همه اديان آسماني، از يهوديت و مسيحيت تا اسلام، خداوند متعال را خالق ميدانند. در قرآن كريم آمده است: «خلق السموات والارض» يا «الذی فطر السموات والارض» (انعام، ۷۹) يا «هُو خالقُ كل شيء» خالق يعني آفريدگار، اما آفريدن يعني چه؟ يعني عالم نبود، پس خدا آفريد. اين صورتمسالهاي است كه همه اديان الهي به آن باور دارند و هر يك از كتب آسماني هم كه در دست داريم، به همين سياق و همين اسلوب سخن گفتهاند. هم قرآن كريم و هم تورات و هم انجيل، همه از «خلق» سخن گفتهاند. اما آنچه محلّ اختلاف فرقههاي مختلف اسلامي است، «حادث يا قديم بودن كلام الهي» است. مساله خلق و قدم قرآن، از جمله اوّلين مسائلي است كه در مجادلات و مشاجرات كلامي رخ نموده و سالهاي متمادي ذهن متفكران و انديشمندان مسلمان را به خود مشغول كرده است.
محنه چيست؟
محنه يا محنت عنواني است كه در كتب تاريخي براي محاكم تفتيش عقايد عصر خلفاي عباسي - مامون، معتصم و واثق - به كار ميبرند. محنه در لغت به معناي آزمايش، بليه، بلا، داهيه، آفت، فتنه ، سختي و... است، منظور از محنه در اينجا عبارت از دستگاه تفتيش عقايدي است كه با همكاري معتزله به دستور مامون در اواخر حكومتش براي امتحان مخالفان عقيده حكومت به وجود آمد و تا زمان روي كار آمدن متوكل ادامه يافت و پس از آن هم ماجرا به عكس شد و اينبار اين اهل حديث بودند كه با حمايت خلفايي چون متوكل بر معتزله و عقلگرايان سخت گرفتند. اين دوره عموما دامنگير فقها و محدثان اهل سنت شده است و بدين سبب جمهور اهل سنت آن را شر و بلايي براي اسلام و مصيبتي براي مسلمين ميدانند.
عصر پيامبر(ص) و نزول قرآن
در سده اول با حضور پيامبر(ص) و نزول قرآن، در واقع بُعد نقلي دين حاكم بود و با بيان كلمه دين آنچه به ذهن جماعت آن روزگار ميآمد، شخصيت پيامبر(ص) و نزول قرآن بود. در حيات پيامبر(ص) و بعد از پيامبر(ص)، بحثهاي كلامي باعث پيدايش اختلافاتي بين مسلمانان شد. ميتوان گفت مهمترين عامل اختلافات بيشتر به خود قرآن كريم متمركز بود. هر چند در نگاه ابتدايي كه همراه با سطحينگري و ظاهربيني است؛ گويا ظواهر برخي از آيات با يكديگر اختلاف دارند. بدان معنا كه آيات نازل شده قرآن كريم، دال بر تشبيه و تنزيه هستند و خدا را با اوصاف علم و قدرت و مهرباني و تكلم و... بهگونهاي توصيف ميكنند كه انسان مجبور ميشود چنين اوصافي چون علم خدا را با علم انسان مقايسه كند و در عالم انساني به درك اين اوصاف برسد و در مراتب خيلي بالاتر و بينهايت به خداوند نسبت دهد.
مساله تشبيه و تنزيه
بدينترتيب صفات خداوند تشبيهي شده است و اما ديگر آيات تنزيهي در قرآن اشاره دارد كه «هيچ چيز مثل خداوند نيست» و در جايي ديگر آمده است كه «هيچ هم شأن و كفوي ندارد» و «او هم اول است و هم آخر است و هم ظاهر است و هم باطن و به همه چيز آگاه است». يعني خداوند در همان جهت كه اول است، آخر است؛ ولي انسان از يك جهت اول است و از جهت ديگر آخر است. پس انسان شبيه خداوند نيست؛ بنابراين ريشه اين اختلاف در قرآن آمده است. در قرآن آياتي وجود دارد كه دال بر اختيار و آياتي دال بر جبر است يا آياتي كه اشاره دارد خدا هر كسي را بخواهد هدايت ميكند و هر كسي را بخواهد گمراه ميكند يا آياتي در سوره مباركه صافات كه به حضرت ابراهيم عليهالسلام ميفرمايد كه خداوند هم شما را خلق كرده است و هم فعلي كه شما صورت ميدهيد را خلق كرده است.
