انتقام نسل سوخته- ۱
پدران و مادران درگير زندگي و انقلاب خود بودند، تعداد فرزندان كه زياد شود، بهرهمندي آنان از امكانات زندگي اندك ميشود، طبعا محبت و توجه كمتري را تجربه ميكنند. جالب است كه خانوادهها نه فقط تعداد فرزندان آنان بيشتر شد، بلكه سن پدران نيز كمتر شد و نوعي ازدواجهاي زودرس را شاهديم كه با بنيه پايين اقتصادي خانوار همراه بود.
فضاي اقتصادي - بهطور قطع به علل گوناگون وضعيت اقتصادي رو به افول بود، توليد ناخالص داخلي از سال ۱۳۵۶ تا ۱۳۶۷، بهطور مستمر به جز ۳ سال در حال كاهش بود، گرچه فشار به خانوارها به اندازه اين كاهش نبود، ولي در مجموع بخش مهمي از اين فشار به درآمد و هزينههاي خانوار منتقل ميشد كه با رشد جمعيت هم مواجه بود. استفاده از كوپن يكي از راههاي جبران اين وضعيت بود كه در اين مقطع شاهد آن هستيم.
آموزش و بهداشت - گرچه به لحاظ شاخصهاي آموزشي و بهداشتي وضعيت متولدين اين دهه نسبت به پيشينيان خود بهبود يافت، ولي در هر حال مواجه با كمبود امكانات از جمله مدارس دو يا حتي سه شيفته با تعداد دانشآموزان بيشتر شدند. فضاي مدارس نيز متاثر از فضاي عمومي جامعه فاقد نشاط و تنوع بود، بيشتر محلي براي انتقال مفاهيمي ايدئولوژيك بود كه از نظر اين كودكان كه دركي از انقلاب نداشتند، امري تحميلي ميآمد و بعدها ضد مذهبيترين افراد از دل همين نوع آموزش بيرون آمدند.
اين وضعيت در دانشگاهها هم ادامه يافت، يعني اين نسل كه از ۱۸ سالگي وارد دانشگاه شد، از يكسو همچنان تحت كنترلهاي فكري و اعتقادي و رفتاري بود، و از سوي ديگر به لحاظ كمّي نسبت به گذشته وضعيت خوبي پيدا كرد. از سال تحصيلي ۱۳۷۵-۱۳۷۴ كه اينها وارد دانشگاه شدند، ظرفيت دانشگاهها دو برابر شد، به ويژه براي دختران اين تحول ملموستر بود. بنابراين نسل مذكور با يك تعارض جدي مواجه بودند، از يك سو تعداد بيشتري وارد فرآيند آموزش عمومي و عالي شدند ولي با محدوديتهاي اين نظام نيز دست و پنجه نرم ميكردند. در هر صورت كيفيت آموزشي آنان به علل گوناگون به ويژه در حوزه علوم اجتماعي و انساني بهتر از پيشينيان آنان بود.
اشتغال
اگر سن اشتغال را پس از تحصيل در دانشگاه در نظر بگيريم، يعني متولدين ۱۳۶۰ (ميانگين) بايد در 1384-۱۳۸3 وارد بازار كار شوند، ولي نكته مهم اين است كه آنان وارد دههاي از اقتصاد ايران شدند كه مصادف با دوره احمدينژاد بود و شاهد توقف رشد اشتغال هستيم. نرخ مشاركت اقتصادي كه در دوره اصلاحات به سرعت در حال افزايش بود و از7/34 درصد در سال ۱۳۷۶ به 3/41 درصد در سال ۱۳۸۴ رسيده بود روند نزولي يافت و در سال ۱۳۹۰ به9/36 درصد رسيد كه بيشترين زيان آن متوجه زنان بود. زناني كه در دانشگاهها حضور بيشتري مييافتند، در عرصه اشتغال دچار عقبگرد شدند و اين موجب خشم و عصبانيت بيشتر آنان نيز ميگرديد. نرخ مشاركت زنان از 1/17 درصد در سال ۱۳۸۴ به 0/12درصد در سال ۱۳۹۳ رسيد كه نزول فاحشي بود.
در اين فاصله نرخ بيكاري مردان كم شد ولي نرخ بيكاري زنان افزايش يافت. در نقطه مقابل تعداد دانشجويان دختر كه در سال ۱۳۷۶، حدود دو سوم دانشجويان پسر بودند در سال ۱۳۸۴، حدود ۷ درصد نيز بيش از دانشجويان پسر شده بودند. در واقع نسل مذكور نه تنها از نظر وضعيت اقتصادي و اشتغال عقب افتادند، بلكه اين امر براي زنان بيشتر بود، در عين حال كه هر دو جنس به ويژه زنان موقعيتهاي آموزشي بهتري پيدا كرده بودند.
ادامه در شماره بعد