محمد خدادي در گفتوگو با «اعتماد» از ضرورتهاي فعاليتهاي رسانهاي در زمان بحران ميگويد
افكار عمومي در ايران به رسميت شناخته نميشود
مهدي بيك اوغلي
در زمان بحرانهايي از نوع مرگ مهسا اميني يا ماجراي مسموميت دانشآموزان، رويكرد رسانهاي بايد چگونه باشد؟ اين پرسشي است كه طي ماههاي اخير بيشتر از هر زمان ديگري مطرح شده است. بسياري از تحليلگران معتقدند اگر در آغاز بحران ناشي از مرگ مهسا اميني برخورد معقول رسانهاي با اين رخداد صورت ميگرفت، اشتباهات پذيرفته و به مردم اطلاعات شفافي داده ميشد، بسياري از رخدادهاي تلخ پس از آن شكل نميگرفتند. در خصوص بحران سيستان و بلوچستان هم ردپاي اين خلأ رسانهاي به عينه قابل رديابي بود. ماموري اشتباهي صورت داده بود، بلافاصله بايد روند رسيدگي آغاز ميشد تا بحران تبعات بعدي را پيدا نكند. اما تعجبآور اينكه نه تنها از اين تجربيات تلخ استفاده نشد بلكه در بحران مسموميت دانشآموزان ايراني به همان روشي دست زده شد كه قبلا تكرار شده بود. يعني سكوت خبري و عدم اطلاعرساني شفاف. براي آگاهي از چند و چون فعاليت رسانهاي در بحران، سراغ محمد خدادي مديرعامل ايرنا و معاون مطبوعاتي و... در زمان دولت روحاني رفتيم تا درباره بايدها و نبايدهاي اين بخش صحبت كند. خدادي با اشاره به اين واقعيت كه افكار عمومي بايد به رسميت شناخته شود، از متوليان امر خواست كه متوجه اهميت استفاده از افراد و رسانههاي متخصص در حوزه رسانهاي شوند.
در سال 1401 رخدادهاي مهمي شكل گرفتند كه ميتوان آنها را در قالب بحرانهاي بزرگ دستهبندي كرد. تداوم مشكلات ناشي از كرونا، رخدادهاي اعتراضي تابستان و پاييز 1401 و نهايتا موضوع مسموميت دانشآموزان و... ايراني از جمله اين بحرانها هستند. اما نقطه مشترك تمام اين رخدادها خلأ اطلاعرساني حرفهاي است. چرا اين روند در ايران جدي گرفته نميشود؟
رخدادهاي بحراني 2لايه دارد، يك لايه قبل از ورود به رسانه و سپس پس از ورود به رسانه. لايه قبل از ورود به رسانهها دچار اختلالات جدي است. يعني قبل از رسانه، مرجع و منبع اطلاعات مشخص نيست. به همين دليل است كه من همواره ميگويم در ايران بيشتر اخبار فيوز منتشر ميشود نه نيوز! افراد مختلفي غيرمرتبط و غيرمتخصص و غيرمتولي، برداشت، تصورات و ديدگاههاي خود در خصوص يك موضوع را بيان ميكنند. اين افراد هرچند جايگاه حقوقي در كشور دارند، اما اطلاعات مستقيمي از موضوع ندارند. اما بعضا به دليل ارتباط و نفوذي كه ممكن است داشته باشند، وارد ميدان اطلاعرساني ميشوند. دستگاه متولي اصلي، اما در مواجهه با موضوعات دچار حالت اضطراب و نگراني و خودسانسوري ميشود چرا كه تخصص، توان و ظرفيت لازم رسانهاي براي مواجهه با افكار عمومي را ندارند. عموما حوزه رسانهاي را يا با سكوت ميگذرانند يا اينكه تلاش ميكنند زمينه دسترسي ديگران را هم به اخبار سد كرده و ممانعت و بازدارندگي ايجاد كنند. حتي اگر خبرنگاري هم راسا وارد عمل شود و تلاش كند به صورت مستند شفافسازي كند اين متوليان با او برخورد ميكنند.
اين شرايط رسانهاي، چه وضعيتي ايجاد ميكند؟
اين وضعيت بحران در بحران ايجاد ميكند. يعني مثلا بحران ماجراي مسموميت دانشآموزان ايجاد ميشود، سپس به دليل مشكلات رسانهاي و بحران اطلاعرساني شفاف هم به آن اضافه ميشود، بحراني بر بحران قبلي افزوده ميشود و بحران پيچيدهتر شكل ميگيرد. در واقع بحران اطلاعرساني، بحران را تشديد ميكند. يكي از دلايلي كه بعضا در بحرانها و بهرغم همه تلاشها، وضعيت معكوس ميشود، ناشي از اين فقدان شبكه اطلاعرساني درست است. مثلا در جريان وقوع زلزله خوي من با آقاي كوليوند صحبت ميكردم، ميگفتند تا 3صبح منطقه را از آوار پاكسازي كرده بودند اما از شما ميپرسم، نظرتان درباره خدمترساني در ماجراي زلزله خوي چيست؟
كمكاري و بيتوجهي و... نه فقط من بلكه مردم در شبكههاي اجتماعي هم معتقدند كه به جاي رسيدگي به مردم زلزله خوي به مردم تركيه و سوريه توجه شده است.