آياتي كه اشاره به تدريجي بودن و دفعي بودن نزول قرآن دارد. آيات متعادل و متعارض و نيز آيات حسن و قبح عقلي و آيات حسن و قبح نقلي وجود دارد. آياتي كه در مورد تفاوت بين پيامبران وجود دارد. اين نشاندهنده آن است كه قرآن كريم خود منشأ خيلي از اختلاف بوده است. امروزه هر كس براي نقل يك آموزه ديني شخصا به خود قرآن مراجعه ميكند و از روايت آن سندي را براي خود پيدا مينمايد.
قرآن و اهل بيت
با توجه به حديث ثقلين تنها راه رسيدن به سعادت و راهيابي به حقيقت پناه بردن به كتاب خدا و اهلبيت است. چنانكه نقل كردهاند مردي خدمت اميرمومنان (عليهالسلام) آمد و گفت: «لوْ لا ما فِي الْقُرْآنِ مِن الِاخْتِلافِ و التّناقُضِ لدخلْتُ فِي دِينِكُمْ» اگر در قرآن شما اختلاف و تناقض نبود، هر آينه من داخل در دين شما میشدم. حضرت فرمود: آن موارد را بگو. همه را گفت و امام (عليهالسلام) به آنها پاسخ داد. وقتي شبهاتش رفع شد، اسلام را پذيرفت. اين حديث از جامعترين احاديثي است كه بسياري از شبهات و آيات موهم تناقض را به همراه پاسخ در خود جاي داده و مرحوم طبرسي آن را در كتاب «الإحتجاج علی أهل اللجاج» نقل كرده است.
منشأ اختلافات در جهان اسلام
ميتوان گفت اولين عاملي كه سبب اختلاف در جهان اسلام شد، قرآن كريم است. آياتي كه ظاهرا متعارض با يكديگر هستند. بعد از اينكه پيامبر(ص) به مدينه مهاجرت كردند، عدهاي قبل از پيامبر يا بعد از پيامبر هجرت كرده بودند. در نهايت دو طايفه در مدينه شكل گرفت يكي انصار و ديگري مهاجر. اين دو طايفه با اينكه با ايمان و مسلمان بودند، در جنگها در ركاب پيامبر ميجنگيدند و كمك يكديگر بودند. اما بالاخره انصار ميزبان و مهاجرين ميهمان بودند. انصار و مهاجرين خدمات بيشماري نسبت به يكديگر داشتند. بعد از رحلت پيامبر در سقيفه بني ساعده اولين اختلافي كه خودش را نشان داد، بين مهاجر و انصار در سقيفه بني ساعده بود كه خودشان با تعيين خليفه تلاش كردند كرسي خلافت را صاحب شوند كه موفقيت با مهاجرين بود و اينكه اختلاف بسيار مهمي در سقيفه، موجب شكاف بزرگي بين اهلتشيع و تسنن شد. اختلاف ديگري كه در بين مسلمانان شكل گرفت، فتوحات خلفا بود كه در زمان خليفه دوم به اوج خود رسيد. يكي ابرقدرت ايران و ديگري ابرقدرت روم بود كه عربها توانستند آنها را فتح كنند. بهرغم اينكه اگر اين دو ابرقدرت كه در مقابل هم، بارها قرار گرفته بودند و تسليم هم نشده بودند، شرايطش را داشتند، هيچ لشكري نميتوانست شكست دهد. ولي مردم اين دو سرزمين به دليل مشكلات فرهنگي و مذهبي- به خصوص ايران عصر ساساني - بدون مقاومت تسليم شدند. دانشمندان اين كشورها ميتوانستند مسلمان بشوند يا ميتوانستند جزيه بدهند و در دين خود باقي بمانند. اما در بحثهاي علمي آزاد بودند. در بررسی زمينهها و سرچشمههاي طرح اين انديشه، از اختلاط مسلمانان با پيروان ساير مذاهب در پی فتوحات اسلامی و بهطور خاص اعتقادات يهوديان و مسيحيان ياد شده است. برخی نيز ريشه اين انديشه را در مكاتب فلسفی يونان كاويدهاند.
