش ميرفته و از اين طريق با اين خانواده آشنا بوده است. همين كافي بود تا نام كارگر جوان در ليست افراد تحت تعقيب قرار بگيرد و ظهر سهشنبه بود كه ماموران موفق شدند او را در عملياتي غافلگيرانه دستگير كنند. او در بازجوييها اقرار كرد كه با همدستي دوستش نقشه سرقت خودروي زن جوان را كشيده اما نقشه آنها به جنايت منجر شده است. او اعتراف كرد كه با ضربه چاقو، جان زن جوان را گرفته و خودرواش را سرقت كردهاند اما موفق نشدند اين خودرو را بفروشند؛ چراكه پليس آن را پيدا و توقيف كرد. در ادامه همدست متهم نيز بازداشت شد و هر دو براي انجام تحقيقات بيشتر دراختيار ماموران اداره دهم پليس آگاهي تهران قرار گرفتند. متهم به قتل 35 ساله است. او ميگويد كه با همدستي يكي از دوستانش كه سارقي سابقهدار است قصد دزديدن ماشين مقتول را داشته اما مجبور شده كه دست به جنايت بزند.
زن نقاش را چطور ميشناختي؟
چند مرتبه براي انجام كارهاي نظافت به خانهاش رفته بودم و ميدانستم او و همسرش وضع مالي خيلي خوبي دارند.
چه شد كه او را به قتل رساندي؟
من و همدستم قصد كشتن او را نداشتيم. اما او مقاومت كرد و حاضر نبود سوئيچ ماشينش را به ما بدهد. مدام فرياد ميكشيد و به تهديدهاي ما توجه نميكرد. از ترس اينكه گير بيفتيم با چاقو به او ضربه زدم. من ميخواستم بعد از سرقت، ماشين او را بفروشم و براي يك مدت در تهران آفتابي نشوم تا آبها از آسياب بيفتد اما نقشه آنطور كه من تصور ميكردم پيش نرفت.
چرا چنين نقشهاي كشيدي؟
مدتها بود كه دچار مشكلات مالي فراواني شده بودم. چند وقت قبل به صورت اتفاقي يكي از دوستانم را ديدم. او سارقي سابقهدار بود و وقتي سفره دلم را برايش باز كردم پيشنهاد سرقت داد. گفت كسي را سراغ داري كه بشود از او سرقت كرد؟ تنها سوژه من زن نقاش بود كه براي نظافت به خانهاش ميرفتم. براي دوستم تعريف كردم كه او وضعيت مالي خيلي خوبي دارد و پيشنهاد دوستم سرقت ماشين او بود. دوستم ميگفت با سرقت خودروي شاسيبلند او ميتوانيم آن را با اسناد جعلي بفروشيم و هرچه از سرقت گيرمان آمد را تقسيم بر 2 كنيم. دوستم ميگفت آشنا دارد و همه كارهاي فروش ماشين را خودش انجام ميدهد. نقش من هم اين بود كه با چاقو وي را تهديد كنم تا ماشينش را به سرقت ببريم.
روز حادثه چه اتفاقي افتاد؟
يك هفته تمام خانم نقاش را زيرنظر گرفتم. روز حادثه با همدستم مقابل خانهاش رفتيم و به كمين نشستيم. وقتي سوار بر ماشينش از ساختمان خارج شد براي او دست تكان دادم و او توقف كرد. خواهش كردم ما را تا سر خيابان برساند و او هم قبول كرد. من در صندلي جلو نشستم و دوستم در صندلي عقب. به محض اينكه ماشين حركت كرد، چاقو را زير گردن او قرار دادم و تهديد كردم كه از ماشين پياده شود. حتي تهديد كردم كه بيخيال شكايت شود در غير اين صورت جان خانوادهاش نيز در خطر است. اما به جاي اينكه تسليم شود مقاومت كرد و تهديدهاي مرا جدي نگرفت. با او درگير شدم اما نميخواستم بميرد. در آن لحظه فقط ميخواستم خودم را از مخمصه نجات بدهم چون او فرياد ميكشيد و ممكن بود هر لحظه مردم برسند و ما گير بيفتيم. در جريان كشمكش و درگيري با زن نقاش، ضربهاي به گلويش زدم كه باعث مرگش شد.
با جسد چه كرديد؟
جسد را در صندوق عقب قرار داديم و در بيابانهاي اطراف تهران دفنش كرديم اما عذاب وجدان بهشدت اذيتم ميكرد و پشيمان.
چرا ماشين مقتول را رها كرديد؟ مگر قصدتان فروش آن نبود؟
ماشين را در يكي از محلههاي جنوب تهران گذاشتيم و قرار شد با همدستم روز بعد با مالخر به سراغ آن برويم. اما فرداي آن روز وقتي به سراغ ماشين رفتيم با جاي خالي آن مواجه شديم. آن زمان اصلا به ذهنمان نرسيد كه پليس ماشين را كشف كرده است. همدستم به من و من به همدستم مشكوك شده بوديم و با هم درگير شديم. فكر ميكردم او ماشين را برداشته تا سر مرا كلاه بگذارد. آن روز مردم ما را جدا كردند و به خانه برگشتم تا اينكه دستگير شدم.