• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5445 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۲۱ اسفند

نگاهي به فضائل عبدصالح، حضرت عباس‌بن علي‌بن ابي‌طالب عليهم‌السلام در سالروز ولادت آن جناب - بخش دوم

تنديسي از استواري ايمان

عليرضا روشنايي

گروه دين و فلسفه| در شماره قبل صفحه دين و فلسفه، به ازدواج اميرالمومنين(ع) با حضرت ام‌البنين و ولادت حضرت عباس و جايگاه ويژه ايشان در خاندان اهل بيت و برخي از فضائل‌شان پرداخته شد. اينك بخش دوم اين مقاله تقديم شما مي‌شود. 

يكي از القاب حضرت عباس‌بن‌ علي(ع) مستجار است. مستجار به كسي گويند كه در مشكلات به او پناهنده مي‌شوند. شيخ محمدرضا ازری در شأن و مقام عباس(ع) قصيده‌اي سروده كه شعر اين قصيده در منتخب التواريخ ص 260 ذكر شده است. وي زمانی كه در قصيده خود اين مصرع را گفت: 
«يوم ابوالفضل استجار به الهدی؛ روز عاشورا روزي است كه حسين(ع) مخزن هدايت به عباس(ع) پناه برد» صحت آن را در نظر بعيد شمرده و با خود گفت كه شايد مقبول حضور امام حسين عليه‌السلام نباشد؛ لذا بيت را تمام نكرد و شب در عالم رويا ديد كه حضرت امام حسين عليه‌السلام به او مي‌فرمايد: آنچه گفته‌اي صحيح است، من به برادرم ابوالفضل‌العباس عليه‌السلام پناهنده شدم و آنگاه مصرع باقی را خود حضرت فرمود: «و الشمس من كدر العجاج لثامها؛ در آن هنگام به عباس پناه بردم كه بر اثر حمله‌ها درگيري‌ها و گردوغبار، بين زمين و آسمان تيره وتارشده بود به‌طوري كه نقاب گردوغبار جلوي نور خورشيد فرا گرفته بود و هوا را تاريك نموده بود».

طلب ياري امام حسين(ع) از حضرت عباس(ع) 
اما اينكه شبهه شده كه در شأن امام معصوم نيست كه به حضرت عباس(ع) پناه ببرد، عرض مي‌كنيم كه چه اشكالي دارد كه امام به قمر بني‌هاشم پناه آورده باشند؛ موارد زيادي در تاريخ وجود دارد كه وجود مبارك معصومين(ع) از كساني كه در رتبه و مقام و منزلت، از آنها پايين‌تر بوده‌اند طلب كمك يا طلب دعا مي‌كردند.
به عنوان ‌مثال، امام حسين(ع) در شب عاشورا از جمله وصيت‌هايي كه به خواهرشان حضرت زينب (س) كردند، اين بود كه فرمودند: «يا اختاه لاتنسيني في نافله الليل» خواهرم در نماز شبت مرا فراموش نكن. همچنين در شب عاشورا وقتي كه شمر و عده‌اي از دشمنان به سمت خيمه‌هاي امام حسين(ع) آمدند، امام حسين(ع) به حضرت عباس(ع) فرمودند: برادرم، جانم فداي تو سوار بر اسب شو و ببين آنها چه‌كار دارند، سپس حضرت فرمودند از آنها مهلتي بگير تا امشب را مشغول عبادت باشيم؛ زيرا كه من نماز و تلاوت قرآن و دعا و استغفار را دوست دارم.
«يا عباس اركب بنفسي أنت يا أخي حتي تلقاهم و تقول لهم ما لكم؟…. فإن استطعت أن توخرهم إلي الغدوه‌و تدفعهم عنا العشيه لعلنا نصلي لربنا الليله و ندعوه و نستغفره فهو يعلم أني قد أحب الصلاه له و تلاوه كتابه و الدعاء و الاستغفار»
برخي از علما بيان كرده‌اند كه شعر مرحوم ازري به اين جريان (بنفسي انت) اشاره دارد؛ در حقيقت، اين شعر كه بالاتر از اين نيست كه وجود نازنين سيد و سالار شهيدان كه معصوم و امام الكونين مي‌باشد به شخصي بفرمايد: (جانم به فدايت) .
قمر بني‌هاشم(ع) چون علمدار و پرچمدار لشكر امام حسين(ع) و از شجاعت خاصي برخوردار بود و اميد و آرزوي همه اهل‌بيت امام حسين(ع) و در حقيقت بازوي امام بود و امام حسين(ع) نيز روي او حساب خاصي بازكرده بود چنانچه يكي از اسرار ازدواج اميرالمومنين(ع) با حضرت ‌ام‌البنين (س) نيز همين بود كه از اين ازدواج كسي به دنيا بيايد تا امام حسين(ع) را در روز عاشورا كمك كند.
لذا وقتي حضرت عباس(ع) مي‌ديد كه همه براي امام حسين(ع)، جانفشاني مي‌كنند چند بار از امام حسين(ع) تقاضا كرد كه او هم به ميدان برود. اما، چون او پناه لشكر بود و وجود او مايه قوت قلب همه بود، حضرت به او اجازه نمي‌داد .

امام حسين(ع) پس از شهادت برادر خود در كربلا
همچنين يكي ديگر از قرائني كه دلالت مي‌كند بر اينكه حضرت عباس(ع) ملجأ و پناه براي امام حسين(ع) در روز عاشورا بود، اين است كه وقتي امام حسين(ع) با صحنه دلخراش شهادت قمر بني‌هاشم(ع)، مواجه شد دستان مبارك خود را به كمر گرفتند و فرمودند: «الان انكسر ظهري و قلت حيلتي …» يعني در اين لحظه كمرم شكست و بيچاره شدم. سپس با صداي بلند در وسط ميدان گريه كردند.
اگر در همين عبارت خوب دقت شود انسان به ‌وضوح مي‌يابد كه وجود نازنين حضرت عباس(ع) به منزله ملجأ و بازو و چاره امام حسين(ع) بوده كه امام در لحظه شهادت او مي‌فرمايد: ديگر بيچاره شدم.
«اِنّ ولدی العبّاس زُقّ العلم زُقّاً»؛ خداي متعال قادر است كه تمام شرايط رسالت و امامت را در كودك قرار دهد و انسان عاقل با ايمان معتقد به خداي قادر توانا اين مطلب را بعيد نمي‌داند، زيرا اين مطلب در قرآن به ‌صراحت مطرح شده از باب مثال نبوت حضرت يحيي(ع) و حضرت عيسي(ع) است كه بهترين شاهد درستي اين مدعاست.
مي‌فرمايد: «يا يحْيی‏ خُذِ الْكِتاب بِقُوّهٍ و آتيْناهُ الْحُكْم صبِيًّا؛ ‌اي يحيي! كتاب آسماني ما را به قوت فراگير و در كودكي مقام نبوت به او داديم . و نيز درباره حضرت عيسي(ع) مي‌فرمايد: مريم «در پاسخ ملامت‌گران» به عيسي اشاره كرد، آنان گفتند: فأشارتْ إِليْهِ قالُوا كيْف نُكلِّمُ منْ كان فِي الْمهْدِ صبِيًّا؛ چگونه با طفل گهواره‌اي سخن گوييم؟ طفل گفت: قال إِنِّي عبْدُ‌الله آتانِي الْكِتاب و جعلني‏ نبِيًّا، همانا من بنده خدايم كه مرا كتاب آسماني و شرف نبوت عطا فرمود.
مجلسي صاحب بحارالانوار در جلد 17 صفحه 225 روايتي از امام صادق عليه‌السلام بيان مي‌كند كه مي‌فرمايد: ليس العِلمُ بِالتّعلُّمِ، إنّما هُو نورٌ يقعُ في قلبِ من يُريدُ‌الله ُ تبارك و تعالی أن يهدِيهُ، فإن أردت العِلم فاطلُب أوّلاً في نفسِك حقيقه العُبودِيّهِ، و اطلُبِ العِلم بِاستِعمالِهِ، و استفهِمِ‌الله  يُفهِمْك . 
امام صادق عليه‌السلام: دانش به آموختن نيست، بلكه نوری است كه در دل هر كس كه خداوند تبارك و تعالی بخواهد هدايتش كند، مي‌افتد؛ بنابراين، اگر خواهان دانش هستی، نخست حقيقت عبوديت را در جان خودت جويا شو و دانش را از طريق به‌ كار بستن آن بجوی و از خداوند فهم و دانايی بخواه تا تو را فهم و دانايی دهد.
مي‌توان گفت علم حضرت وجداني و لدني بوده است. البته حضرت آن را طبق موازين اصول و استدلال عقلي اظهار مي‌كرد و از اين روست كه امام معصوم فرمودند: «اِنّ ولدی العبّاس زُقّ العلم زُقّاً»؛ همانا فرزندم عبّاس در كودكی علم آموخت و به‌سان كبوتری كه بچّه خود را آب و غذا می‏دهد، اينگونه از من معارف را فرا می‏گرفت. (حضرت از شيرخوارگي قابليت و استعداد دريافت علوم و معارف را داشته است.) 
زقّ در لغت: مانند كبوتر كه آب وغذا را مستقيم به دهان جوجه‌اش منتقل مي‌كند، گويا علي عليه‌السلام به ‌صورت مستقيم علوم را به او آموخته است. اين تعبير اشاره دقيقي دارد به انتقال علم از راه غيرعادي، يعني نشان از آن دارد كه فراگيري علم عباس از پدر بزرگوارش علي عليه‌السلام به طريق عادّي و مدرسه‌اي نبوده است و گرنه اين تعبير مورد نداشت. سخن از چشيدن علم است كه حضرت علي عليه‌السلام علم را به او چشانده و او نيز اين ظرفيت را داشته كه علم را بمكد و آن را بچشد.
در كتاب العين كه از قديمي‌ترين و معتبرترين كتاب لغت شيعه است زق، را اينگونه معني كرده است: زق ظرف آب است كه از پوست ساخته شده باشد. زق الطائر الفرخ يعني پرنده از راه ‌دهان به دهان به جوجه‌اش غذا داد و زقاق هم به طريقي كه از كوچه باريك‌تر است، گفته مي‌شود.
جالب است توجه كنيم كه اين تعبير در روايات در رابطه ‌با امامان معصوم از جمله اميرمومنان علي عليه‌السلام به ‌كار رفته است. اميرالمومنين علي عليه‌السلام بعد از اين كه فرمود: سلوني قبل ان تفقدوني؛ از من بپرسيد قبل از آنكه من را از دست دهيد. فرمود: هذا ما زقّني رسول‌الله زقّاً؛ اين علمي است كه رسول خدا به من چشانده است.
 (بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج 40، ص 153 و 178، باب 93 و احتجاج طبرسي، ج 1، ص 258.) 
و همچنين يزيد درباره كلّ اهل‌بيت اين تعبير را به كاربرد. چنان‌كه نوشته‌اند در مجلس يزيد، علي بن الحسين، حضرت سجاد اجازه سخنراني خواست در ابتدا يزيد اجازه نداد مردم به او گفتند: اين جوان بيمار كه توان سخن‌گفتن ندارد. يزيد گفت: انّه من اهل بيتٍ قد زقّوا العلم زقّاً؛ اين جوان از خانواده‌اي است كه علم را با تمام وجود چشيده‌اند. (بحارالانوار، همان، ج 45، ص 137، باب 39) 
البته خطبه حضرت سجاد عليه السلام به‌ خوبي سخن يزيد را تثبيت كرد كه خاندان اهل‌بيت به امر الهي و از سرچشمه الهي، وجودشان با علوم عجين شده است و ژرفاي علوم را چشيده‌اند.