اعتقاد به مخلوق نبودن قرآن تحتتاثير آموزه تجسد در مسيحيت
اعتقاد به مخلوق نبودن قرآن، احتمالا تحتتاثير آموزه تجسّد در مسيحيت با مقارنت ميان «كلمهالله» و «كلام الهی» و بنابر اين تصور كه هر پديده آسمانی و برآمده از لوح محفوظ لزوما قديم و نامخلوق نيز هست را طبيعتابه دين اسلام منتقل كردند و اين مساله موجب اختلافات عديدهاي شد.
از ديگر عوامل اختلاف كه ظاهرا براي عدهاي مطلوب به نظر ميرسيد، اين بود كه خليفه دوم، مسلمانان را طبقهبندي كرد. به نحوي كه كساني كه قبل از هجرت ايمان آوردند، مقامشان بسيار بالا بود و كساني كه قبل از جنگ بدر ايمان آوردند طبقه پايينتر و كساني كه بعد از اين جنگ پايينتر و در مرحله بعدي كساني كه بعد از فتح مكه ايمان آوردند در طبقات پايينتر قرار ميگرفتند. براساس همين ترتيب طبقاتي بود كه براي اين افراد حقوقي از صندوق بيتالمال تعيين شده بود كه به صورت ماهيانه پرداخت ميشد. همين امر موجب شد كه بعد از چند سال، اختلاف طبقاتي زيادي بين مسلمين ايجاد شد كه بعدها در زمان خلافت اميرالمومنين علي عليهالسلام اين روش به كلي عوض شد و حضرت فرمان داد كه همه بايد از حقوق يكسان بهرهمند شوند.
روش حكومتي اميرالمومنين(ع)
اين عملكرد اميرالمومنين و ترور شخصيتهاي خلفا خصوصا خليفه سوم عثمان از طرف ديگر باعث تحريك اصحاب و افرادي كه در جبهههاي مخالف بودند، موجب شد كه جنگهاي داخلي چون جمل كه در يك طرف آن حضرت علي عليهالسلام خليفه جهان اسلام و در طرف ديگر همسر پيامبر و بسياري از صحابه قرار داشتند. به دنبال آن جنگ صفين بين مسلمين كوفه و مسلمين شام و در نهايت جنگ نهروان بين حضرت علي و اصحاب خود علي(ع) شكل گرفت. اينها عواملي بود كه بحثهاي دامنهداري در علم كلام را به وجود آوردند. بعد از شهادت حضرت علي(ع) و صلح امام حسن(ع) و همچنين به قدرت رسيدن معاويه و به مدت 20 سال حكومتش سبب ايجاد مسائل كلامي بسياري شد. از طرفي مسائلي چون جعل حديث، جبرگرايي و ولايتعهدي را به راه انداختند تا اينكه واقعه عاشورا نيز به وقوع پيوست و اختلافات بنياميه و بنيمروان تا به روي كار آمدن بنيعباس و اختلافات دروني خاندان بنيعباس و جابهجايي مراكز خلافت بنياميه همگي عواملي براي ايجاد اختلاف در تاريخ اسلام شدند.
پيدايش بحث كلامي در جهان اهل سنت
جديترين اختلافي كه در اين زمينه در جهان اهل تسنن پيدا شد مربوط به اواخر سده اول هجري قمري است؛ زماني كه معتزله پيدا ميشوند. معتزله به كسي گفته ميشود كه پيرو مكتب اعتزال باشد. موسس اين مكتب ابوحذيفه واصل بن عطا بود. پيدايش معتزله و واصل بن عطا بهطور معمول به يك جريان تاريخي خاص اشاره ميشود واصل از شاگردان حسن بصري (م. ۱۱۰ ه. ق) است. روزي شخصي وارد درس حسن بصري شد و گفت: اي پيشواي دين! زمان ما گروهي هستند كه مرتكبين گناهان كبيره را كافر ميدانند و بر اين باورند كه اگر كسي گناه كبيرهاي را مرتكب شود از دين اسلام خارج شده و كافر است. گروهي از خوارج اين باور را پذيرفته و در مقابل گروهي ديگر به نام «مرجئه» بر اين پندارند كه مرتكبين گناه كبيره به ايمانشان ضرري وارد نميشود. آنان گناهكاران را اميدوار ميكنند. آنان عمل را از ايمان نميدانند و عقيده دارند كه هيچ معصيتي به ايمان آسيب نميرساند همانگونه كه هيچ طاعتي با وجود كفر نفعي ندارد. مرجئه اين عقيده را بيان ميكنند. حال عقيده و نظر شما در اين مورد چيست؟ حسن بصري كمي فكر كرد و پيش از آنكه پاسخ را بگويد واصل بن عطا گفت: به نظر من كسي كه مرتكب گناه كبيرهاي شده نه مطلقا كافر است و نه مطلقا مومن، بلكه فاسق است و در مرحلهاي ميان كفر و ايمان قرار دارد؛ يعني منزله بين منزلتين (كه از اصول اساسي مكتب اعتزال است).
واصل بن عطا اين را گفت از جاي خود برخاست و در گوشهاي از مسجد، كنار ستوني براي جمعي از شاگردان حسن بصري به تقرير جواب خود پرداخت.
چگونگي تشكيل معتزله
وجه تسميه معتزله چندين قول است كه يكي از آنها را حسن بصري ميگويد: «اعتزل عنا واصل»؛ واصل از ما كناره گرفت. بعد از اين جريان جدايي حسن بصري از واصل بن عطا شروع ميشود. واصل بن عطا حلقهاي براي خود تشكيل ميدهد و روشي اتخاذ ميكند كه اين روش همان روش عقلگرايي است. در واقع از اينجاست كه واصل بن عطا و اصحابش را معتزله مينامد. در اصل واصل از عقل خود كمك گرفته و در جواب نظر مرجئه و خوارج اينطور بيان ميكند كه با انديشه ميتوان درك كرد كه كسي كه مرتكب گناه كبيره شده است، نه كافر، كافر است و نه مومن، مومن. او در ادامه شروع به بحثهاي عقلي و استدلالي كرد كه يكسري از حضار چون عمر بن عبيد و ديگران، از شاگردان واصل بن عطا تحتتاثير قرار گرفته و در همه حوزهها وارد شدند مثل بحث اثبات خدا، صفات خدا، توحيد خدا، پيامبر، نبوت عامه و خاصه، اعجازش، عصمتش... و شروع به بحثهاي عقلاني كردند. از گروههايي كه در اين بحث به دنبال جوابهاي خود ميگشتند، ميتوان افرادي را نام برد كه در فتوحات به جهان اسلام راه يافته بودند. معتزله در بحث با غيرمسلمانان كه زبان وحي يعني قرآن را نميشناسند و هنوز مسلمان نبودند و بالطبع براي ايشان نه قرآن و نه رسول خدا و نه امامان معصوم و نه صحابه حجيت نداشتند بايد با زبان عقل و استدلال سوالات ايشان را پاسخ ميگفتند و در همه اوضاع و احوال به اين روش ادامه دادند به نحوي كه بعد از 60-50 سال افرادي در قرن دوم ملاحظه ميشوند كه معتزله در عقلگرايي بسيار زيادهروي ميكنند.
