نشانهاي به اميد روزهاي خوب اسدالله امرايي
نازنين متيننيا
سالهاي زيادي است كه هر پنجشنبه، اسدالله امرايي با ستون «در حوالي ادبيات» اين صفحه را منور ميكند؛ دقيق نميدانم ۹ سال يا ۸ سال. اين هم شايد از بيمعرفتي من است كه حافظه درست و دقيقي ندارم و محبت آدمها را به سال و روز محاسبه نميكنم. اما آقاي امرايي فرق دارد. با معرفت است و مهربان. هر چهارشنبه حوالي ساعت سه و چهار، يادداشت را ميفرستد و پشت سرش زنگ ميزند كه رسيد يا نه. هيچ چهارشنبهاي جاي خالي نداده. اينطور نشده كه خيالم راحت نباشد و ستون «در حوالي ادبيات» را نداشته باشيم. حتي روزهايي كه اينترنت قطع شده يا حالا مثل اين روزها، وقت بيماري و ناخوشي. چهارشنبه هفته گذشته، اولين باري بود كه آقاي امرايي چيزي نفرستاد. كم و بيش در جريان شرايطش بودم و مراعات كردم و زنگي هم نزدم. تماسهايم از روزهاي بعدي ولي بيپاسخ مانده. براي آقاي امرايي نازنين، جواب ندادن به زنگ و مسيج، خيلي عجيب است. همه آنهايي كه او را ميشناسند، خوب ميدانند كه هيچ تماسي را بيپاسخ نميگذارد. حواسش به همه هست و دقيق و مسلط به جريانها و ارتباطهاي حوزه ادبيات و روزنامهنگاري. اين جواب ندادنها، سخت است. توي روزگاري كه ميداني آدمها دردهاي بسيار بزرگي دارند، توي دلهره خبرهاي بد و سياه، تحمل بيماري و ناخوشي اين مرد آرام هميشه مهربان، سخت است. اسدالله امرايي مترجم چيرهدست، چند روزي است كه جراحي قلب كرده. دو دريچه قلبش را عمل كردند و حالا هم در بيهوشي است چون عمل سنگين بوده و فعلا تشخيص دكترها اين است. اين روزها بسيار سخت ميگذرد و در اين سختي، جاي آقاي امرايي عزيز و نازنين، نه تنها در اين صفحه كه در فضاي مجازي كه هميشه در اينستاگرام و توييتر فعال بوده هم خالي است. كاري از دست ما هم جز دعا و انرژي مثبت برنميآيد. بايد صبر كنيم و اميدوار باشيم تا بالاخره اسدخان بيدار شوند و به سرسلامتي از اين روزهاي پرخطر بگذرند. اين يادداشت كوتاه هم يك نشانه است؛ اينكه در اين روزگار پرهياهو بگوييم كه آنقدرها هم بيمعرفت نشديم كه يادمان برود جاي خالي يكي از اهالي اين صفحه را و هم اينكه نقطهاي بگذاريم براي روزهاي آينده و اينكه منتظر وعده شاعر مانديم كه «بگذرد اين روزهاي تلختر از زهر» و گذشت.
پينوشت: در مراحل صفحهبندي روزنامه، اميلي امرايي خبر داد كه پدرش به هوش آمده. چه خبري بهتر از اين؟! منتظر روزهاي بهتر ميمانيم.