حماسه‌ پسران ام‌البنين در كربلا
عباس صيغه مبالغه به معناي در هم شدن بشره و در عرب به شير خشمگين بيشه عبوس مي‌گويند. اين جمله را دينوري گفته است كه بسيار منقلب‌كننده است: حضرت برادران خود را جمع كرد و فرمود: «بِنفسي أنتُم» اقدام كنيد «فحاموا عن سيدُكم» برويد و از سيد و مولاي خود دفاع كنيد «فمُوتوا دونهُ» مبادا سالم برگرديد. لباس رزم را بر تن آن سه برادر خود كرد. ام‌البنين روي شما حساب و سرمايه‌گذاري كرده است؛ لذا به سيد الشّهداء عرض مي‌كنيم «السّلامُ علی الْمُحْتسِبِ الصّابِر» يعني سلام بر آن‌ كسي كه بلندمدت سرمايه‌گذاري و صبر كرده است، اين‌ همه صبر كرد. ام‌البنين روي شما حساب كرده است. وقتي آنها شهيد شدند تاريخ نگفت قمر بني‌هاشم ناراحت شد. (بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۲۳۵.) 
در كتاب إحقاق الحق و إزهاق الباطل، جلد ۳۳، صفحه ۶۸۷ آمده است: «فبقِي العبّاس قائِماً» براي اولين‌بار در عمر شريفش به آقا پشت كرد و مقابل او ايستاد. در مورد برادران او جمله عجيبي گفته‌اند: وقتي سه برادر به ميدان رفتند و ديدند دشمن بسيار زياد است و امكان جنگ نيست و همه هدف آنها اين است كه اباعبدالله را بزنند، برگشتند و مقابل حضرت ايستادند، وقتي تيرها مي‌آمد «يقُونهُ بِوُجُوهِهِم» وقتي تير مي‌آمد سرهاي خود را جابه‌جا مي‌كردند و تير به‌ صورت مبارك آنها اصابت مي‌كرد «و نُحُورِهِم» به گردن‌هاي آنها اصابت كند و به مولا نخورد. وقتي آنها افتادند خود او مقابل مولا ايستاد. «و بقِي العبّاسُ بنِ عليٍّ قائِماً»‏ هر جا ارباب بود او هم بود. زينب آرامش داشت و راحت بودند. دينوري مي‌گويد: تا زماني كه عبّاس به زمين افتاد تيرها هم به ارباب اصابت كرد. 

مقام حضرت عباس(ع) در بيان امام صادق(ع) 
امام صادق (عليه‌السّلام) فرمود: خدا لعنت كند «لعن‌الله منْ جهِل حقّك» يعني خدا لعنت كند كسي كه تو را نشناسد. وقتي لعن مي‌كنند يعني شناخت قمر منير بني‌هاشم از وظايف بشر است، بايد حجّت باشد. 
اسلام و چهره بي‌مانند دانش بشري، همواره از عمويش عباس (عليه السلام) تجليل به عمل مي‌آورد و با درود و ستايش‌هاي عطرآگين از او ياد مي‌كرد و مواضع قهرمانانه‌اش در روز عاشورا را بزرگ مي‌داشت. از جمله سخناني كه امام صادق(ع) درباره قمر بني‌هاشم(ع) فرموده است، بيان زير مي‌باشد: 
امام صادق (عليه‌السلام) از برترين صفات مجسم در عموي‌شان كه مورد شگفتي اوست چنين نام مي‌برد: 
1) تيزبيني
تيزبيني، پيامد استواري رأي و اصالت فكر است و كسي بدان دست پيدا نمي‌كند، مگر پس از پالودگي روان، خلوص نيت و از خود راندن غرور و هواهاي نفساني و عدم سلطه آنها بر درون آدمي. تيزبيني از آشكارترين ويژگي‌هاي ابوالفضل‌العباس بود. از تيزبيني و تفكر عميق بود كه حضرت به تبعيت از امام هدايت و سيدالشهدا امام حسين (عليه‌السلام) برخاست و بدين‌گونه به قله شرف و كرامت دست‌ يافت و خود را بر صفحات تاريخ، جاودانه ساخت. پس تا وقتي ارزش‌هاي انساني پايدار است و انسان آنها را بزرگ مي‌شمارد، در برابر شخصيت بي‌مانند حضرت كه بر قله‌هاي انسانيت دست‌ يافته است سر بر زمين مي‌سايد و كرنش مي‌كند.
امام صادق (عليه‌السلام) فرمودند: عمويم عباس بن علي (عليه‌السلام) بصيرتي نافذ و ايماني محكم داشت. همراه برادرش حسين جهاد كرد، به ‌خوبي از بوته آزمايش بيرون آمد و شهيد از دنيا رفت...
2) ايمان استوار
يكي ديگر از صفات بارز حضرت عباس(ع)، ايمان استوار و پولادين اوست. از نشانه‌اي استواري ايمان حضرت، جهاد در كنار برادرش، ريحانه رسول اكرم (صلي‌الله عليه و آله) بود كه هدفش جلب رضايت پروردگار متعال به شمار مي‌رفت و همانطور كه در رجزهايش روز عاشورا بيان داشت از اين جانبازي كمترين انگيزه مادي نداشت و همين دليلي گوياست بر ايمان استوار حضرت.
3) جهاد در ركاب امام حسين عليه‌السلام
فضيلت ديگري كه امام صادق (عليه‌السلام) براي عمويش، قهرمان كربلا، عباس (عليه‌السلام) نام مي‌برد، جهاد تحت فرماندهي سالار شهيدان، سبط گرامي پيامبر اكرم (صل‌الله عليه و آله) و آقاي جوانان بهشت است. جهاد در راه آرمان برادر، بزرگ‌ترين فضيلتي بود كه حضرت ابوالفضل بدان دست‌ يافت و نيك از عهده آزمايش به درآمد و در روز عاشورا قهرماني‌هايي از خود نشان داد كه در دنياي دلاوري و شجاعت بي‌مانند است ... 

عباس عليه‌السلام در نگاه حضرت مهدي عليه‌السلام
مصلح بزرگ، حجت خدا و بقيه‌الله الاعظم، امام‌ زمان(عج) - قائم آل محمد (ص) در بخشي از سخنان زيباي خود درباره عمويش عباس(ع) چنين مي‌گويد: سلام بر ابوالفضل، عباس بن اميرالمومنين، هم درد بزرگ برادر كه جانش را فداي او ساخت و از ديروز بهره فردايش را برگزيد، آنكه فدايي برادر بود و از او حفاظت كرد و براي رساندن آب به او كوشيد و دستانش قطع گشت. خداوند قاتلانش، «يزيد بن رقاد» و «حيكم بن طفيل طايي» را لعنت كند...
امام عصر - عجل‌الله تعالي فرجه - صفات والاي ريشه‌دار در عمويش، قمر بني‌هاشم و مايه افتخار عدنان را چنين بر مي‌شمارد و مي‌ستايد: 
1) همدردي و همگامي با برادرش سيد الشهداء(ع) در سخت‌ترين و دشوارترين شرايط تا آنجا كه اين همگامي و همدلي ضرب‌المثل تاريخ گشت.
2) فرستادن توشه آخرت باتقوا، خويشتن‌داري و ياري امام هدايت و نور.
3) فدا كردن جان خود، برادران و فرزندانش در راه سرور جوانان بهشت، امام حسين(ع) .
4) حفاظت از برادر مظلومش با خون خود.
5) كوشش براي رساندن آب به برادر و اهل‌بيتش هنگامي كه نيروهاي ستمگر و ظالم مانع از رسيدن قطره‌اي آب به خاندان پيامبر (ص) شده بودند.
ذخيره الدارين، ص 123 به نقل از عمده الطالب.
المزار، محمد بن مشهدي، از بزرگان قرن ششم

سيماي حضرت ابوالفضل(ع)  در كتب اهل‌سنت
نهضت عاشورا و وقايع كربلا در بسياري از كتب معتبر و مرجع اهل‌سنت با ذكر جزييات به رشته تحرير درآمده است. باتوجه ‌به كار مطالعاتي انجام شده درباره جايگاه ابوالفضل‌العباس(ع) در كتب اهل‌ تسنن، بايد گفت وقايع عاشورا در منابع اهل‌ سنت در سطحي بالا آمده است؛ از جمله در تاريخ طبري از محمد بن جرير طبري (قرن سوم ه.ق) و تاريخ كامل از عزالدين ابن اثير (قرن سيزدهم ه.ق) و البته ساير انديشه‌وران و محدثان نيز به فراخور زمينه علمي و كاري‌شان به اين مهم پرداخته‌اند. مردم عادي و توده جامعه نيز بسته به شرايط زمان و مكاني و نقش حكام قبلي و فعلي ديدگاه‌شان متفاوت بوده است.