دوران اقتدار معتزله و حمايت مامون از ايشان
دوره دوم، دوران اوج عزت و اقتدار معتزله است و مامون عباسي كه پس از شكست برادرش امين به تاجوتخت رسيده و معتزلي مذهب شده است از اين عقيده كه مبتني بر استدلال بود حمايت ميكند؛ تا آنجا كه اعتزال را با ارسال بيانيهاي به كل جهان اسلام، مذهب رسمي (آراء و عقايد آنان به صورت عقايد رسمی دينی) دولت اعلام ميكند. به بياني ديگر مامون فقط روش معتزله را قابل قبول ميداند و امر ميكند كه همه بايد معتزلي شوند. در حالي معتزله كه مهمترين فرقه عقلگراي تاريخ اسلام است و بايد اين فرقه طرفدار آزادي عقيدتي و آزادي بيان باشد؛ اما بيتوجه به آراء و نظرات ديگران و با پشتگرمي از حكومت مامون و مجوزي كه او به جهت نشر عقايد معتزله صادر كرده است، اين امكان را به معتزله ميدهد كه باتوجه به عقيده خاص خود درباره امربهمعروف و نهيازمنكر، با مخالفان خود (اهل حديث و حنابله) به شدت مقابله كنند. از طرفي با اينكه پيشتازان معتزله، از بيم فقها، از به كار بستن عقايد خويش واهمه داشتهاند، اما مامون براي گسترش معتزله، بعضي از عقايد خاص آنان را در گفتار و كردار خود به كار بست و به حدي غرق در افكار آنان شد كه فراموش كرد كه در بحث عقلگرايي، زبان منطق، ابزار عقل است، نه زبان زور.
بحث بر سر ماجراي «محنه القرآن»
قرآن كريم هماني است كه رسول گرامي اسلام (صليالله عليه واله و سلم) براي مردم قرائت كرده است. آنچه بر رسول گرامي اسلام نازل شده است، آيا مخلوق است؟! يعني آيا حادث است يا قديم است؟! كلام خدا كه همانند ديگر صفات خداوند متعال است به چه صورت است؟! بحث سر اين مساله بوده كه تكلم جزو ذات خداوند است يا نه و در اين رابطه معتزله يك نظري داشتند، اشاعره يك نظر ديگري داشتند، فيلسوفان و عرفا نيز نظري ديگر. قبل از ورود به آراء بزرگان، مناسب است واژه «قديم و حادث» تبيين شود.
مفاهيم قديم و حادث
قديم در برابر حادث است. حادث يعني چيزي كه نبوده، پيدا شده و جديد است. قديم يعني هميشه و ازلي است.
در فلسفه و كلام هر موجودي كه از ازل وجود نداشته باشد و بعدا به وجود آمده باشد را «حادث» ميگويند و هر موجودي كه هميشه بوده را قديم مينامند.
حادث و قديم بر ذاتي و زماني تقسيم ميشوند:
1) حادث زماني: آن است كه آغاز زماني داشته باشد؛ مثل پديدههاي امروز كه در ظرف زماني ديروز نبودند يا انساني كه زماني نبوده و در زمان خاصّي پديد آمده است.
2) حادث ذاتي: آن موجودي است كه ذاتا محتاج علّت است؛ چه آغاز زماني داشته باشد يا نداشته باشد. مثلا ملائكه از نظر فلاسفه موجوداتي فرازماني هستند و هميشه بودهاند؛ امّا ذاتشان ممكنالوجود بوده و وجودشان محتاج علّت است. بنا بر قاعده «الماهيه من حيث هي ليست الا هي» ماهيت در حد ذاتش نه موجود است و نه معدوم. لذا در عين اينكه هميشه بودهاند، هميشه نيز در سايه وجود علّتشان موجود بودهاند.
3) قديم زماني: آن موجودي را گويند كه وجود شي، سابقه عدم زماني نداشته باشد يا به تعبيري همواره بوده است و آغاز زماني ندارد؛ چه ذاتا حادث باشد يا نباشد؛ لذا ملائكه با اينكه حادث ذاتي هستند؛ ولي قديم زماني هستند. اگر مطلق (مجموع اجزاي زمان) كه نه زمان بر آن تقدم دارد و نه پديده زمانمند؛ اگر مطلق زمان، سابقه عدم زماني داشته باشد خلاف فرض لازم ميآيد؛ چون از فرض آغاز زماني داشتن زمان، آغاز زماني نداشتن آن لازم ميآيد.
4) قديم ذاتي: آن موجودي است كه نه آغاز زماني دارد نه آغاز غير زماني؛ به تعبير ديگر ممكنالوجود نيست و علّت ندارد. تنها مصداق اين قسم، موجودي است كه ذاتش عين حقيقت وجود است و با عدم، سازگاري ندارد و آن، وجود واجب تعالي است كه ماهيت او عين هستي اوست (ماهيته انيته) .
