چگونه ميتوان ايراني بود؟
مرتضي ويسي
مرگ سيد جواد طباطبايي انديشمند سياسي بهانهاي است براي واكاوي و بازخواني متفكري مهم و تاثيرگذار در تاريخ ايران. لازم است در آغاز اين تاكيد را داشته باشم كه صاحب اين قلم همواره از منتقدان پروژه سيد جواد طباطبايي و اطرافيان او بوده و هست و همواره خود را منتقدي تمام عيار عليه مواضع فكري ايرانشهري، راستانديشانه، دولتخواه و ضد چپ سيد جواد طباطبايي بوده و هستم. براي من هيچوقت سيد جواد طباطبايي معرف و نماينده متفكر هگل نبوده و نيست. شيوه مواجهه او با تاريخ را نميپسنديدم، چراكه تاكيد او بر فهم ايدهآليسم از تاريخ باعث ميشد همواره اشتباهات فاحش تاريخي داشته باشد و عدم استفاده او از منابع دسته اول تاريخي نميتوانست وي را يك مورخ دسته اول و تاريخشناس معرفي كند.با همه اينها در اين لحظه كه به كارنامه او ميانديشم، ميبينم جايگاه شخصيت انديشمندي مثل سيد جواد طباطبايي آنقدر بالاست كه نتوان دستاوردها و خدمات او را به جامعه فكري و سياسي ايران ناديده گرفت.
براي معرفي گوشهاي از اين خدمات موردنظر سعي ميكنم با تكيه بر يك خاطره شخصي مساله را باز كنم. روزگاري كه دانشجوي سال اول ليسانس رشته تاريخ بودم بهطور اتفاقي در خيابان انقلاب آقاي طباطبايي را ديدم و شناختم. با جسارت جواني كه داشتم به حضور ايشان رفتم و اتفاقا با برخوردي بسيار گرم از سوي او مواجه شدم. از او خواستم راهنماييام كند چگونه دانشجوي موفقي در رشته تاريخ باشم. دقيقا پاسخ او در ذهن من حك شده است: «به يك سوال منتسكيو بسيار بينديش؛ ايراني كيست و چگونه ميتوان ايراني بود؟» در ميان كارهاي بزرگي كه سيد جواد طباطبايي براي جامعه فكري ايران انجام داده است اين كار يعني مساله كردن مفهوم «ايران» يكي از بزرگترين كارها بود. مساله شدن مفهوم ايران فارغ از اينكه چه پاسخي به آن بدهيم، ميتواند سوالي عميق و تاثيرگذار باشد. اينكه ايراني كيست و با چه مولفههاي ميتوان ادعاي ايراني بودن كرد، مقدمه سوالات بسياري است كه براي پاسخ آن به ابزارهاي فكري و نظري بسياري مسلح بود. اين سوال شيوه مواجهه با تاريخ و دادههاي تاريخي را تغيير داده و متفكر را وادار به انديشيدن ميكند.
در گذر از اين سوال بنيادين است كه شخصيتهايي مثل خواجه نظامالملك، ابنخلدون، خواجه نصير، ناصرالملك شمايل و جايگاه متفاوتي در تاريخ پيدا ميكنند و همچنين مفاهيمي مثل وطن، مليت، قانون، مدرنيته و... معناي ديگري مييابند. انديشيدن به ايران باعث ميشود جايگاه تاريخي خود را به عنوان شخصي كه در جغرافيايي خاصي زندگي ميكند مورد بازخواني قرار بگيرد و همزمان تعلق يا عدم تعلق به اين جايگاه پيدا كرد. ميتوان به اين انديشيد آيا واقعا ايران به ذات دارايي روحي است كه بايد فهم شود يا همه چيز صرفا قراردادي است كه ما در يك چارچوب جغرافيايي خاص، وضع ميكنيم تا بتوانيم در كنار هم حيات صلحآميزي داشته باشيم.اگر اين گزاره هايدگر را بپذيريم كه پرسيدن مهمتر از پاسخ است در واقع سيدجواد طباطبايي مبتكر و مبدع سوالاتي بود كه بهطور كل مواجهه و نگاه ما را به تاريخ تغيير داد.
پروژه سيد جواد طباطبايي داراي دو وجه بود؛ يك وجه سلبي و يك وجه ايجابي. در وجه سلبي طباطبايي به خوبي با به نقد كشيدن فضاي پوسيده آكادمي و دانشكدههاي غيركارآمد توانست پنجرههاي جديدي به روي فارسيزبانان باز كند. سيد جواد طباطبايي جزو اولين محققان و متفكران ايران بود كه توانايي خواندن به چند زبان از جمله يوناني و آلماني را داشت و بسياري از متون سياسي غرب را به زبان اصلي مطالعه كرده بود. همچنين وي توانست ضربات مهلكي به تاريخنويسي قصهگويانه دانشگاههاي ايران وارد كند و اهميت تاريخ انديشه را به عنوان يك حوزه مهم در تاريخنگاري به دانشجويان و محققان گوشزد كند.
هر چند درنهايت اين پروژه را در وجه ايجابي بايد داراي نقدهاي مهمي دانست. براي مثال زماني كه سيدجواد طباطبايي از ايرانشهر صحبت ميكرد بهطور دقيق مشخص نبود كه ايرانشهر كجاي تاريخ است. فاصله علقههاي ايرانشهري با علقههاي فاشيستي كجاست؟ آيا واقعا در تاريخ ميانه ايران ما با همان مفهومي از ايران مواجه بوديم كه در جهان معاصر ايران هستيم؟ اينكه پروژههاي رقيب با بيسوادي و بياطلاعاتي مدام از ايران و تاريخ ايران نميتوانست اين خلأهاي عميق را پوشش داد.
هر چند درنهايت بايد تاكيد كرد سيدجواد طباطبايي جزو اولين محققان و متفكران ايراني بود كه اهميت تاريخ را به ما و تمام كساني كه قائل به تحقيق درباره ايران هستند، گوشزد كرد. يادش گرامي.