شراكت رايگان در عقل ديگران
به درستي متوجه دشمنان اين ملت باشد، كمتر كسي آن را باور خواهد كرد. مشكل بعدي اين است كه اگر اين اتهام درست نباشد، خود را از فهم واقعيت محروم ميكنيم و قادر به حل مساله كشور نخواهيم بود. سوم اينكه اگر دشمنان متهم به كاري شوند ولي در عمل كسي و شاهدي در اين زمينه بازداشت و محكوم نشود، اين نه تنها به منزله نادرستي ادعا است، بلكه به معناي ناتواني نهادهاي مرتبط با موضوع در انجام وظايف خودشان است، و نيز به منزله قدرت دشمنان هم هست كه ميتوانند چنين اقداماتي انجام دهند و هيچ ردي از خود نگذارند و بازداشت هم نشوند. بالاخره از همه بدتر اينكه اگر در حين بررسيها به نقطهاي برسند كه مستلزم نفي ادعاهاي قبلي باشد اين كار بسيار پرهزينه و شايد ناشدني باشد.
فارغ از اين نكات به نظر بنده يكي از مهمترين ريشههاي بحران كنوني در انحصار مديريت امور و امنيتي كردن اتفاقات و حذف ديگران از دايره حل مسائل است. مسوولان و مديران امور ميخواهند همه گوش به فرمان آنان باشند، و سكوت كنند، و به حرف آنان گوش دهند. هر كس هر حرفي و گمانهاي زد، محكوم است جز حرفهايي كه خودشان ميزنند. حرفهايي كه معمولا تناقضآميز است و صدر و ذيل آنها با يكديگر تطابق ندارد. در اينجا فرآيند بياعتباري همانان آغاز ميشود. هنگامي كه بياعتمادي اوج گرفت حرفهاي راست شما هم شنيده نميشود، چه رسد به اينكه گزارهها تناقضآميز باشد كه موجب عصبانيت و بدبيني ميشود. بهطور كلي هيچ بحراني، تأكيد ميكنم، هيچ بحراني بدون مشاركت و حضور مردم قابل حل و جمع شدن نيست. منظور از مردم نيز مجموعه نهادهايي است كه هر كدام به نحوي مردم را نمايندگي ميكنند. در اين ماجراي مسموميتها به جز دولت و كارگزاران آن، معلمان، اولياي دانشآموزان و مدرسه، پزشكان، رسانهها و روزنامهنگاران، وكلا و... هر كدام نقشي مهم در فهم ابعاد ماجرا دارند و مردم حرف اينها را گوش ميكنند، ولي چه ميتوان گفت كه خيلي پيش از اين هر كدام از نهادهاي اين اقشار و گروهها زخمي و با لطايفالحيل ناديده گرفته يا به حاشيه رانده شدهاند و به همين علت امروز تنهاي تنها در برابر پديدهاي هستيد كه نميدانيد چگونه مردم را بايد توجيه كرد. خيلي ساده است، چرا خود را در عقل ديگران شريك نميكنيد؟ اين نهايت نابخردي است. هنگامي كه به هيچكس اعتماد نداريد، انتظار نداشته باشيد كه كسي هم به شما اعتماد داشته باشد.