همچنين بايد دانست كه حكما و عدهاي از متكلّمين شيعه، به اين چهار قسم از حدوث و قدم باور دارند و بر همين اساس، وارد بحث حدوث و قدم كلام خدا ميشوند. امّا اكثر متكلّمين اهل سنت و عدهاي از متكلّمين شيعه تنها به حدوث و قدم زماني باور دارند و حدوث و قدم ذاتي را قائل نيستند؛ لذا از نظر اينها هر حادثي فقط و فقط زماني است و مخلوق فرازماني وجود ندارد. بر اين اساس حتّي ملائك و روح را هم مادّي ميدانند؛ البته ميگويند: اين امور اجسام لطيف هستند.
كلام از اوصاف الهي
همه متكلمان و فرقههاي اسلامی و بلكه همه مسلمانان، بر متكلم بودن خداوند متفقالقولند و كلام را از اوصاف الهی به حساب ميآورند. در عين حال در جزييات اين بحث اختلاف شديدی بين فرق گوناگون كلامی رخ داده است. اين اختلاف عمدتا به دو مساله بازميگردد:
۱ـ تفسير حقيقت كلام الهی
۲ـ حدوث يا قدم كلام الهی
نگاهی به تاريخ سدههاي نخست اسلام نشان ميدهد كه اختلاف راي مسلمانان در مسائل فوق، بهويژه در مساله حدوث يا قدم الهی، فتنههاي بزرگی را برانگيخته و حتّی سبب شده كه جريانهاي فكری و عقيدتی به تكفير و قتل مخالفان خود بپردازند.
بحث حادث و قديم در سه مورد مطرح بوده:
«خدا»، «جهان» و «كلام خدا». همه متكلمان و فيلسوفان خدا را قديم دانستهاند؛ در مورد جهان، فيلسوفان آن را قديم اما متكلمان و اهل حديث آن را حادث دانستهاند و اين مساله عظيم فلسفي و كلامي كه در طولِ روزگار در ميان فلاسفه و دانشمندان مشرق و مغرب زمين مطرح بوده و هنوز هم مطرح است و در آينده نيز مطرح خواهد بود.
در تبيين حقيقت كلام خداوند آرای مختلفی در ميان متفكران مسلمان وجود داشته و دارد:
1) اهل حديث: يكي از مدافعان، (احمد بن حنبل) اعتقاد داشت كه ذات خدا قديم است و كلام خدا صفت اوست و چون صفت قديم بايد قديم باشد در نتيجه كلام خدا نيز قديم است. در پاسخ اينان گفته شده كه كلام خدا عارض بر فرد است (متناسب با درك و حال شخص در آن برهه زماني است)، نه ذات خدا.
2) متكلمان كه شامل معتزله و شيعه ميشوند معتقد به قديم بودن كلام خدا بودند اما معتزله و شيعه كلام خدا را صفت فعل خدا دانسته و طرفدار حدوث قرآن بودند. شيخ طوسي آيه ۱۱۵ سوره انعام را شاهدي بر اين مدعا ميداند: «و سخن پروردگارت از روي راستي و عدل كامل شد».
احمد حنبل، رييس حنابله نيز كلام را همان اصوات و حروف قرآن ميداند؛ لكن قائل به قديم بودن اين الفاظ است.
امّا راي حنابله از سه جهت مشكل دارد:
1- اوّلا گفته شده كه كلام خدا منحصر در كلام لفظي نيست؛ بلكه خداوند متعال كلام فعلي نيز دارد كه مخلوقات هستند.
2- ثانيا قول به قديم بودن الفاظ قرآن كريم، قولي است بر خلاف يك امر بديهي؛ چراكه يقينا اين الفاظ قبل از جاري شدن بر زبان رسول خدا(ص) وجود زماني نداشتهاند، پس حادث زماني هستند.
3- ثالثا از آنجا كه حنابله قدم ذاتي را قائل نيستند و خدا را قديم ذاتي ميدانند، لذا از قول به قديم بودن قرآن لازم ميآيد كه خدا همان قرآن باشد يا قرآن نيز در كنار خدا، خدايي دوم باشد. البته حنابله چنين لازمهاي را صراحتا قائل نيستند و قرآن را خدا نميدانند؛ امّا نتيجه منطقي عقيده آن چيزي جز خدا دانستن قرآن نيست.