خلأ استفاده از حرفه و تخصص و مهمتر از آن عدم درك درست مسوولان در اين خصوص كه حوزه رسانه يك حوزه كاملا تخصصي است، ريشه مشكلات است. من اگر بخواهم مقصر اصلي در اين روند را معرفي كنم، بخش قبل از رسانه را مقصر اصلي ميدانم. از سوي ديگر ما هنوز سازمان نظام خبرنگاري در كشور نداريم. وقتي يك رخداد بحراني در بخشهاي امنيتي، بلاياي طبيعي، مشكل سياسي و... رخ ميدهد مشخص نيست چگونه بايد آن را پوشش داد. فرقي ندارد مشكل آتشسوزي ساختمان پلاسكو باشد يا زلزله خوي باشد يا بحران ناشي از مرگ مهسا اميني. خبرنگاري قصد دارد برود و از رخدادهاي بحراني گزارشي ميداني تهيه كند، پليس و نيروي امنيتي هم در صحنه حضور دارند، آيا خبرنگار ميتواند به نيروي امنيتي بگويد كه شما وظيفهات را انجام نده؟
ولي نگاه دستگاههاي امنيتي به حرفه خبرنگاري متفاوت است؟
چون ماموريت اول به نيروي امنيتي واگذار شده و ماموريت خبرنگار پوششي است. يعني حوزه اطلاعرساني اولويت نيست. نه وظايف خبرنگاران مشخص است نه مكانيسمي براي نحوه پوشش وجود دارد و نه اساسا معلوم است فرد مدعي آيا واقعا خبرنگار است يا نه. راهحل مشكل اين است كه شرح وظايف دستگاهها در بحران مشخص و موضوع افكار عمومي به رسميت شناخته شود. اساسا دليل طولاني شدن بحرانها در ايران و نارضايتيهاي فزاينده افكار عمومي اين است كه در زمان بحران هنوز افكار عمومي به رسميت شناخته نميشوند.
موضوع بعد نگاههاي خاص به مقوله اطلاعرساني است، اخبار اغلب با همراه با محدوديتها و نقايص بسياري منتشر ميشود، اين روند به اعتماد مردم لطمه نميزند؟
دقيقا همينطور است. اصولا وقتي نگاه به افكار عمومي تخصصي نباشد، اولين خروجي، پنهانكاري است. حتي در زندگي شخصي افراد هم اگر مسائل و مشكلات خانواده به درستي بيان نشوند، اولين اقدام مخفيكاري است. اين روند پنهانكاري و سانسور آنقدر ادامه پيدا ميكند كه نهايتا مشكلات بحراني و زخم ناسور ميشود. مشكل بعدي ورود افرادي است كه بيدليل فقط حرف ميزنند. من چون مسوول اطلاعرساني كرونا بودم اين درد را از نزديك حس كردم. شهردار يك شهري ناگهان در يك مسجد اعلام كرد كه 80 نفر در يك شب در اثر كرونا فوت كردهاند. اين در حالي است كه آمارهاي دانشگاه علوم پزشكي همان شهر نشان ميداد آمارهاي درست 4نفر است! اما چون به آقاي شهردار، كل آمار چند ماهه را داده بودند، او هم آن را براي آمار يك روزه رسانهاي كرده بود. وقتي اين تعارضات در عرصه رسانهاي شكل ميگيرد، مردم حق دارند شك كنند. اين روند ادامه داشت تا اينكه دستورالعمل مشخص صادر شد و وزارت بهداشت به عنوان مرجع ارايه آمار مرگ و مير ناشي از كرونا اعلام شد. اما بخشهاي ديگر متولي اطلاعرساني ندارد.
