اثر انگشت نوه قاتل روي مجسمه گچي
درحالي كه همه تصور ميكردند زن سالخورده قرباني سارقان شده و به قتل رسيده است، شواهدي كه از سوي پليس به دست آمد، نشان داد كه او قرباني توطئه مرگبار نوهاش شده است. تحقيقات در اين پرونده از روز سيزدهم اسفند سال گذشته شروع شد. آن روز زني جوان با پليس تماس گرفت و گفت از زن سالخوردهاي كه همسايه اوست خبري نيست و احتمال ميدهد بلايي سرش آمده است. تماس زن همسايه، موجب شد تا تيمي از ماموران پليس مقابل خانه زن تنها بروند. آنها پس از ورود به آپارتمان با پيكر بيجان اين زن 83ساله و خانهاي بههم ريخته مواجه شدند. حتي شيشه پنجرهها شكسته و درِ بالكن نيز تخريب شده بود. شواهد نشان ميداد كه سارق يا سارقان به قصد سرقت وارد خانه زن تنها شده و پس از قتل او، اموال قيمتي خانه را به سرقت بردهاند. در اين شرايط بود كه گزارش اين جنايت به قاضي محمدرضا صاحبجمعي، بازپرس جنايي تهران اعلام شد و او به همراه تيمي از ماموران تجسس پليس آگاهي تهران در محل حادثه حضور يافتند. جسد زن سالخورده به نام فرنگيس در پذيرايي افتاده و مجسمه گچي خرد شدهاي در كنار جسد قرار داشت. او بر اثر ضربه مجسمه گچي كه به سرش وارد شده به قتل رسيده و طلاهايش به همراه لوازم باارزش خانهاش سرقت شده بود. درِ ورودي سالم بود، اما بالكن تخريب شده و به نظر ميرسيد كه سارقان از بالكن وارد خانه شدهاند.تحقيقات در صحنه جرم ادامه داشت. ماموران به بررسي تكههاي مجسمه گچي پرداختند كه روي زمين و كنار جسد افتاده بود و اثر انگشت قاتل را روي آن به دست آوردند. آنها در شاخه ديگر سراغ دوربينهاي مداربستهاي كه اطراف محل حادثه وجود داشت، رفتند و به بازبيني تصاوير آن پرداختند. دوربين تصوير مردي جوان را ثبت كرده بود كه آخرين بار وارد خانه مقتول شده و ساعتي بعد آنجا را ترك كرده بود. او كسي جز نوه فرنگيس نبود و با كشف اين سرنخ دو فرضيه
پيش روي تيم جنايي مطرح شد. نخست اينكه قتل از سوي نوه فرنگيس رخ داده و دوم اينكه پس از رفتن نوه فرنگيس، سارقان از طريق بالكن وارد خانه پيرزن شده و جان او را گرفتهاند. در اين شرايط بررسي اثر انگشت، اثبات ميكرد كه كدام فرضيه تيم جنايي درست است. اين درحالي بود كه نوه مقتول در بازجوييها اصرار داشت كه بيگناه است و روز حادثه براي ديدن مادربزرگش به آنجا رفته بود. او ميگفت پس از ديدار با مادربزرگش، آنجا را ترك كرده و احتمالا پس از رفتن او سارقان به خانه مادربزرگش هجوم برده و جان او را گرفته بودند. اثر انگشت به آزمايشگاه پليس فرستاده شد و پس از انجام بررسيها حقيقت ماجرا آشكار شد. اثر انگشت متعلق به نوه مقتول يكي از مظنونان اصلي قتل بود. ديگر براي تيم جنايي محرز شده بودكه كسي جز مرد جوان قاتل مادربزرگ نيست كه دستور بازداشت او صادر شد. او وقتي با مدارك و شواهد پليسي مواجه شد به قتل مادربزرگش اقرار كرد و گفت همه چيز ناخواسته اتفاق افتاده و او هرگز قصد گرفتن جان او را نداشته است. متهم به قتل پس از شرح جزييات جنايت، به دستور بازپرس شعبه ششم دادسراي جنايي تهران بازداشت شد و براي انجام تحقيقات بيشتر دراختيار كارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي تهران قرار گرفت. مرد جوان ميگويد كه ناخواسته مرتكب جنايت شده و به شدت نادم و پشيمان است. از كودكي يك عادت بد داشته و همين عادت او را تبديل به يك قاتل كرده است.