مساله خلق و قدم قرآن، از جمله اوّلين مسائلي است كه در مجادلات و مشاجرات كلامي، رخ نموده است و سالهاي متمادي ذهن متفكران و انديشمندان مسلمان را به خود مشغول كرده است
محنه يا محنت عنواني است كه در كتب تاريخي براي محاكم تفتيش عقايد عصر خلفاي عباسي - مامون، معتصم و واثق - به كار ميبرند. محنه در لغت به معناي آزمايش، بليه، بلا، داهيه، آفت، فتنه و سختي و... است، منظور از محنه در اين جا عبارت از دستگاه تفتيش عقايدي است كه با همكاري معتزله به دستور مامون در اواخر حكومتش براي امتحان مخالفان عقيده حكومت به وجود آمد و تا زمان روي كار آمدن متوكل ادامه يافت و پس از آن هم ماجرا به عكس شد و اينبار اين اهل حديث بودند كه با حمايت خلفايي چون متوكل بر معتزله و عقلگرايان سخت گرفتند. اين دوره عموما دامنگير فقها و محدثان اهلسنت شده است و بدين سبب جمهور اهلسنت آن را شر و بلايي براي اسلام و مصيبتي براي مسلمين ميدانند
در سده اول با حضور پيامبر (ص) و نزول قرآن، در واقع بُعد نقلي دين حاكم بود و با بيان كلمه دين آنچه به ذهن جماعت آن روزگار ميآمد، شخصيت پيامبر(ص) و نزول قرآن بود. در حيات پيامبر(ص) و بعد از پيامبر(ص)، بحثهاي كلامي باعث پيدايش اختلافاتي بين مسلمانان شد. ميتوان گفت مهمترين عامل اختلافات بيشتر به خود قرآن كريم متمركز بود. هر چند در نگاه ابتدايي كه همراه با سطحينگري و ظاهربيني است؛ گويا ظواهر برخي از آيات با يكديگر اختلاف دارند. بدان معنا كه آيات نازل شده قرآن كريم، دال بر تشبيه و تنزيه هستند و خدا را با اوصاف علم و قدرت و مهرباني و تكلم و... بهگونهاي توصيف ميكنند كه انسان مجبور ميشود چنين اوصافي چون علم خدا را با علم انسان مقايسه كند و در عالم انساني به درك اين اوصاف برسد و در مراتب خيلي بالاتر و بينهايت به خداوند نسبت دهد
قرآن كريم خود منشأ خيلي از اختلافات بوده است. امروزه هركس براي نقل يك آموزه ديني شخصا به خود قرآن مراجعه ميكند و از روايت آن سندي را براي خود پيدا مينمايد
اعتقاد به مخلوق نبودن قرآن، احتمالا تحتتاثير آموزه تجسّد در مسيحيت با مقارنت ميان «كلمهالله» و «كلام الهی» و بنابراين تصور كه هر پديده آسمانی و برآمده از لوح محفوظ لزوما قديم و نامخلوق نيز هست را طبيعتا به دين اسلام منتقل كردند و اين مساله موجب اختلافات عديدهاي شد
نقل كردهاند مردي خدمت اميرمومنان (عليه اسلام) آمد و گفت «لوْ لا ما فِي الْقُرْآنِ مِن الِاخْتِلافِ و التّناقُضِ لدخلْتُ فِي دِينِكُمْ» اگر در قرآن شما اختلاف و تناقض نبود، هر آينه من داخل در دين شما میشدم. حضرت فرمود: آن موارد را بگو. همه را گفت و امام (عليه السلام) به آنها پاسخ داد. وقتي شبهاتش رفع شد، اسلام را پذيرفت. اين حديث از جامعترين احاديثي است كه بسياري از شبهات و آيات موهم تناقض را به همراه پاسخ در خود جايداده و مرحوم طبرسي آن را در كتاب «الإحتجاج علی أهل اللجاج» نقل كرده است