مجموعه اين گزارهها مربوط به بخش قبل از رسانه است، زماني كه اخبار بحران وارد رسانه ميشود، چه مشكلاتي وجود دارد؟
در داخل رسانهها هم 3مشكل وجود دارد. مشكل نخست عدم وجود مهارت است. همكاران رسانهاي ما تبديل شدهاند به يك بخشي كه در دانشگاه درس ميخوانند و كاري به واقعيت رسانهها ندارند. دكتراي مديريت رسانه در كشور وجود دارد كه حتي يك روز هم در رسانهها كار نكرده است. در كف روزنامهها هم به دليل عدم امنيت شغلي، فعاليت رسانهاي به يك شغل بدل شده است. خبرنگاران بيشتر شاغل هستند تا ماهر. روزنامهنگار و خبرنگار ايدهپرداز مانند يك جواهر است كه مديران رسانه بايد آن را ارج بنهند. مشكل دوم جريان بنگاهداري رسانههاست. بسياري از رسانهها بدل شدهاند به بنگاه اقتصادي. عمدتا هم اين رسانهها دولتي هستند. مديران دولتي هم مستاجر محسوب ميشوند و روزي خواهند رفت. بنابراين نه ريسك ميكنند و نه اختياري دارند. در صدا و سيما هم اوضاع همينگونه است. قسمت سوم به كميت رسانهها بازميگردد. وقتي به جاي 10 روزنامه 400 روزنامه در تهران وجود دارد، رسانه ارج و قربي پيدا نميكند. 50هزار نفر در ايران ميگويند خبرنگار هستند. 5كشور شوراي امنيت سازمان ملل هر كدام يك خبرگزاري دارند در ايران 41 خبرگزاري مجوزدار وجود دارند، 90 رسانه ديگر هم ميگويند ما خبرگزاري هستيم! اين در حالي است كه در ايران حتي يك خبرگزاري هم وجود ندارد. (حتي ايرنا) با يك چنين كميتي، صداي رسانه شنيده نميشود و ارزش توليد خبر به كپي پيست تقليل داده شده است. در زمان حمله داعش به حرم امام من مديرعامل ايرنا بودم. تعداد فوت افرادي كه در حرم كشته شدند تا 25نفر هم رسيد. در حالي كه 3نفر شهيد شده بودند. در ماجراي حمله داعش به حرم شاهچراغ هم يك بار گفتند 7نفر، يك بار گفتند 15نفر بعد عدد ديگري اعلام كردند. رسانهها كه به دنبال واقعيت نيستند و كار پوششي و ميداني نميكنند، با تلفن و موبايل و كامپيوتر تلاش ميكنند فقط به يك عدد برسند.
اما در نمونههايي كه خبرنگاران اقدام ميكنند تا اخبار را شفاف و به صورت ميداني پوشش دهند هم برخوردهاي تندي صورت ميگيرد. در ماجراي مهسا اميني هم نيلوفر حامدي و الهه محمدي به سقز رفتند تا ميداني گزارش كنند، اما هنوز كه هنوز است در زندان هستند.
علتش نداشتن يك ساز و كار رسانهاي درست است. در بسياري از بحرانهاي ديگر هم اساسا خبرنگار حال رفتن به شهرستانها را ندارند. بحران كشور كه فقط بحران مهسا اميني نبود، بحرانهاي ديگري هم در كشور وجود داشتند كه تقاضايي براي پوشش آنها وجود نداشت. عرض كردم بحثهاي امنيتي به دليل نبود ساز و كار درست رسانهاي است...
شما به سادگي از موانع امنيتي عبور ميكنيد، ولي بخشي از مشكلات در حوزه اطلاعرساني غلبه همين نگاه امنيتي است. حتي وقتي خبرنگاران تلاش ميكنند موضوعات را شفاف و مستند دنبال كنند، با موانع امنيتي مواجه ميشوند.
من هم موافقم و مدام ميگويم بايد يك ساز و كار فراگير رسانهاي ايجاد شود. مثل رفت و آمد خودروها كه كشور كاملا مشخص است، حضور خبرنگاران هم بايد ساز و كار مختص به خود را داشته باشد. من هم در ايرنا حضور داشتم و هم در معاون مطبوعاتي فعاليت كردم. بنابراين هر دو بُعد را ميبينم. بايد به پليس توضيح داده شود هر فردي كه دوربين دستش باشد ميتوان دستگير كرد، مگر كسي كه كارت خبرنگاري با باركد مشخص داشته باشد.
برخي كارشناسان معتقدند سيستم مايل نيست اين ساز و كار رسانهاي ايجاد شود. آيا اينطور است؟
تا جايي كه من ميدانم سيستم مايل است. من دستاندركار رسانهاي بحرانهاي زيادي از جمله مشكل افزايش قيمت بنزين، كرونا، هواپيماي اوكرايني، سراوان، حمله داعش به مجلس و... بودم. هيچ دولت و حكومتي نيست كه بگويد موضوع افكار عمومي برايش مهم نيست.