انگيزهات از قتل مادربزرگت چه بود؟
باور كنيد من نميخواستم جان او را بگيرم. همه چيز اتفاقي بود و عادت بد كودكيام در جواني كار دستم داد.
چه عادتي؟
عادت به پرت كردن وسيله به سمت آدمها.من از بچگي هر وقت عصباني ميشدم، هر وسيلهاي كه دم دستم بود را به سمت آدمها پرتاب ميكردم. چند بار به سمت مادر و خواهرم وسيلهاي پرتاب كردم و آنها به شدت زخمي و روانه بيمارستان شدند.يكبار يادم است گوشي خواهرم را به سمتش پرتاب كردم كه گوشي و سرش شكست. حتي به خاطر اين موضوع به روانپزشك مراجعه كردم و تحت درمان قرار گرفتم. يك مدت دارو ميخوردم اما تاثيري نداشت و اين عادت از بچگي تا الان با من همراه است تا اينكه درنهايت مرا تبديل به يك آدمكش كرد؛ قاتل مادربزرگم.
روز حادثه هم عصباني شدي و به سمت مادربزرگت مجسمه پرتاب كردي؟
درست است. خيلي عصباني شدم و نتوانستم خودم را كنترل كنم. در يك لحظه چشمم افتاد به مجسمه گچي. آن را برداشتم و به سمت مادربزرگم پرتاب كردم و از شانس بدم مجسمه به سر او خورد.
چرا از دست مادربزرگت عصباني شدي؟
پدر و مادر من هر دو فوت شدهاند و من هر ازگاهي به ديدن مادربزرگم ميرفتم. روز حادثه براي ديدنش رفته بودم و خيلي خوشحال شد. برايم چاي آورد و شروع كرديم به صحبت. حرف از ارث و ميراث شد و او گفت كه اموالش را به هيچ كس نميدهد و ميخواهد بعد از مرگش هر چه است با خودش دفن كند. از اين حرفش خيلي ناراحت شدم و از كوره در رفتم. بحثمان شد و طبق عادت بد كودكي مجسمه را برداشتم و به سمتش پرتاب كردم. خيلي پشيمانم چون قصدم گرفتن جان او نبود، اما از بخت بدم نشانهگيريام درست از آب در آمد و مجسمه مستقيم به سر مادربزرگم خورد.
بعد از قتل چه كردي؟
صحنهسازي. ميخواستم خودم را بيگناه نشان بدهم اما فكرش را نميكردم دستم رو شود.
چطور اين فكر به ذهنت رسيد؟
وقتي به خودم آمدم و ديدم مادربزرگم نفس نميكشد با خودم گفتم بهترين راه اين است كه مسير پرونده و تحقيقات پليسي را تغيير بدهم. خانه را بههم ريختم و وسايل قيمتي را برداشتم، در بالكن را باز و آن را تخريب كردم تا وانمود كنم سارق وارد خانه مادربزرگم شده و به قصد سرقت جان او را گرفته است. حتي يك درصد هم به اثر انگشتم كه روي مجسمه جا مانده بود، فكر نكردم. حتي در مراسم ختم مادربزرگم هم شركت كردم و خيلي عذاب وجدان داشتم. آن شبي كه مادربزرگم دفن شد تا صبح در مزار او بودم و گريه ميكردم، اما به خاطر دختر 6 سالهام ميترسيدم خودم را معرفي كنم، چون دلم نميخواست همه به او بگويند پدرت قاتل است اما درنهايت دستم رو شد و دستگير شدم.