نظريهپردازِ حفظ يكپارچگي ايران
احمد نقيبزاده
سيدجواد طباطبايي، تحصيلاتِ آكادميكِ خود را در دانشكده حقوق و علوم سياسيِ دانشگاه تهران آغاز كرد و در ادامه براي گذران تحصيلات تكميلي به فرانسه رفت و تز خود را در دانشگاه سوربن درباره «هگل» نوشت، بنابراين زبان آلماني هم آموختند، سپس به ايران بازگشتند و مدتي در «دايرهالمعارف اسلامي» و «دايرهالمعارف دهخدا» مشغول به كار شدند. سالهاي 71 - 70 بود كه به دانشكده حقوق آمدند و مشغول به تدريس شدند، دانشجويان هم در كلاسهاي ايشان حضور پررنگ داشتند، متاسفانه دانشگاه چندان كه بايد قدرشان را ندانست، به هر ترتيب روحيه او به گونهاي بود كه هر طور فكر ميكرد، همان عقايد را به زبان ميآورد، رويكردي كه قاعدتا به مذاق عدهاي خوش نميآمد. همين امر موجب شد دانشگاه را ترك كنند و مدتي در موسسههاي خصوصي كلاسهايي داشتند كه آنجا هم با استقبال مواجه شد. موضوع مهمي كه نبايد از نظر دور داشت، اينجاست كه آقاي دكتر در حوزه سياست و انديشه سياسي ايران بسيار كوشا بودند و حال به واسطه فقدان رخ داده يك خلأ ايجاد خواهد شد كه من نميدانم چه كسي ميتواند اين جاي خالي را پر كند. همه ميدانيم كه ايشان در زمينه انديشه «ايرانشهري» تاكيد داشت و معتقد به يك استمراري بين ايران قبل از اسلام و ايران بعد از اسلام بود، تاكيد اين بود كه همين حفظ سنتها موجب حفظ و حراست از ايران شد و اجازه نداد «ايران» در امپراتوريهاي ديگر ازجمله «عباسيان» و «عثماني» هضم شود، يعني همواره هويت خود را حفظ كرد و اين منجر به حفظ يكپارچگي شد. بر همين اساس هم بود كه روي نظريات «نظامالملك» كار كرد؛ درسنامهها و سياستنامههايي كه قبلا در ايران معمول بوده طبق همين سنت ادامه پيدا كرد و به صور مختلف در سپهر سياسي ايران باقي ماند. من خودم اين سنت را مطالعه كردهام و آنچه متوجه شدم، اين بوده كه شهرهاي حاشيه كوير و نقاط دوردستِ ايران، همچنين ايلياتيها و عشاير كوچروِ ما ذخيرهگاهِ مهمي براي حفظ انديشه ايراني بودهاند، چراكه همواره از دسترس مهاجمان خارج و دور ماندند و سرزمينهايشان هم چندان جلب توجه نكرد. درنتيجه شهرهايي مانند نايين، اردكان و كاشان به حال خود رها شدند، به همين دليل شاهد هستيم اهالي اين شهرها و روستاهاي حاشيه كوير همچنان به زبان فارسي ميانه و دوره ساسانيان صحبت ميكنند. ميدانيم آيينهاي زرتشتي نيز در اين نقاط رواج دارد و بجا آورده ميشود. در هر صورت از آنجا كه عربها هم از سنت سياسي ايران تقليد كردند و بالاخره وصيتنامه اردشير را ترجمه كرده و به كار بستند، ميشود به محك عقل پذيرفت كه چنين استمراري برقرار بوده. ما همچنين كدهاي مشابهي را در روزگار پس از اسلام مشاهده ميكنيم. مقصودم اين است كه آقاي طباطبايي به نيكي دريافتند چنين استمراري وجود داشته و در آثارشان سعي كردند اين نكته را اثبات كنند. متاسفانه ما انديشمندان زيادي نداشتهايم كه راجع به اين مقوله كار كرده باشند. چنانكه ميدانيم سالها اگر در اين زمينه كاري صورت ميگرفت، معمولا از زمانه مشروطيت به اين سو را مدنظر قرار ميداد. ايشان هم به اين دوران بسيار توجه كردند و در نتيجه يك رويكرد تجويزي براي خوانندگانشان داشتند. ديگر آنكه، آقاي دكتر طباطبايي از سرزمين آذربايجان بلند شدند كه ميدانيم در دويست سال اخير بسيار در تحكيم وحدت و هويت ملي موثر بوده و چهرههاي مهمي به جامعه معرفي كرده است، بهطوري كه افرادي از اين خطه همواره در تمام رويدادهاي ملي حضور چشمگير داشتهاند. هنوز هم اگر جايي پيدا كنيم كه در سنتهاي ملي به چشم بيايد، مانندِ سنتِ «پهلواني» و «راستي و درستي» در همين سرزمين سرآمد است. از نظر خلقيات من همواره آقاي طباطبايي را به كسروي تشبيه كردهام، فردي كه مقداري بيان گزنده داشت و در عين حال راستي و درستي در گفتار ايشان مشاهده ميشد، نكتهاي كه بعضا موجب ميشد عدهاي از ايشان برنجند. در حقيقت آقاي دكتر طباطبايي هر جا چيزي ميديدند كه از نظرشان دچار انحراف و كجفهمي بود، اين را به صراحت بيان ميكرد، بسيار هم به نكات ظريف توجه داشت و به نيكي هم مواردي را نسبت به گوينده به كار ميگرفت. شايسته است دكتر طباطبايي به عنوان فردي كه خدمات زيادي كرده مورد توجه قرار گيرد، گو اينكه بعضي خلقيات شخصي مسائل را تحت تاثير قرار داده است. بايد در نظر داشت، شاعر اگر داراي خصوصيات شخصي است كه كسي نميپسندد، به معناي اين نميشود كه ما به شعر او توجه نكنيم، نپسنديم و خودمان را از اين ذوق و شوق محروم كنيم. چنانكه عدهاي نسبت به مرحوم «سايه» مواردي مطرح ميكردند، از چپروي گرفته تا اومانيسم در اشعارش كه اين به معني فاصله گرفتن از كيفيت شعري ايشان نيست. اميدوارم دوستان به خاطر اينگونه برخوردها عملكرد دكتر طباطبايي را تنزل ندهند، فقدان ايشان بسيار چشمگير و تاثربرانگيز است.