• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5449 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۵ اسفند

نگاهي به فيلم‌ «نهنگ» ساخته‌‌ دارن آرونوفسكي

توده‌ عظيم چربي به مثابه فرهنگ توده‌اي

پدرام رمضاني

 

آرونوفسكي، كارگردان نيويوركي سينمايش را با ساخت فيلم‌هايي تا حدودي متفاوت كه به مرور طي سال‌ها محافظه‌كارتر شده‌، تعريف كرده است. او جايي بين سينماي بدنه و سينماي مستقل امريكا در رفت و آمد است و هر بار خودش را با هر فيلمي به يك‌ سمت اين‌ دو طيف نزديك مي‌كند. او اين‌بار سراغ نمايشنامه‌اي رفته و به ‌نظر مي‌آيد چنان وفادارانه به متن قدم پيش گذاشته كه اكثر نماها را داخلي و با طراحي‌ تئاتري گرفته است. كاري از دسته توليدات معروف به كم ‌بودجه (low budget) كه انگار آثار شرايط كرونايي را در محدوديت توليد كماكان با خود به همراه دارد. از دكوپاژ تا زبان بدن بازيگران بيشتر به اجراي نمايش‌هاي صحنه‌اي نزديكند تا خلق موقعيت‌هاي سينمايي به مفهوم دقيق كلمه. قصه، فضاسازي، انتخاب شخصيت‌ها و موقعيت‌شان بيشتر يادآور شاهكارهاي صحنه‌اي نمايشنامه‌هاي تنسي ويليامزند و برشي از دردهاي جانكاه بشري در بستر امريكاي زخم‌زننده. آرونوفسكي كه با تأسي و دلبستگي به رمان موبي ديك هرمان ملويل قهرمانش را ساخته و پرداخته، از همان ابتدا با بيان جمله‌هايي از اين رمان در قالب ديالوگ كار را كليد مي‌زند.
 خانواده‌اي كه روزگاري زندگي‌ شيرين با همان الگوي مشهور و كليشه‌اي روياي امريكايي داشته‌اند، حالا از هم‌گسيخته، پرتنش، عصبي، تهاجمي نسبت به هم و البته منفك از هم افتاده‌اند. پدر خانواده كه اكنون استاد كلاس‌هاي آنلاين ادبيات انگليسي است، هشت سال پيش از اين در چرخشي 180 درجه‌اي نسبت به زن و بچه‌داري رويكرد ديگري در رفتار جنسي‌اش پيش گرفته و حالا با مرگِ همدمِ آخرينش كه به مرور با اطلاع‌رساني قطره‌اي فيلمساز مي‌فهميم از شاگردانش بوده، به تاثر از اين غم فراق طبق گفته‌هاي خودش افسار روند چاقي‌اش را رها كرده و به توده عظيم گوشتي با كمترين تحرك ممكن مبدل شده است. چهره‌پردازي‌ سنگين و صدالبته موفق با حجم چربي ساخته و متصل به شخصيت با بازي مطلوب و مناسب بِرندِن فرِيزِر نقشي اساسي در همدلي‌ حداقلي با قهرمان فيلم ساخته است. او كه در جريان متاركه خانواده تنها دوستش زني با تبار آسياي شرقي است (اقليت‌هاي نژادي محترم شده در هاليوود اين سال‌ها) و به قصد كمك گاه به ملاقاتش مي‌آيد، قصد كرده در خلال پرخوردن روزانه‌ فست‌فود به اين زندگي يكنواخت و زجرآورش پايان بدهد. حالا در اين بين كارگردان سعي كرده با وارد كردن مُبلغي ديني‌، تقابلي عقيدتي درست كند و با برانگيختن عذاب وجدان شخصيت اول فيلم وضعيتي دست‌وپا كند تا درام را پيچ و تاب مختصري بدهد. پسرك جوان