اما در همان زمان هم در ماجراي هواپيماي اوكرايني در زمينه اطلاعرساني گافهاي زيادي داده شد. در رخدادهاي اخير پس از مرگ مهسا اميني هم ما تلاش ميكرديم موضوعات مختلف را بازتاب دهيم. اما مسوولان اساس ورود رسانهها به يك چنين موضوعاتي را بر نميتابيدند و هنوز هم بر نميتابند.
در ماجراي گراني بنزين، چند نفر خبرنگار دستگير شدند؟ هزار شهر هم درگير بودند. درگيري مسلحانه، غارت فروشگاهها، بستن جادهها و انواع و اقسام بحرانها در آن ايام وجود داشتند. در ماجراي بنزين چند خبرنگار دستگير شدند؟ چند رسانه توقيف شدند؟ چند پرونده براي رسانهها تشكيل شد؟ پاسخ همه اين پرسشها صفر است. چون من قبلا به همه رسانهها اطلاع داده بودم. چون ساز و كاري ايجاد شده بود و از قبل با رسانهها صحبت كرده بودم اين بحران حداقل در حوزه رسانهاي مهار شد. در هواپيماي اوكرايني چند رسانه و خبرنگار و... توقيف شدند؟
اگر در ماجراي مهسا اميني شما حضور داشتيد، چه ميكرديد؟
وارد ميدان ميشدم و مكانيسمي كه در ماجراي بنزين ايجاد كرده بودم را دوباره تكرار ميكردم. امروز هم با شناختي كه دارم نه معاون مطبوعاتي به دنبال بگير و ببند است و نه وزارت ارشاد. بايد موضوع را از ابعاد مختلف ديد. وقتي يك بعدي ديده شود يك طرف ميگويد خبرنگار جاسوس است و طرف ديگر ميگويد سانسور امانش را بريده است. به هر حال عملكرد دولت دوازدهم در بلواي بنزين وجود دارد.
البته در بخش اجرا، ايرادات فراواني به نحوه عملكرد وزارت كشور دولت دوازدهم در ماجراي بنزين وارد است. برخوردهاي تندي با معترضان صورت گرفت. اما در حوزه رسانهاي درست عمل شد. تعداد كشتهشدگان رسما اعلام شد و دولت مسووليت خود را پذيرفت.
معتقدم تجربه گراني بنزين باعث شد كه در رخدادهاي اعتراضي پس از مرگ مهسا اميني، آمار تلفات كاهش يابد و دولت سيزدهم هم آمار تلفات را پس از تاخيري اعلام كند.
اخيرا بحران مسموميت دانشآموزان بازتابهاي زيادي يافته است. در بخش رسانهاي اين بحران چه كمبودهايي ميبينيد؟
باز هم مشكل به رسميت شناخته نشدن افكار عمومي وجود دارد. من نميدانم سكوت رسانهاي در آغاز شكلگيري بحران مسموميت دانشآموزان، چه دليلي داشت، اما باعث بروز شائبههاي فراواني شد. در خلأ اطلاعات شفاف هر ويروسي ميتواند حمله كند. وقتي بحران شكل ميگيرد اما اطلاعات لازم داده نميشود، ويروس شك و ترديد زبانه ميكشد. بعد بايد با دامنه وسيعي از روشهاي مقاومتي اين روند را اصلاح كنيد. هم در ماجراي فوت مهسا اميني و هم در ماجراي مسموميت دانشآموزان اين خلأ قابل مشاهده است. ما در بزنگاهها اعلام حداكثري ميكنيم. مثلا دولت اعلام ميكند طي 4سال 4ميليون مسكن ميسازد! كافي است دولت ميگفت تا «جايي كه ميتوان» يا «همه سعيام را ميكنم» بسياري از مشكلات امروز اساسا شكل نميگرفتند. اين چه ولعي است كه مسوولان ايراني دارند و موضوعات را حداكثري اعلام ميكنند. حتي در ماجراي مرگ افراد هم اين نگاه حداكثري وجود دارد. برخي اصرار دارند كه بگويند مثلا محمدعلي كشاورز فوت كرده است. در حالي كه كشاورز زنده بود. اين روند بايد اصلاح شود. در ماجراي مسموميت دانشآموزان بايد بلافاصله اطلاعرساني و مرجع اطلاعرساني هم مشخص ميشد. در ژاپن هم شبيه اين ماجرا رخ داد اما بحران ايران در آنجا تجربه نشد. چون در ايران افكار عمومي به رسميت شناخته نميشود.
من نمي دانم سكوت رسانه اي در آغاز شكل گيري بحران مسموميت دانش آموزان، چه دليلي داشت، اما باعث بروز شائبه هاي فراواني شد.
در خلاء اطلاعات شفاف هر ويروسي مي تواند حمله كند. وقتي بحران شكل مي گيرد اما اطلاعات لازم داده نمي شود، ويروس شك و ترديد زبانه مي كشد.