لقب «سقا» و « باب‌الحوائج »  در كتب اهل‌سنت
خوارزمي در مقتل‌الحسين مي‌گويد: امام حسين(ع) وقتي ديد آب در خيمه‌ها نيست، برادرش عباس(ع) را به فرماندهي سي سواره و ده پياده مامور كرد كه آب بياورند. جنگ بين عباس(ع) و سربازان عمرو بن حجاج بالا گرفت و ياران امام، افراد دشمن را به هلاكت رساندند و با بيست مشك پر از آب به خيمه‌ها برگشتند و از اينجا بود كه حضرت عباس(ع) را سقا لقب دادند. (خوارزمي: 2/39) 
خوارزمي، موفق بن احمد (1387ش)، مقتل‌الحسين(ع)، قم، كتابخانه مفيد.
زبيري مي‌نويسد: 
عبّاس، فرزند علي(ع) را سقّا مي‌نامند و كنيه‌اش را ابوقِربه (صاحب مشك) مي‌دانند. او در كربلا، همراه حسين(ع) بود. حسين، تشنه شد. عبّاس، مشكي برگرفت و برادران تني‌اش، پسران علي(ع) - عثمان، جعفر و عبدالله - در پي او رفتند. برادرانش، پيش از او كشته شدند و او، مشك پرازآب را براي حسين برد و حسين، از آن نوشيد. سپس عبّاس بن علي، پس از برادرانش و با حسين، كشته شد. (زبيري، 1422: 102) 
دينوري نيز آورده است: هنگامي كه عبّاس بن علي(ع) شرايط تشنگي را ديد، به برادرانش عبدالله، جعفر و عثمان، پسران علي - كه بر او و پسرانش درود باد - و مادر همگي آنها‌ام البنين(ع) عامِري از آل وحيد بود، گفت: «پيش‌قدم شويد - فدايتان شوم - و از سرورتان حمايت كنيد تا به ‌پاي اوجان دهيد». آنان، همگي پيش‌قدم شدند و پيش روي حسين(ع) با سر و گلوي خود، از او محافظت كردند. هاني بن ثُويب حضرمي، به عبداللّه بن علي، حمله بُرد و او را كشت. سپس به برادرش جعفر بن علي حمله بُرد و او را نيز كشت و يزيد اصبحي نيز عثمان بن علي را با تير زد و كشت. سپس به سوي او رفت و سرش را جدا كرد و نزد عمر بن سعد آمد و به او گفت: به من، پاداش بده! عمر گفت: برو از اميرت - عبيداللّه بن زياد - بگير! عبّاس بن علي(ع) باقي ماند و پيشِ روي حسين مي‌جنگيد و هر جا حسين(ع) مي‌رفت، همراهش مي‌رفت تا آنكه شهيد شد. (دينوري، 1346: 1346) 
همچنين محمد بن جرير طبري مي‌نويسد: در روز عاشورا اصحاب باوفاي امام حسين(ع) در دفاع از حريم دين به قلب لشكر كوفه مي‌تاختند و هرگاه كار بر يكي از آنها دشوار مي‌شد و در حلقه محاصره دشمن گرفتار مي‌آمدند، اين عباس(ع) بود كه در نجات او و رفع گرفتاري‌اش تن به خطر مي‌داد و لشكر كوفه را تارومار مي‌كرد. به سبب همين فضيلت بود كه شهادتش بر حسين(ع) سخت گران آمد و هنگامي كه او را در خون افتاده ديد، فرمود: هم‌اكنون كمرم شكست؛ عباس جان! با كشته ‌شدن تو بيچاره شدم. (طبري، 1395: 78) 
طبري، محمد بن جرير (1406ق)، تاريخ طبري، بيروت، دارالكتب الاسلاميه.