مُبلغ كه بعد معلوم مي‌شود خودش را در اين نقش جا زده، قصه‌ زندگي‌اش غرق تراژدي‌ِ ديگري‌ است. انباشت تروماتيك شخصيت‌ها با ورود دختر نوجوان تندخو و گل‌باز قهرمان فيلم و بعدتر مادر الكلي‌اش بيش از پيش صحنه را تاريك و غم‌انگيز مي‌كند. با ترك خانه توسط پدر، مادر در شكستي جانسوز به الكل پناه برده و دختربچه در فضايي متشنج، هيستريك و با كامپلكس‌هايي رواني بار آمده است.
پدر كه در عذابي بي‌توقف به سرزنش مدام خودش دست يازيده، نمي‌تواند حتي با وعده پول‌هاي چند ده هزار دلاري حسابش همسر سابق و فرزند را راضي كند. پدر و دختر كه به ميانجي مقاله‌اي كه دخترك بايد درباره والت ويتمن، شاعر شهير قرن نوزدهمي امريكايي براي مدرسه‌اش بنويسد و نگارش آن را با منت به پدرش محول كرده، سعي در ايجاد رابطه‌اي شكسته‌بسته دارند؛ اما هر چه مي‌گذرد دل‌هاي‌شان با هم صاف نمي‌شود كه هيچ، بلكه سطح تنش و تقابل به سياق پيشين جلو مي‌رود. شوربختانه از پي اين‌ همه درگيري تراژيك كه حتي دامن دوست و كمك‌حال آسياي شرقي قهرمان را هم گرفته و او را هم زخم‌خورده داستان‌هايي مشابه كرده، فيلم باز هم موفق از كار در نيامده است. آرونوفسكي تا توانسته اين منظومه‌ بحران‌هاي روحي و شكست‌هاي همواره‌ شخصيت‌هايش را پر و پيمان كرده ولي كشش دراماتيك، عمق مفهوم درد و طغيان فروخفته آن‌گونه كه بايد نشده است. اگرچه دست گذاشتن بر شكاف هولناك هرمان آدم‌ها در زيست بزك‌دوزك‌ شده زندگي امريكايي با تبليغ و ترويج فرهنگ رسانه‌اي، نقطه درست ماجرا در شنا كردن بر خلاف جهت آب است، اما در اجرا جان چنداني براي عرض اندام ندارد و به مثال همين توده گوشتي قهرمانش بختك سنگيني شده بر گستره كليت فيلم. اين ميان خرده‌كاري‌هاي بدون كاربرد نظير رو در رو شدن قهرمان با پيك پيتزايي و حتي تلاش اوليه براي برقراري ارتباط مابين‌شان يا از طرفي سر شاخ شدن عقيدتي دوست كمك‌حال و جوانك مُبلغ هم كاري از پيش نمي‌برند. به قول هيچكاك اگر اين عناصر و صحنه‌ها حذف بشوند و خللي در فيلم پديد نياورند و وقتي اثر دراماتيكي نداشته باشند، اصلا چرا بايد چنين سكانس‌هايي به ‌كار گرفته شوند؟
به هر رو اين حجم چربي منفعل، بي‌خاصيت و از كار افتاده كه تعريـقي بدون وقفه دارد و به قول دخترك خانه را به بوي گندي انداخته، استعاره‌اي قابل ‌تامل است از جامعه درخودمانده امريكايي. آدم‌هايي اتميزه در جزايري دورافتاده از هم كه تنها براي پي‌جويي علل زخم‌هايي كه بر هم زده‌اند، سراغي از هم مي‌گيرند يا وقتي قرار است كارشان را با نسبت‌هايي مالي راه بيندازند سر وقت هم مي‌روند. اين ميان ته‌رنگ سراب انسانيت براي غرق نشدن بيش از پيش آدم‌ها تمام توانش را به ميدان آورده، اما گويي كه راه به جايي نمي‌برد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون