روايتي از چرنوبيل
مرتضي ميرحسيني
يك: سوتلانا آلكسيويچ كتابي دربارهاش نوشت. نه خود فاجعه كه پيامدها و معناي آن را براي كساني كه بخشي از ماجرا بودند موضوع كار خودش كرد. پاي صحبت بازماندگان فاجعه نشست و صداي آن را روايت كرد. يكي از صداها، صداي والنتيا باورسويچ، از مديران هستهاي بلاروس است كه زمان فاجعه چرنوبيل، كشورش بخشي از شوروي بود. «وقتي در سال چهل و پنج، بمب اتم را منفجر كردند، من هفده ساله بودم. شيفته خيالبافي بودم و در آرزوي پرواز به سيارات ديگر و باور داشتم كه انرژي هستهاي ما را به فضا خواهد برد. در دانشگاه انرژي مسكو تحصيل كردم و آنجا بود كه فهميدم رشته فوقمحرمانه ديگري هم هست، رشته فيزيك ـ انرژي... در سالهاي پنجاه و شصت، متخصصان فيزيك ـ انرژي، نخبگان... همه در شوق آينده بودند... كارشناسان علوم انساني فراموش شده بودند... دبيرمان در دبيرستان ميگفت فقط با مبالغ ناچيز ميشود در نيروگاهها انرژي عظيمي توليد كرد. روحمان اسير روياها شده بود. «اما اين روياها بيشتر از حد و حدود اين دنيا زيبا بودند و قطعا جايي از كار ايراد داشت، آنهم در شوروي كه تقريبا هميشه واقعيت چيز ديگري - متفاوت با آنچه ديده ميشد - بود. اما باور به اينكه فيزيك پاسخ بسياري از پرسشهاست و بسياري از روياها را به واقعيت تبديل ميكند «كيش فيزيك» را شكل داد و به دنبال آن عصر فيزيك شروع شد. «حتي وقتي در چرنوبيل همهچيز ويران شد، با چه كندي از اين كيش فاصله ميگرفتيم... دانشمندان را احضار كردند... با هواپيماهاي اختصاصي به نيروگاه چرنوبيل پرواز كرده بودند و بسياريشان حتي وسايل اصلاح به همراه نبرده بودند. گمان ميكردند براي چند ساعتي عازمند. فقط به مدت چند ساعت... هرچند به آنان گفته شده بود كه در نيروگاه اتمي انفجاري روي داده است. اما آنان به فيزيك ايمان داشتند و همه از نسل اين ايمان بودند. و عصر فيزيك در چرنوبيل به پايان رسيد.»
دو: چه اتفاقي افتاده بود؟ نيمهشب بيستوششمين روز از ماه آوريل 1986 انفجاري بزرگ، راكتور شماره چهار نيروگاه هستهاي لنين در چرنوبيل را متلاشي كرد. هنوز هم آمار دقيقي از كساني كه قرباني پرتوهاي راديواكتيو شدند وجود ندارد. شايد چندده هزار نفر، شايد هم چندصدهزار نفر، كسي نميداند و احتمالا هرگز هم معلوم نميشود. عده زيادي همان روزهاي نخست جان باختند و عده زيادتري در هفتهها و ماههاي بعدي قرباني بيماريهايي مثل سرطان شدند. فاجعه فقط از كساني كه مستقيم درگير ماجرا بودند و آنهايي كه نزديك نيروگاه زندگي ميكردند قرباني نگرفت كه ابرهاي آغشته به راديواكتيو تا كيلومترها دورتر رفت و آلودگي را تا شعاعي وسيع پخش كرد. فهرست علل و عواملي كه در وقوع اين انفجار نقش داشتند، از خطاي انساني مدير آن نيروگاه و تصميمات نادرست - و لجوجانه - او شروع ميشد و به نقايص تنيده شده در برنامه اتمي شوروي ميرسيد كه به تعبيري اين فاجعه «مظهر شكست شوروي براي انجام امور بود.» به نوشته ديويد دوك «رهبران شوروي ساخت و حفظ زرادخانههاي هستهاي قابل قياس با ايالات متحده را ضامن امنيت خود در زمان جنگ سرد ميدانستند. در اصل، مشكلات زيستمحيطي يا سلامت به عنوان بخشي از هزينه ساخت و توسعه و حفظ زرادخانه هستهاي پذيرفته شده بود.» ايمني نيروگاهها و محاسبه خطرات احتمالي و آماده بودن براي مواجهه با اين خطرات در قياس با قدرتي كه به پشتوانه اتم به دست ميآمد اهميت نداشت و چون اهميت نداشت، در فهرست اولويتها جاي نميگرفت. ليوبوف سيروتا، شاعر اوكرايني در شعري براي قربانيان چرنوبيل كه آن را «فراموشمان كردند» ناميده بود به همين بياهميت بودن زندگي براي آنان كه تصميمات بزرگ را ميگرفتند اشاره ميكند: ما تاوان پيشرفت سريع هستيم/ قرباني محض آن ديگري كه بعدازظهرها سير است و در رخوت/ مردن ما را نميآزرد/ اگر ميدانستيم مرگمان/ مانع «اشتباهات مرگبار» بيشتر خواهد شد/ و مانع «شتابزدگي»/ اما هزاران مامور «شايسته»/ «روانهاي» ما را به درصد شمارش كردند/ شرف و روان خود آنها مدتها قبل از دست رفته بود.