بصيرت و شجاعت ابوالفضل(ع) به نقل از اهل‌سنت
ابن اثير در تاريخ كامل خود آورده است:  شب پنجشنبه، نه روز گذشته از محرم، اكتبر 680 ميلادي، شمر بن ذي‌الجوشن آمد و عباس بن علي و برادرانش را فراخواند. ايشان به سوي او بيرون رفتند. گفت: ‌اي خواهرزادگان من! شما آسوده‌ايد و زينهار داريد. عباس(ع) و برادرانش گفتند: خدا تو را با زينهارت نفرين كند! اگر دايي ما هستي، چرا ما را زينهار مي‌دهي و زينهار از پسر پيامبر خدا (ص) دريغ مي‌داري؟ (ابن اثير، 1372: 5/2230) 
بلاذري - از بزرگان اهل تسنن -  مي‌نويسد: غروب روز نهم بود. شمر بن ذي‌الجوشن به كنار اردوگاه حسين(ع) رفت و فرياد زد: خواهرزادگان من كجايند؟ شمر، عباس(ع) و برادران مادري‌اش را كه نسبتي دور با ام‌البنين داشتند، منظور داشت. او عباس(ع) و عبدالله و عثمان و جعفر را مي‌طلبيد، ولي آنها حاضر نبودند با وي سخن بگويند. حسين(ع) فرمود: هرچند شمر فاسق است، اما پاسخش را بدهيد كه دايي شماست! فرزندان ‌ام‌البنين(ع) پرسيدند: چه مي‌خواهي؟ گفت: ‌اي خواهرزادگان من! شما در امانيد. اطاعت يزيد بن معاويه را بپذيريد و خود را با برادرتان حسين(ع) به كشتن ندهيد! عباس(ع) فرمود: دو دستت بريده باد ‌اي شمر! لعنت بر تو و اماني كه آورده‌اي.‌اي دشمن خدا! از ما مي‌خواهي از برادر خود حسين(ع) فرزند فاطمه(ع) دست ‌برداريم و به طاعت لعنت‌شدگان گردن نهيم؟ (بلاذري، 1368: 167) 
بلاذري، احمد (1369ش)، انساب الاشراف، بيروت،‌دارالفكر.
طبري مي‌گويد: شب دهم محرم نزديك مغرب حسين بن علي(ع) اصحاب خود را جمع كرد و خطبه‌اي خواند و فرمود: اكنون شب است و تاريكي همه‌ جا را مستور نموده؛ بياييد و هر كدام دست يكي از كودكان مرا بگيريد و از اينجا برويد. اين قوم جز با من با كسي كاري ندارند. طبري مي‌گويد: قبل از همه و نخستين كسي كه اعلام وفاداري كرد، عباس(ع) پسر اميرالمومنين علي بود و چنين سخن گفت: چرا چنين كنيم؟ براي اينكه بعد از شما زنده بمانيم؟ خدا آن روز را نياورد. سپس ديگران به پيروي عباس(ع) در ياري امام‌شان، سخناني بر زبان راندند. (طبري، 1395: 79 و طبري، محب‌الدين (1379ق)، ذخائر العقبي، قاهره، كتابخانه قدس) .
ابن شهرآشوب نوشته است: عباس(ع) سقا، قمر بني‌هاشم و علمدار حسين(ع) و بزرگ‌ترين برادرانش بود. در پي آب بيرون آمد بر او حمله كردند او هم بر آنان تاخت، در حالي كه مي‌گفت: هرگز از مرگ نمي‌ترسم. آنگاه كه مرگ فراز ‌آيد، جانم به فداي جان پاك مصطفاي پاك باد! من عباسم كه ساقي‌ام و هنگام نبرد، هراسي از شر ندارم. سپس دشمن را پراكنده ساخت. (مازندراني، 1379: 84) 
مازندراني، ابن شهرآشوب محمّد بن علي (1379ق)، مناقب آل أبي طالب، نجف، مطبعه الحيدريه.
در پايان با كلام خوارزمي در مقتل‌الحسين(ع) اين قسمت بحث را به پايان مي‌بريم كه گفت: 
عباس بن علي(ع) - كه مادرش ام‌البنين(ع) است و سقاي سپاه امام حسين(ع) بود - از لشكر امام بيرون آمد و به سوي لشكر عمر سعد حمله‌ور شد، درحالي كه مي‌گفت: به خداي عزيز و بزرگ سوگند خورده‌ام و به حجون و زمزم و حطيم و مسجدالحرام، صادقانه قسم ياد كرده‌ام كه امروز به خون خويش رنگين شوم، در راه حسين(ع) كه صاحب افتخارات ديرين و پيشواي اهل فضيلت و كرامت است. عباس(ع) پيوسته مي‌جنگيد تا آنكه گروهي از لشكر ستمكار او را شهيد ساختند. (خوارزمي، 1423: 2/29) 
خوارزمي، موفق بن احمد (1387ش)، مقتل‌الحسين(ع)، قم، كتابخانه مفيد.

بناي حرم حضرت ابوالفضل عليه‌السلام در تاريخ 
يكي از زيارتگاه‌هاي هميشگي شيعيان، حرم حضرت عباس(ع) است. آرامگاه ايشان در شهر كربلا و نزديك سيصدمتري شمال شرقي حرم امام حسين عليه‌السلام است. فاصله بين حرم امام حسين(ع) و حرم حضرت عباس(ع) را بين‌الحرمين نام‌گذاري كرده‌اند. شيعيان به ‌حكم ادب در ابتدا مانند حضرت عباس(ع) در مقابل امام حسين(ع) عرض ادب و كسب اجازه كرده سپس به زيارت امام حسين(ع) مي‌روند. به نوشته مورخان، محل دفن حضرت ابوالفضل در «مسناه» را آب واقع شده؛ جايي كه در آن ايام، رود نينوا از شمال به جنوب جريان داشته و روستاي نينوا در امتداد ساحل آن قرار داشته است و شايد خياباني كه امروز «شارع العباس» ناميده مي‌شود. در آن زمان، محل جريان رود فرات محسوب مي‌شده است. اولين ساختماني كه بر مزار عباس(ع) ساخته شد، در سال 372 هجري در عصر حكومت عضدالدوله بويه‌اي بوده است. اين ساختمان داراي گنبدي بلند، متشكل از گچ و آجر بود. در سال 256 قمري، پس از سقوط دولت عباسيان، فقيه بزرگ سيد بن طاووس از ميان شاگردانش، فردي را منصوب كرد تا بر امور حرم‌هاي امامان معصوم عليهم‌السلام در عتبات رسيدگي كند كه رسيدگي به حرم حضرت عباس عليه‌السلام را نيز شامل مي‌شد. نقش شيخ عبدالحسين تهراني و شيخ جعفر كاشف الغطا در بازسازي و توسعه حرم حضرت عباس عليه‌السلام بسيار چشمگير است. آنها علاوه بر بهره‌برداري از امكانات سلسله قاجار، توانستند دولت عثماني را نيز در راستاي ترميم و تزئين بخش‌هاي قديمي و فرسوده حرمين شريفين در كربلا تشويق كنند. 


  امام صادق (عليه‌السلام) فرمود: خدا لعنت كند «لعن‌الله منْ جهِل حقّك» يعني خدا لعنت كند كسي كه تو را نشناسد.
  يكي ديگر از صفات بارز حضرت عباس(ع)، ايمان استوار و پولادين اوست. از نشانه‌اي استواري ايمان حضرت، جهاد در كنار برادرش، ريحانه رسول اكرم (صلي‌الله عليه و آله) بود كه هدفش جلب رضايت پروردگار متعال به شمار مي‌رفت و همانطور كه در رجزهايش روز عاشورا بيان داشت از اين جانبازي كمترين انگيزه مادي نداشت و همين دليلي گوياست بر ايمان استوار حضرت.
  امام صادق (عليه‌السلام) فرمودند: عمويم عباس بن علي (عليه السلام) بصيرتي نافذ و ايماني محكم داشت. همراه برادرش حسين جهاد كرد، به‌خوبي از بوته آزمايش بيرون آمد و شهيد از دنيا رفت...
  اولين ساختماني كه بر مزار عباس(ع) ساخته شد، در سال 372 هجري در عصر حكومت عضدالدوله بويه‌اي بوده است. اين ساختمان داراي گنبدي بلند، متشكل از گچ و آجر بود. در سال 256 قمري، پس از سقوط دولت عباسيان، فقيه بزرگ سيد بن طاووس از ميان شاگردانش، فردي را منصوب كرد تا بر امور حرم‌هاي امامان معصوم عليهم‌السلام در عتبات رسيدگي كند كه رسيدگي به حرم حضرت عباس عليه‌السلام را نيز شامل مي‌شد. نقش شيخ عبدالحسين تهراني و شيخ جعفر كاشف الغطا در بازسازي و توسعه حرم حضرت عباس عليه‌السلام بسيار چشمگير است. آنها علاوه بر بهره‌برداري از امكانات سلسله قاجار، توانستند دولت عثماني را نيز در راستاي ترميم و تزيين بخش‌هاي قديمي و فرسوده حرمين شريفين در كربلا تشويق كنند. 
  قمر بني‌هاشم(ع) چون علمدار و پرچمدار لشكر امام حسين(ع) و از شجاعت خاصي برخوردار بود و اميد و آرزوي همه اهل‌بيت امام حسين(ع) و در حقيقت بازوي امام بود، و امام حسين(ع) نيز روي او حساب خاصي بازكرده بود چنانچه يكي از اسرار ازدواج اميرالمومنين(ع) با حضرت ‌ام‌البنين (س) نيز همين بود كه از اين ازدواج كسي به دنيا بيايد تا امام حسين(ع) را در روز عاشورا كمك كند. لذا وقتي حضرت عباس(ع) مي‌ديد كه همه براي امام حسين(ع)، جان‌فشاني مي‌كنند چند بار از امام حسين(ع) تقاضا كرد كه او هم به ميدان برود. اما چون او پناه لشكر بود و وجود او مايه قوت قلب همه بود، حضرت به او اجازه نمي‌داد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون